خاکستر

می لولد

در سلول های خاکستر

با عشق های سبز

خنده های سپید

بوسه های سرخ

 

می کوبد

پشت در بی لولا

زیر پنجرهء دور

زیر نور مریض

در سکسکهء شقیقه

 

می شکوفد واژه

از چاک چاک نفس

از راه راه بی کاغذ

از التماس شور

 

می سُرد

از سرچشمهء اندوه

تا پل بی عابر

تا بایگانی حسرت

 

می توفد

قطره چکان ابر خیالی

پشت بغض سقف

 

می نالد

تا مولوی

تا قورخانه

تا سنگلج

تا اعدام

 

پس پُکی بزن

بر نفس

تا خاکستر

از مه پر شود.

            022623