------------------
سرود پرچم
اسماعیل نوری علا
------------------
در اهتزاز باد پرچم آوازهای جوانانی
که در نسیم آرزو می چرخند
و خورشیدی زنانه را
از پشت شیری حک شده بر سنگ طالع می کنند
آفتاب بی زوال اند
جاری بر ساعدی شکسته
که از مرگ مظلوم خود
شادی می طلبند
و از قرائت های بیگانهء خشم بی زارند
می دانند که بهای آزادی همین است
خود را به هلهلهء اعتراض سپردن
و از گوناگونی نترسیدن
که کار اصلی شان کاشتن است
برای برداشت آیندگان
فرقی نمی کند که توماج باشند
یا مجید رضا بخوانی شان
ریشه هاشان یکی است
اگرچه شاخ و برگ شان شبیه هم نیست
از آب های پنهان در قنات های ایران نوشیده اند
و عاشقانه به راز زوال پذیری استبداد دست یافته اند
و سلام بر مادرانی
که چنین فرزندانی را
بر سفرهء اراده می پرورند
و از برنام سفتهء عشق
گوهری کهنسال را جوان می کنند
چرا که اینان
کلام شان عصارهء زندگی است
نفس شان عطر آینده را می پراکند
و چون طناب را بالا می کشند
خود به پرچم پیروز تاریخ
بدل می شوند.
042524