کیست؟
-----------------------
شکوفنده و بی باک
نشسته در سرسرای شب بی پایان
بر شن تپه ای که نام از کویر می گیرد
با چراغ های دور بیهوده ای
که شب را تمام نمی کنند
با جاهلی غزلخوان که از کوچه باغ رویا رد می شود
و پنجره هائی که به پیشواز صداهای دور
در هم می پیچند
پچپچه ای هراسیده
که فریاد را در خود مچاله کرده باشد
حنجره ای خش برداشته
که فریاد ماسیده را به خناق سپید مبدل کند
بوسه ای خون زده
که از شفای زخم های پنهان بنوشد
و شب سرشاری
که فرشتگان را بخود نپذیرد
خرامنده و طناز
آشوبگر و خل وضع
رونده بر خرده شیشه هائی
که در رفتن اش رنگ عوض می کنند
آی
کیست آن در تاریکی شولا پوشیده
که انگشت اشاره بسوی کهکشان گرفته و
ستاره باران شب خیس را گره گشا شده است
در لهجه هائی باستانی گمشده
در کشاکش حون و نفس
در کشالهء عضلاتی که خبر از خستگی می دهند
کیست آنکه
تو را به نام های شکنجه دیده می خواند و
سرفه امانش نمی دهد؟
070624