خواب هایم را به دست که بسپارم

که امات داری را از سگ ها آموخته باشد و

فراموشی را از پرندگان

 

بر کشتی های خشایار شاه

بر خنجر رستم و دوات نوشداروهای دیر شده

بر تیری که دماوند را به بخارا می دوزد

بر ایوان دل شکستهء محمدرضاشاه در پاناما

بر اتوبوسی که در لبهء دره گیر کرده است

بر بوسه ای در باد

که مثل سرنوشت

عمر را در خود می کشد

 

گفتگو در خواب

دوست داشتن در خواب

سفر در خواب

رفاقت در خواب

نوشتن

خواندن

سرودن

 

بر آسمانی که در آن می شود پرواز کرد

با اسب راهواری در شکوه علفزار

بر قلهء برف گرفته ای که سرفه می کند

با شالی از ارغوان

که مثل طناب دار

به دور گردن می پیچد

 

کابوس و رؤیای بهار

زندان و خواب خلاصی

جدائی و آرزوی وصل

 

نه

بیدارم نکنید

من اینجا آسوده ترم.

 

081723