بگو به باران ببارد
بگو به دریا بخروشد
بگو به بهار بیاید
من اما دیوار ندبه ساخته ام
خشت بر خشت کعبه را روبانده ام
و بر صلیب عیسی عرق از پیشانی اش زدوده ام
و این همه را از آن تو خوانده ام
که دندان هایم را می پوسانی و
از آنچه دوست دارم دورم می کنی.
بر تو نام نهاده ام
از تو اسطوره ها ساخته ام
ماه را به نام تو دو نیمه کرده ام
و تصویر آیت تو را بر خاکریز هایش نشانده ام
تا جهل تاریک آرزو خاک را پر کند
و نفیر دجال
از میان ترکش بمب ها
یحیی ها بسوزاند.
تو در غیاب عظیمت بی گناهی
و جهنم ات در استخوان های من می سوزد
که تو را من زاده ام
به غفلت شیر داده ام
و در دهان نامرئی ات
آیاتی مشوش کاشته ام.
مرا نکاوید
مرا نکارید
مرا به دست فراموشی بسپارید
که بی من
جهان آرام تر است.
072424