زنده ماندن

براي اين زنده ام

که آزاديِ پائين آمده از برج را

روان در خيابان

سخنگو بر جاي خالي مجسمه ها

رقصان در پاي دخترکان

سرود خوانان بر لب هاي رهاي پسرانم

ببينم و

پيچيده در پرچم نسيم

به ياران رفته اي بپيوندم

که روزگار خرمي را

قدر ندانستند.

 

براي اين زنده مانده ام

که با حسرت به خاک بارور نپيوندم

اينکونه که

هنوز را مي بينم

نشسته بر برج سوگ وار

 که آيندهء پاورچين را

در حوالي مهر آباد

رصد مي کند.

-----------

اسماعيل نوری علا

هفتم اسفند هزار و چهارصد