ستاره / خورشید
اسماعیل نوری علا
ستاره ای بر در خانه ام می کوبد
نام دیگر خورشید است
وقتی آزادی را
از پنجره رؤیاهایم صدایم می زند
و خواب را می بینم
که سوار بر ابرهای نگران
به کشور بیداری می رسد.
صدا می زندم
در برف گرفتگی خناق
در ظلام تلخ واکنشی شبانه
که از بازو به کتف می رسد
و حلقوم مارهای تشنه را
می فشارد.
در کلمه نمی گنجد
در شعار زنده می شود
و در هلهله
به اورادی گریزان از نفرین
می پیوندد.
بر در خانه ام می کوبد خورشید
برف ها را پارو می زند
و ابر سپید را
بسان روکش آرزوهای کهنه ام
بر دامن خانه ام گلکاری می کند.
میهمان دارم
ببخشید.
112722