پروازی در آسمان حسود
بین ستارگان خواب زدهء مست
فراز اوقیانوس های بی تفاوت
زمین های بار زدهء شکفته در باد
و مرزهائی خیالی که آدمی را
به هویت های قراردادی محکوم می کنند
پروازی برای گریز و بازگشت
نشسته بر بال کبوتری جلد
یا پشت موری که دانه ای درشت را
به سوقات یاران می برد
پرواز دلی که هوای چه ها دارد
هوای کوچه ها و راهروها و پله هائی
که آسمان را به میهمانی رؤیا می برند
هوای سلامی که پاسخی شیرین می گیرد
هوای سفره ای که طعامش عشق است
آب اش به گوارائی چشمه های دور
و نان اش سرشتهء آسیاب های روستائی
هوای رفیقانه ها
قدم زدن در کوچه های اقاقی
دوچرخه سواری در سراسیب خیابان رو به جنوب
دو ترکه نشستن
با هجوم گیسوئی که باد می رقصاند اش
و چهره ای که عطر را تنفس پنهان می کند
پرواز
تا مرز آفتاب بی دریغ
تا کوه بلندائی صبور
تا دماوند آب تنی در شعشعهء ماه
تا رستنی کوتاه بر چاک تب زدهء خاک
پرم را بسوزانید و صدایم کنید
که نوشداروئی
از خواستن های بر باد رفته
در سفرنامهء من است.