تا سحرگاه
ای نشسته در تاریکی
ای نشسته بر امواج لال
ای دلگرفته ترین بیدار
ای خجسته ترین گوشه گیر
ساعت را یک ساعت جلو کشیده اند و
شب دیرتر از همیشه تسلیم صبح می شود
آسمان هنوز پر از زمزمه های خواب است
و خورشید هراسان
از افق خراسان سر می کشد
و نمی داند دیر کرده یا زود آمده.
برخیز
صورت خود را در آب روان بشوی
اندوه را به بادهای رونده بسپار
دست ات را به من بده
بگذار از چمن زاران خیال بگذرانم ات
تا چشم باز کنی و ببینی
که این همه آدم
در میان شن زارها
به جستجوی ساقه ای علف آمده اند.
031223