نامه می نویسم بر شن ها

می سپارم اش به دست پسنچی باد

نامه می نویسم بر موج ها

می سپارم اش به ماهیان ذکرخوان تشنه

نامه می نویسم بر برگ درخت

بر باران

بر برف

می سپارم اش به ماه، به ابر،

به سفرهء گشودهء ستاره باران

 

نجوائی با آنکه نمی آید

با آنکه در خیابان های جستحو پیر می شود

با آنکه در راهروهای حسود سرگردان است

و نشانی اش را گم کرده است

 

باد شن ها را برقص وا می دارد

موج ماهی را  به انزوای خزه ها می خواند

و باران ضرباهنگ کسل تنهائی است

وقتی خزان

نفش زنان

تن به تنهائی می سپارد

 

نامه می نویسم

نشسته بر پله های پست خانه

از جانب کسی که نمی شناسنم

برای کسی که نمی دانم

و در دستم مشتی سکهء از رونق افتاده است

یادگار زمانه ای که

در گذرگاه تمنا گم شد

 

نامه می نویسم

برای کسی که مثل هیچ کس نیست

برای قربانی عزیز بهمن ماه

برای آنکه بر فراز گورها

چشمانش را به من بخشید و حود

حلق آویز درختان حنگلی شد

 

نامه برای کسی که دیگر نخواهد خواند

برای آوازخوان بی آواز

برای آنکه در آینه

حکایتم را به ازدحام جیوه ها می بخشد

برای آنکه در زیر باران

به من می اندیشد و

چشم هایم را بارانی می کند

 

انگشتانم شکل قلم گرفته اند

در کاسهء چشم هایم جوهری از ستاره هاست

می نویسم و

باد مرا با خود می برد.

 

040425