انگشت بر نای من بنه

و بنوازم، در گوشهء شورانگیز

بنوازم، برای رقص ماهی واری

در شیشه های تار

بنوازم، با دست، با دهان، با پای بی قرار

 

من سازم، آوازم، سکوت نغمه پردازم

بنوازم، وحشی صفت بصدا درآرم

تا از عمر دو نیمه بگویم

مثل بیتی از حافظ

در وصف تابناک دُرجی از عقیق

که در لابلای آرزو پیله کرده است

 

چنگم زن، با انگشت های کنجکاوی

با لب های بی قرار

با نی و چنگ و ضرباهنگی

که در تالارهای سینه

از فراق می خواند

 

سازم و بهر جمعیت

جفت خوشحالان و بدحالانم

آرام می گذارم تا از سیب گلویم بالا بیاید و

بر لب های تفته مکث کند

 

گوشی برای آواز

چشمی برای نغمه های دور

وقتی که از لابلای نُت های خواب زده

برقص بر می خیزید

در شَرب زر

و دامن می کشید

 

بنوازم، در گوشهء کرشمه

در التهابی که تا سینه می گیرد

وقتی نفس تازه می شود

تا فصل در آرامش

حستگی در کند

و من

مثل ابری ببارم

بر چهچهء پرنده ای

که قفس را با موسیقی در می گشاید

 

نشسته بر کنارهء دریا

رو به ستاره ها

تکیه داده به سرگذشت

نامی را فریاد می زنم

و ستاره ها

به یُمن نی سر زده از جنون

همسرائی آغاز می کنند.

 

می چرخم و می پرسم

آهای،

کجا ست آنکه نوازش می داند

و در نیستان به آواز باد گوش می نهد؟

 

012624