تا رهایی و آنگاه آزادی
در پیرانه سری فهمیده ام
که اسم فرزندان، روزنمای زندگی است
بر شناسنامه ثبت شان می کنیم و خود
در داغ داغ حوادث عوض می شویم.
فهمیده ام
که اسم ها دیگر از آسمان فرو نمی افتند
از زمین تجربه می رویند
نشان آرزوها و باورهای ققنوس های در هم شکسته
با جوجه هائی
که به مصاف طوفان فرستاده اند.
پس فالی می زنم
بر نام شیرین دخترکانی در خون تپیده
و حافظ بی زمانه سر بر می دارد و می گوید:
«نیست بر لوحِ دل ام جز الفِ قامتِ دوست
«چه کُنَم؟ حرفِ دِگَر یاد نداد استادم!»
و دوستی با حیرت می گوید ببین:
«ژینا، نیکا، سارینا، اسرا
«نام دخترانمان، هر چه باشد، به "آ"ی آزادی ختم می شود»*
پس اینک، بجای هر بدرود، سلام
بر الف های آغاز پائیز
برگ ریزان زیباترین فرزندان دریغ و حرمان
رودخانه های شرف در بسیط خیابان
گلوهای نازک فریادی شادمانه
که در آن خون و آزادی
در هم گره خورده اند.
___________________________
* برگرفته از نوشته ای از شوکا جسینی
102722