به سرودی گمشده می ماند

این ضربآهنگ پیر

که در نعنوی واژه های هراسیده

غوطه می زند

 

تاب می خورد

در افلاک آسیمه سر

از تاج خورشید تا گوشوارهء ماه

چونان شهابی که آسمان را خط می کشد

و آغاز و پایان اش را گم کرده است

 

سلام تان می کند

از فرازگاه ابرهای هراسیده

در دانه های فلفلی باران

با وزش رقص انگیر نسیم های نو

و تاب می خورد

در لجهء شهاب و

عقربهء دوار

 

در ستاره باران شب تن شسته است و

پوست کرایه اش

از نفخهء ترانه های باستانی

می رخشد

 

هیولا نیست

زمزمه ای مختصر است

جرقه ای در خاکستر

تابی در نعنوی واژه ها

شهابی در ضرباهنگ گیج

 

شراب اش دهید

او را که بر در میخانه ها

سراغ عشق می گیرد.

 

061323