برقی میرنده از ستاره ای شاید

که از نابهنگامی آسمان می گذرد

سرگردانی پایداری شاید

که بر عبارت های دشوار بیاویزد

و صاعقهء شعری شاید

که خانهء واژه ها را گم کند

 

شاید مثال آتش در رگ ها

یا توفان در سر

شاید مثال گردابی بی وقفه

یا سیاه چاله ای خود شیفته

که در لجظهء تنهائی

درود و بدرود را بهم می بافد

 

مثال آتشی که

هر درخت را به نردبامی بدل می کند

برای بالا رفتن از پلکان کنجکاو

و بازگشتن به انتهای مغاکی

برشده در اشتیاق و استعفا

 

یا شاید همچون سرگذشتی پیچیده

در مارپیچی سر به مُهر

یا تک درختی رسته در کویر

که به قطره بارانی دل خوش می کند

که حریروار

نیامده بسوی آسمان بر می گردد

 

من

زمین را هزار بار به دور خورشید چرخانده ام

و در هر فصل

توقع بهار را به بی تفاوتی خزان گره زده ام

بدین امید که این آخرین گردش

در بازدمی ابدی

به نیمهء تاریک ماه بپیوندد

ای یگانه ای که هستی و نیستی

در تو آشتی می کنند

که وصل و فصل

در دقیقهء تو جاودانه می شوند

و تنها توئی که بر شعرهای پریشانم

نقطهء پایان می گذاری.

 

 101223