نامه ای به یک شاعر چوان در ایران

 

دوست جوان و گرامی ام،

در این مختصر می خواهم از قواعدی صحبت کنم که در سیر زندگی 80 ساله و آشنائی با شاعران ایران و دنیا دریافت کرده ام.

در اینکه شما شاعرید شک ندارم. اما از نظر من شاعر دو شخصیت دارد. یکی شخصیت «از خود بی خود» یا «ناآگاه» و یکی هم شخصیت «آگاه و مداخله گر». شاعری که یکی از این دو را نداشته باشد نمی تواند در باغستان فرهنگ وطن اش درختی تنومند شود.

شخصیت بی خود یا ناآگاه، بیشتر تحت فشارهای عاطفی (مهمتر از همه عشق و پس از آن همهء عواطف دیگر بشری و از جمله اندیشه به مرگ) مطالبی را بر روی کاغذ می آورد. از نظر من حاصل کار حکم کسی را دارد که مقداری آجر و خاک و سیمان و در و تخته و پنجره را بر روی زمینی ریخته باشد تا خانه ای بسازد. سهم ناخودآگاهی در همین حد است.

سپس شخصیت آگاه دست به کار می شود.

من برای کار او قواعدی را اجرائی می دانم:

1. شعر هم نوعی تلاش برای ایجاد رابطه با مخاطب و مخاطبان است. شعری که هیچ روزنی ورودی برای مخاطبه نداشته باشد شعر نیست، هذیانی است که گاه سر از دریای نامفهومی بیرون می کشد و چهره ای نشان می دهد و بلافاصله بر می گردد و در دریای نامفهومی و لالی خود غوطه می خورد.

2. از نیما ببعد: شعر قطعه ای است منسجم و دارای یک "در ورودی" جذاب که مخاطب را به درون دعوت می کند، سپس "چینش اجزاء" بصورتی که راهنمای مخاطب برای گردش در شعر باشد، و عاقبت "دری خروجی" که بتواند شعر را تا مدت ها در ذهن خواننده زنده نگاه دارد و تجربهء خواندن شعر را به حادثه ای تبدیل کند.

3. به این نوع مرتب کردن «ایجاد ساختمان» می گویند. شما، بعنوان یک مهندس، تکه هائی را (که من «شعرک» می خوانم شان) و ناخودآگاه تان آنها را تقریر و تحریر کرده از هم جدا می کنید. یکی را بعنوان در ورودی (برای جلب مخاطب) انتخاب می کنید. یکی را برای در خروجی (برای اینکه کارتان در ذهن او برای مدت ها بماند). و هر دوی این گزیدن ها بهتر است بر اساس ایجاد غافلگیری باشد که جاذب ترین برخورد شما با مخاطب تان است.

4. می ماند «چینشِ» بقیهء تکه ها. این چینش شما را وادار می کند که «موضوع» یگانه ای را برای شعر در دست ساختمان تان در نظر بگیرید. موضوع (یا سوژه) مقصودی است که قصد بیان آن را برای مخاطب دارید. موضوع آنگاه در هیأت «مضمون» راهنمای شما می شود. مضمون پخش شدن «موضوع» است در تمام تکه های شعر است.

5. پس می توان مدارج کار را چنین نوشت:

                 الف: نوشتن عاطفی بی خودانه یا ناآگاه

                 ب: کوشش برای یافتن موضوع و مقصود شعر

                 پ: جدا کردن تکه ها (شعرک ها) از هم

                 ت: انتخاب تکهء اول (در ورودی) شبیه دام چیدن جذاب برای جلب مخاطب

                 ث: انتخاب تکه آخر (در خروجی) برای غافلگیر کردن مخاطب بطوری که شعر تا مدت ها در ذهن اش بماند.

                 ج: چیدن بقیهء تکه هائی که مضموناً گویای بخشی از موضوع اند. (تکه هائی ای که با «موضوع» رابطهء مضمونی نداشته باشند کنار گذاشته می شوند) بصورتی که هر یک مخاطب را به تکهء بعدی تحویل دهد.

                 چ: کنار گذاشتن شعر لااقل برای یک روز تمام

                 ح: ویراستاری دوباره و چند باره. بررسی انتخاب ها و چینش های مختلف.

       6. از مصدر «شاعرانه رفتار و زندگی کردن» پرهیز کنید. بیشتر فکر کنید مجسمه ساز و معمارید. چرا که هیچ کدام نمی توانند بدون داشتن نقشه ای معین و کارآمد دست به خلاقیت بزنند.

       با مهر و دوستی

       اسماعیل نوری علا

       اول مهر 1401