خرامنده چون طاووس

پرنده چون باز

نشسته چون انتظاری

بر تاب بی قرار روز فراری

 

شناور بر امواج مغناطیس

تا صفحهء روشن مانیتورها

به لهجه های وطنی

با شمیم شور بادهای دریائی

گاه قرمز، گاه سپید و گاه رنگارنگ

 

عروس نور در آسمان گسترده

آویخته به کاروان شادمانی فصل

گریخته از هوای مسموم مذاهب تاریک

تابنده بر دریائی آرام و رام

هم آغوش درختان جنگلی از شکفتگی

بر ایوانی آغوش گشوده بر مغرب دور

 

چه دور از آن همه رنگ

چه نزدیک با خیال نازک و تُرد

در موسیقی تازه ای

که بر هودج آسمان می گذرد

با ترانه ای که بر ابرها نوشته می شود

و با گلوئی که به آوازی نرم می خواندش

 

کاش می شد پرید

کاش می شد بیدار نشد

کاش می شد واقعیت هم عین خیال بود

 

می خندد نور پراکنده

میهمان شبانه را می بوسد

و به همهء چشمه های جهان

فرمان جاری شدن می دهد.

 

121523