چارپاره

-----------------

آفتاب فرو شونده در دریای آرام

 آویخته بر پنجرهء هواپیمای رو به شرق

در کار کم شدن ارتفاع

بر فراز شهری آمادهء خواب

با مسافری که شبِ نیامده را می نگرد

و اگرچه همهء مقصدها با اوست

اما فقط اجازه ندارد به وطن برگردد

***

گفتگوی رنگ پریدهء ستاره و مهتاب

بر پلکان بی حوصله

که مثل دو مأمور

تا سلول انفرادی کنار آدم بیآیند

یا مثل جمله هائی معترضه ما بین هلالین

که سفر برای چشیدن رنج و شادمانی ست

برای ولخرجی با سکه های کوچک غربت

و خود را با خود بردن

***

شب تا نیمه کش می آید

مسافران با ماهتاب رفته اند

 تنها چمدانی رنگ پریده

بر نقاله های فرودگاه خمیازه می کشد

***

مأمور گمرک کنجکاوانه بازش می کند

لایه هائی پر از لذت های مخملی

عشق های به دقت تا شده

آرزوهای مچاله

پیروزی های بی اطو

و شیشهء عطری

که هنوز

کسی

باز اش نکرده است.

 

123023