تماشا


تماشایش کنید
تا نرفته
تماشایش کنید.

در آن لحظهء بی گمان
که ساعت سیال بخت
در عقربه هائی یخ زده
بر گرد احتمالات بی وقفه
می چرخد
و بی کرانگی امکانات را نشانه می کند
تماشایش کنید.

حادثه ای یگانه است
روانه از صلب پدر
تا مادری چنان بلند و زیبا
که لای لایش را
در شعر حافظ و رقص مولانا
بخواند.

نه! جز این نمی تواند بشود
زمان و مکان در طلوع سرد زمستانی
در رفاقتی گریزناپذیر
او را به جامهء ای ارغوانی می پوشانند
و به گریه هایش اعتنا نمی کننند

پس، اینک
کودکی که عصا زنان
از فصل های آخر یک کتاب کهنه می گذرد
و جز حسرت و عشق
چیزی در خورجین ندارد.

تماشایش کنید!
__________________________
اسماعیل نوری علا
دنور – آذر 1400