چه باشم و چه نه

مرا در میان خود بدانید

در آن ساعت خجسته

که آسمان مبهوت زمین می ماند

و خیابان خون زده به جشن گلاب بر می خیزد

 

بخوانیدم

در گلابتون دختران و در سبلت پسرانی

که سرود خوانان

در رودخانهء مردم شناورند

 

در چهار راه های منتظر

در وعده گاه های آفتابی

در پیاده روهای رها شده از خجلت

در جشن تولدی

که شمارش شمع هایش از هزاران بیش است

 

مرا با خود ببرید

ای دماوندیان ترانه خوان

که در رقص قدم هاتان

بذر امید فردائی

هم آنک به خوشاب نشسته است

 

ببریدم

به لحظه ای که صاحب وطن می شوید

و شاعران بسیاری را به یاد می آورید

که در خاک اش به دست تاریخ سپرده اید

 

به خانه های پر سرود حافظ و خیام

به باغ پر طراوت فردوسی

به باغچه کوچکی که جدم را کنار ستارخان نشانده است

 

ببریدم

حتی اگر نامم را

در میان فهرست رفتگان خوانده باشید.

 

070525