بیستم تیر ماه، مثل همیشه، رسید

کبوتر خسته

پنجره را بسوی برج کهنه گشود

به همهمهء شهر غبار گرفته گوش کرد

دخترکان اش را دید که سرود نه می خوانند و

چشم های خود را تقدیم آینده می کنند

 

بال و پری زد

به ترانهء ماهورش دل سپرد و

پر کشید

 

در آستانهء دریا و علف

در سودای سودن و ریختن

از مرز مرگ و زندگی گذشت

شعرش را با خود برد

نقاشی هایش را به خاک سپرد

و به تاریخ اندوهناک سرزمین اش پیوست

 

اینک، در آسمان بیستم تیر ماه

کبوتری

بر بال نگرانی های کهنسال

از کشور انتظار

پر می کشد.

 

071123