پابرهنه بودن

در تمام تصویر ها

شاید تا نیمه در زمین بودن

شاید درختی تنها

بر حاشیه نمکزار

شاید برجی

کبوترخانه ای

نورگاهی

که مسافران کویری را بخود می خواند

 

ریشه هایش کو

صمغی که در قنات هاش جاری است

فرهنگی که رو به روشنائی و خرمی

دهان باز می کند

به ضرباهنگی باستانی

که در آوندها می گذرد

 

و شاخه ها

در آفاقی کوچک قد می کشند و

برگ های نورسته را به آفتاب می سپارند

جوانه های میوه های خوشآب

بر درخت پیر چراغانی می کنند و

نصیب فرداییان می شوند

 

مسافر پا برهنه

در کوچه های آهنگ های آشنا

به ترانه خوان های زندانی

نی لبکی هدیه می کند

که از نیستان آرزو بریده اند

 

و پا برهنه از اطاق های روح می گذرد

نسیم شوخ

بر چهره ام بوسه می کارد و

از پنجره به دیدار بهاری دور پر می کشد.

 

100623