کتاب دریا

گشوده بر اخم ابر وعشوهء توفا ن

آرام گرفته بر کف امواج رام

با دعوتی که عاشقانه

به انجام می رسد

 

آن قطرهء آزادم من

چکیده بر گردن درختی کهن بیخ

سریده تا سنگ های آتشفشان

و رها در آن رونده که

سوار جاذبه ای نامرئی

سر به سنگ و گیاه می زند

 

منم قطره ای سالخورده

چرخان در جوباره ای که می خواند

خوشا زاده شدن در بی خودی های شکوفنده

خوشا به دریا رسیدن قطره های محال اندیش

که خستگی را فرو می نهند

تا دریا شوند

 

آی...

خود را به رودخانه می سپارم، سپرده ام

تا کجا می بردم، نمی دانم

آن بیشه، آن پل، آن سنگلاخ

آن کجا و آن بی در کجا