در جام های آینه توفان است

از موج موج سال های رفتهء کف بر لب

تا امتداد ساکت آینده ای پر از پرسش

 

وقتی پس از مرارت بسیار

به سایه سار برج راهنما می رسی

و می توانی

آواز مرغ ماهیخوار را

در انعکاس گوش ماهی ها

بشناسی

 

وقتی که رنگ جیوه ای موج

بر وسعت دو اخم پیشانی می لغزد

و پلک های خستهء شب را

بر خواب های ناتمام می بندد

 

وقتی طلوع خورشید

همچون بشارتی نیامده و سرد

از استوای مغرب رد می شود

و در جهازش جز حیرانی چیزی نیست

 

وقتی کسی میان ابر بی عمل پائیز

در سور می دمد از خشم

و موکب سوارانی بی کوپال

از پرده های باران

رد می شود

 

اینک سری بلند کن و بنگر:

با امتداد ساکت آینده

با موج موج بی توقف تقویم

در جام های آینه توفان است.

 

060625