سیگار که می کشد
آلن دلون را هم که دوست دارد
موهایش را هم که پنهان نمی کند
این نطفهء سمج
سلطان قلب های شکسته ست
فروغ را با جان اضافه صدا می زند
و از کلاغ های خبرچینی
که به شهر فضول می روند
بی زار است
عضو سر به هوایِ
انجمن پاسارگادی های شیک است
از بوی آخوند عق اش می گیرد
و اذان که می خوانند
با ترانه های قنبری و صدای گوگوش
خفه شان می کند
اسم اش نیکا نیست
اما بجای نیکا می رقصد
مجیدرضا هم نیست
اما روی دست راست اش
شیر و خورشید را
داده خالکوبی کنند
و اهل محل می گویند
تتلوی خنگ را
بر همایون روضه خوان
ترجیح می دهد
گاه شادمانه گریه می کند
گاه غمزده چنان می خندد
که کارش به بستری شدن می کشد
و همیشه سیگار روشن اش را
بر لبهء بطری بنزین می چکاند
وقتی هم برای اعدام می برند اش
با شادی حلقهء طناب را نگاه می کند
و به مأموران نقاب دار اش می گوید
که از سنگ سیاه اُمُلی بدش می آید.
091823