ری را....

اسماعیل نوری علا

«ری را...» صدا می آید امشب

مخلوطی از طرب و نوحه

محزون و امیدوار

چسبیده به دل

فرو ریخته از مژه

غلت خورده در تارهای زخمی حنجره هائی

آتش گرفته از خشم و شادمانی...

 

صدا می آید

از کوچه های بن بست

از خیابان های مسدود

از بلوارهای بی آب

و شاهراه های خناقی.

 

«ری را...»

بلوغ خفته در صدا

پیچیده در پنجره های ساختمان های بلندی

که آسمان را به شهادت گرفته اند.

 

ری را..

صدا می آید امشب

از کوچه های آینده

برای یک «زندگی معمولی»

برای نترسیدن، بوقت بوسیدن...

 

111622