سخنرانی دکتر اسماعیل نوری علا

در ششمین کنگرهء سالانهء سکولار دموکرات‌های ایران

22 سپتامبر 2018

خانم ها و آقایان هم پیمانان و میهمانان و هموطنان ارجمندم، درود و خوش آمدگویی همه ما دست اندرکاران این کنگره بر شما باد، که از راه های دور و نزدیک آمدید تا «کنگره ششم سکولار دموکرات»ها را رونق بدهید و از همین تریبون ها به ملت دربندمان بگویید که ما در حد توان خودمان، راه نجات را یافته ایم. و تا آنجا که در توان داریم، می کوشیم که با گفتمان «سکولار دموکراسی» - که خوشبختانه بر اپوزیسیون برانداز ایران تسلط پیدا کرده - بتوانیم راه را به سوئی فراخ بگشائیم.

اجازه بدهید که اول چند کلمه ای دربارهء راه اندازی «جنبش سکولار دموکراسی» و اینکه به سرعت از چند مرحله رد شده است، خدمت شما گزارشی بدهم. معمولاً اتفاقاتی که در خارج از کشور می افتد، تابع جریاناتی است که در داخل کشور پیش می آید. یعنی ما در اینجا، جز اینکه با یکدیگر هم اندیشی کنیم کار دیگری نمی‌شود انجام داد. یعنی بعضی از دوستان معتقد هستند که باید رفت سر خیابان، پرچم دست گرفت فریاد زد. همه این کارها خوب است، در مورد حقوق بشر صحبت کرد و غیره، ولی ما در فکر این هستیم که واقعاً به طور اساسی باید در زمینه آنچه که در مملکت ما هست، چه باید کرد؟ و در نتیجه دو یا سه سال بعد از «جنبش سبز»، که تکانهء بزرگ سیاسی مملکت ما بود، رفته رفته این اجماع نظر پیش آمد که (همانطور که ناخدا فارسی در سخنان خودشان گفتند)، اگر جمهوری اسلامی یک حکومت مذهبی است، پادزهرش چیزی جزء یک حکومت سکولار نیست. و اگر یک حکومت سرکوبگر استبدادی است، پادزهری جزء دموکراسی ندارد. بنابراین، این ترکیب و جوش خوردن «سکولاریسم» و «دموکراسی» رفته رفته تبدیل به یک گفتمان سیاسی شد، بعنوان یک راه حل.

اما این یک طفل نوپائی بود. شما نگاه بکنید که کسی که می‌گوید «من کمونیست هستم» ۲۰۰ سال فکر پشت آن خوابیده. صدها کتاب، مقاله و غیره راجع به آن نوشته شده .در حالی که سکولار دموکراسی نوزادی است که هنوز جا دارد که راجع به آن صحبت شود.

راجع به دموکراسی هم بسیار صحبت شده راجع به سکولاریسم هم بسیار صحبت شده. حتی عده‌ای اعتقاد دارند که وقتی از دموکراسی صحبت می کنیم، دیگر نیاز به سکولاریسم نیست. ما می‌گوئیم این نیاز را ما ایجاد نکردیم، حکومت اسلامی ایجاد کرده. وقتی که راجع به «دموکراسی دینی» صحبت می‌کند یعنی می آید یک صفتی را می چسباند به دموکراسی، ما هم ناچاریم صفت خودمان را از دل خود دموکراسی بکشیم بیرون و بگذاریم جلویش؛ و بگوییم ما خواستار دموکراسی سکولار هستیم. اگر تو دموکراسی دینی را تبلیغ می کنی، ما هم دموکراسی سکولار را در مقابلش می گذاریم.

بنابراین ضرورت بوده است که در یک امر بدیهی - مثل اینکه اساساً در دنیا دموکراسی خاصی وجود ندارد که سکولار نباشد - باید بر سکولار بودن دموکراسی تاکید کرد، به خاطر اینکه این فریب را ذائل بکنیم که مثلا می‌شود دموکراسی دینی هم داشت.

بهرحال راه حل تازه‌ای بود، یک فکری بود که باید پخته می‌شد، یعنی سئوال اولی که  آدم از خودش می کند چیست؟ یک نفر می گوید من مسلمان هستم. یا من شیعه هستم، یا من سنی هستم. اینها همه تاریخ دارند و تعریف دارند. اما اگر یکی بگوید «من سکولار دموکرات» هستم موضوع هنوز مبهم است، تعریفش روشن نیست.

بنابراین در آغاز کار ما تلاش کردیم که این تعریف را ارائه بدهیم. این تعریف به صورت پیمان نامه «عصر نو» در سال ۲۰۱۳ منتشر شد و مورد استقبال قرار گرفت. و از آن به بعد چند سالی ما مجبور بودیم کار بکنیم روی این قضیه که وقتی آدمی در خیابان راه می رود، بتواند هم در ذهن خودش، هم در بیان خودش، با افتخار بگوید که «من سکولار دموکرات هستم».

این کنگرهء سالانهء سکولار دموکرات ها، برای این امر تعبیه شد که آدم های پراکنده ای که در ذهن و فکر و تجربه خودشان نتیجه گرفته اند که باید سکولار دموکرات بود سالی یک دفعه (آنهایی که توانش را دارند) بیایند دور همدیگر جمع شویم با هم آشنا شویم و با هم همفکری بکنیم و شکل بدهیم به این ماجرا و آن را تبدیل به یک نیروی اجتماعی سیاسی اش بکنیم. در نتیجه کنگرهء سکولار دموکرات ها پاسخ دومی بود به آن نیازی که خدمت شما عرض کردم.

همچنین؛ همانطور که عرض کردم، در ایران هر اتفاقی که بیافتد بلافاصله تاثیر خودش را در خارج از کشور دارد. ما دوران هشت سالهء آقای اوباما را در آمریکا داشتیم که با فریاد مردم ایران شروع شد که «یا با آنها یا با ما» و ایشان نامهء عاشقانه برای آقای خامنه ای نوشت و به ملت ایران گفت «ما با آنها هستیم». و بنابراین ۸ سال واقعاً یک گرد مرگ بر فعالیت‌های سیاسی افتاد. حرف بدی است که دارم میزنم که «سرنوشت کشور ما در  پایتخت کشور دیگری، که آن ور دنیا هست، شکل می گیرد». ولی متاسفانه یک واقعیتی است. لااقل من در این سنی که دارم، دیدم که هر بار در واشنگتن اتفاقی می‌افتد چگونه اثرات خودش را در ایران می گذارد.

بهرحال ما در کنگرهء پنجم تصمیم گرفتیم که کار «فراحزبی تشکیلاتی» را شروع کنیم و این شد «مهستان سکولار دموکراسی». مهستان به معنای جایی است که نخبگان و مهتران جامعه دور هم جمع میشوند که فکر کنند. این واژه بازمانده از دوران اشکانی و معادل یک مجلس شورای ملی است. فگر گردیم بیاییم با همدیگر در یک جایی باشیم و در تمام طول سال ببینیم چه کارهایی باید انجام بدهیم.

تقریباً یک ماه یا یک ماه و نیم بعد از تشکیل کنگره کلن سال پیش و اعلام موچودیت مهستان بود که در واشنگتن یک زلزله اتفاق افتاد، آدمی به نام ترامپ، که همه می گفتند که محال است به قدرت برسد، پیدا شد. او لااقل در شعار دیگر نمی گفت «من با آنها هستم». به مردم ایران می گفت «من با شما هستم». حالا راست یا دروغش معلوم خواهد شد. البته هیچ اطمینانی به حرف‌های اینها نباید داشت. ولی مردم ایران تصمیم گرفتند بیایند بیرون، چشم انداز زندگی خودشان را نگاه می کردند و می‌دیدند که دیگر هیچ روزنهء امیدی باقی نمانده. زنان ایران شروع کردند، دختران ایران روسری‌های سر چوب کردند، رفتند بالای پست های تلفن و غیره ایستادند و اعلام کردند که جمهوری اسلامی تمام شده.

یک داستان باستانی هست در این مورد که سلیمان نبی، وقتی که مُرد، ایستاده مرد، بر عصای خودش تکیه کرده بود و دیگران جرات نمی‌کردند بروند جلو، ببیند این چرا تکان نمی خورد چرا پلک نمی زند. بعد موریانه ها راه افتادند و عصای او را جویدند. عصا که از بین رفت سلیمان نبی افتاد زمین و همه فهمیدند که کارش تمام است. حکومت اسلامی در ایران هم مرده، شک نکنید. اما هنوز موریانه‌ها کار خودشان را به کمال آغاز نکرده اند. یا به پایان نبرده اند.

زنان ایران، مثل همیشه، آغازگر این ماجرا بودند. بعد نوبت به کارگران رسید. شما الان نگاه کنید در سراسر ایران، کارگران هستند که آمده اند بیرون و، نه به صورت آن اشکال سنتی چپ سوسیالیستی و غیره؛ بلکه واقعاً به خاطر نیازی که در جامعه دارند، بدون هیچگونه تشکیلات معینی شروع کرده اند کار خودشان را انجام دهند. از نیشکر اهواز بگیرید تا جاهای دیگر. مسئله بی آبی هم در ایران دارد غوغا می کند. حکومت اسلامی سرزمین تشنه ما را، بیشتر از همیشه تشنه کرده است. با اقداماتی که به خاطر جیب خودشان در امر سدسازی کردند رودخانه‌های ما و دریاچه‌های ما را خشکاندند. الان در بلوچستان بی‌آبی غوغا می‌کند.

شما نگاه کنید: ایران سرزمینی است که فقط قسمت آذربایجان و بخش مرکزی اش به دست صفویه شیعه شده، و در دور تا دور این مملکت اقوام و مردمان سنی زندگی می‌کنند. ایران یک کشور سنی بود همیشه. وقتی که شما می آئید شیعه اثنی عشری را مذهب رسمی مملکت می کنید، و بقیه جامعه را تبدیل به شهروند درجه دو می‌کنید، خود به خود این تبعات بسیار وسیعی دارد، در تبعیضی که برای ایرانیان قائل می‌شوید.

در نتیجه می‌شود گفت که خود شرایط، به اضافهء سیاست نوینی که دارد در واشنگتن رقم می‌خورد، یک موقعیت استثنایی دیگر را در ایران ایجاد کرده است و ما باید متوجه این باشیم که در خارج از کشور تبعات این زلزلهء جدید چیست؟

من می توانم - بعنوان یک آدمی که این چند سال باقی ماندهء عمرم را اختصاص داده ام به اینکه لااقل حضور داشته باشم در فعالیت‌های سیاسی - به شما این وعده و مژده را بدهم که مقدمات گردهم آمدن دلسوزان ملت ایران در خارج کشور به وجود آمده است.

شما توجه کنید به همهء تبلیغاتی که می شود که «مبارزه احتیاج به رهبری ندارد!» و به خصوص از لحاظ نظری دارند تبلیغ می‌کنند که باید آنارشیسم بود. در اصطلاح آنارشیسم «آن» اول اش حرف نفی است، یعنی نفی «آرک» به معنی رهبری و سرکردگی. آنارشیسم یعنی انکار ضرورت رهبری. نتیجه آن چه می شود؟ بیشترین نفع را حکومت اسلامی می برد. برای همین اجازه می‌دهد که این تبلیغات به شدت در ایران بشود که «وقتی رهبری در میان نباشد ملت خود می‌تواند بپا خیزد و تکلیف مملکت را روشن کند!» اما نتیجه اش چه خواهد بود جز هرج‌ومرج؟ هیچ کجای دنیا در هیچ لحظهء تاریخی نبوده است که یک مبارزه بدون رهبری به جایی برسد.

یک شعر قدیمی می گوید:  «ما همه کردیم کار خویش را / تو هم، ای خواجه، بجنبان ریش را!» الان این خواجه، در خارج از کشور است. الان وقتی است که دیگر این اختلافات کنار بگذاریم. در سال گذشته ما، که  مدعی جمهوری خواهی هستیم، در حد توان مان، با دوستان مان در حزب مشروطه که خواستار پادشاهی پارلمانی هستند، به این نتیجه رسیدیم که اصلاً این دعواها مال اینجا نیست. ما باید به امروز فکر کنیم. ملت ایران تصمیم خودشان را خواهند گرفت.

         فرض کنیم در خارج کشور همه ما بیائیم دسته جمعی تصمیم بگیریم که مثلاً ایران در آینده جمهوری خواهد شد. ایت هیچ تأثیری ندارد. فردا می رویم ایران، و در ایران است که ملت ایران تصمیم می گیرد که دارای چگونه نظامی باشد. بنابراین باید این را گذاشت کنار و ما این را کنار گذاشتیم، دست به دست هم دادیم، گفتیم می آئیم توافق می کنیم اختلاف بین نظام جمهوری و نظام پادشاهی را آنقدر کم می کنیم که فقط یک نوع تفاوت اسمی باقی بماند. اینکه ملت ما رئیس نمادین و تشریفاتی خودش را «رئیس جمهور» بنامد یا «پادشاه» بنامد چه فرقی می‌کند؟ اگر که ما موفق شویم که در ایران نظامی را به وجود بیاوریم که آن نظام بر اساس «ارادهء ملی» و «حاکمیت ملی» به وجود بیاید و نه شاه و نه  رئیس‌جمهور حق تخلف از اراده ملت را نداشته باشند؛ در آن صورت بحث فقط سلیقه ای خواهد بود.

اینها راه حل هایی است که، به نظر من، آن زلزله ای که در ایران اپیش آمده، موجب پیدایش شان شده است. بنابراین، به نظر من، ما می توانیم در هوا بوی بهاری را که دارد می آید حس کنیم. من می‌‎بینم که همه کسانی که دست اندرکار فعالیت‌های سیاسی هستند، این تمایل را نشان می‌دهند که بیائیم بنشینیم با همدیگر صحبت بکنیم و برای ما جالب این است که نخستین صفحه این گفتگوی جدید هم مسئله توافق بر سر سکولار دموکراسی است.

اول بیائیم بگوییم که آینده ایران باید یک حکومت دموکراتیک و سکولار باشد، بعد راجع به چیزهای دیگر صحبت کنیم. اگر که پذیرفتیم که دموکراسی راه حل ما هست آن وقت به نظر من، یک کمونیست هم نباید نگران باشد. برای اینکه در یک حکومت دموکراتیک هست که چه لیبرال، چه کمونیست، چه سوسیالیست، همه میتوانند در ظل برنامه هایی که به ملت ارائه می دهند، فعالیت کنند.

یک تفاوت اساسی که کمتر به آن توجه می‌شود این است که ما یک «حکومت» داریم و یک «دولت». دولت را احزاب سیاسی می گردانند. مردم گوش می‌کنند به احزاب سیاسی، به برنامه‌های آنها، بعد می‌گویند: «آقای کمونیست شما بیا مملکت را چهار سال اداره کن ببینم چه کار می کنی». سر چهار سال هم اگر مردم تشخیص دادند که رفاه و آسایشی نداشته اند، ترکیب دولت را عوض می کنند. بحث ما اما به به دولت مربوط نیست. دولت را می‌گذاریم وقتی که مملکت آزاد شد، رقابت های مبارزاتی انتخاباتی آغاز شد، هر کسی برود برنامه خودش را ارائه دهد و مردم راجع به آن تصمیم بگیرند. بحث ما، بحث حکومت است. ما دنبال ساختن «آلترناتیو» دولت نیستیم. ما می خواهیم حکومت اسلامی را بر بیاندازیم، و به جای آن یک حکومت سکولار دموکرات بگذاریم. این «اتحاد در نظر و هدف» راه را باز می‌کند بر اینکه همهء سلیقه ها و اختلاف ها بتوانند در آینده در کنار هم عمل بکنند.

بهر حال، امروز یا فردا، آغاز خزان است. ما وارد خزان امسال می‌شویم و بزرگان سنتی ما، پدران و مادران ما، زندگی خودشان را به صورت سمبلیک و نمادین با گردش فصول تطبیق می‌دادند. ظاهر قضیه این است که خزان آغاز تاریکی است. خزان آغاز بلند شدن روزهای سال است. سرما دارد می آید و می تازد و همینطور قوی تر و قوی تر می شود. این نشانهء سرکوبی هم هست که در جامعه اتفاق می‌افتد. حکومت اسلامی تا این لحظه، نشان داده که قابلیت انطباق خودش را با شرایط جهانی را ندارد. بنابراین چاره‌ای هم ندارد جز اینکه دست به سرکوب بیشتر بزند. جوانان بیگناه ایران را اعدام بکند. موشک بپراند، مقر احزاب سیاسی کرد را داغان کند. اینها همه نشانهء تاختن خزان و زمستان است. تا اینکه برسیم به «شب یلدا».

آنها یادشان می رود که یلدا یعنی تولد. ما ایرانیان صاحب اسطوره، می گوئیم: در شب یلدا، در بلندترین شب دنیا، در تاریک ترین شب عالم، میترای خجسته، سمبل خورشید، سمبل مهر به دنیا می آید و مبارزهء خودش را آغاز می‌کند و جهان را می رساند به بهار.

بیاید آرزو کنیم که بهار آینده واقعاً بهار مملکت ما باشد. به این فجایع عجیب و غریبی که در تاریخ، بعضی ها تکرار نشدنی بوده اند خاتمه بدهیم، کشوری داشته باشیم که لیاقت آنچه را که طبیعت به آن داده داشته باشد. کشور ما، کشور گدایی نیست که جوانان ما بیکار و بی خانواده و بی خانه و زندگی باشند. ما می‌توانیم بهترین زندگی را برای جوانان فراهم بکنیم. به جای اینکه پول سرشاری را که طبیعت به ما داده خرج یمن و سوریه کنیم خرج بچه های خودمان بکنیم.

چرا جوانان ما نتوانند تحصیل کنند؟ ازدواج کنند؟ خانواده تشکیل بدهند؟ بهداشت داشته باشند؟ ما چی کم داریم؟ جز اینکه یک عده غارتگر دزد غیرانسان آمده اند و به نام اخلاق و غیره بر مملکت ما چیره شده‌اند. مطمئن باشید که ملت ایران بزرگ تر از این حرف هاست. ملت ایران، انواع و اقسام این مسائل را تجربه نموده و همواره سربلند کرده.

صبر می کنیم و می دانیم که - به قول خود اینها - «صبر مفتاح فرج» است. صبر کلید آزادی و رهایی است. امیدوارم حاصل کنگرهء امسال ما هم همراه با این حرکت ما بسوی بهار باشد و ما بتوانم در آینده مژده های بیشتری را تقدیم شما بکنیم. بی نهایت متشکرم.

https://www.youtube.com/watch?v=EHihN99uGus&list=PLY_FHgXJnH24RsbZH61Y1koDLKxcxFN5V&index=2