|
|
خانه | آرشيو کلی مقالات | فهرست نويسندگان | آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت | جستجو | گنجينهء سکولاريسم نو |
|
|
توضيح پايگاه سکولار دموکراسی: مطلبی که می خوانيد بخش هائی از گفتگوی نشريهء «آرمان» با ابراهيم يزدی، رهبر «نهضت آزادی ايران»، است که بوسيلهء سايت «ندای آزادی»، وابسته به «نهضت آزادی ايران»، باز پخش شده است. ما پرسش ها و بخشی از پاسخ ها را حذف کرده و سخنان دکتر يزدی را در چينشی که به امروز ايران مربوط می شود مرتب کرده ايم. بنظر ما اين سخنان هم نشانگر وضعيت بن بستی است که کل نيروهای وفادار به جمهوری (و نه حکومت ِ) اسلامی در آن گرفتار آمده اند. دکتر يزدی خاتمی را خروشچف ايران می داند اما به صراحت نمی گويد که روحانی گورباچف ايران است. او، با طرح مجدد لزوم برقراری وفاق ملی، می خواهد از گورباچفی شدن دولت روحانی بپرهيزد. يعنی، می کوشد در وضعيتی که، بقول او، «هيچ آلترناتيو درونی وجود ندارد»، از تکرار فروپاشی کامل حکومت شوروی (که در پی بقدرت رسيدن گورباچف رخ داد) در مورد حکومت اسلامی جلوگيری کند.
***
در بهمن 1363، در پیش کنگرهء نهضت آزادی ایران، من بهعنوان سخنران اصلی صحبت کردم که چرا با براندازی مخالف هستیم و چرا شیوهء مبارزهء سیاسی علنی قانونی را انتخاب کردیم. در آنجا یک سوال اساسی را مطرح کردم که الان هم مطرح میکنم. ما خواهان دموکراسی هستیم. آیا پیدایش دموکراسی در یک کشور نتیجهء اهداف یا حسننیت زمامداران است که اگر زمامداران خوب عمل کنند دموکراسی پدید میآید؟ صد سال برای دموکراسی میجنگیم و باید به این سوال پاسخ دهیم که دموکراسی از کجا پیدا میشود؟ در اروپا و آمریکا چطور پیدا شد؟ چرا در هند دموکراسی موفق شد اما در پاکستان موفق نبود؟
پدیدار شدن دموکراسی در یک جامعه به چند شرط نیاز دارد؛ اول اینکه قدرت فائقه وجود نداشته باشد چون وقتی یک قدرت فائقه وجود داشته باشد که همه چیز را کنترل میکند، نمیگذارد جامعه تغییر کند. نکته دوم این است که چینش نیروها بهگونهای باشد که هیچ یک از این نیروها نتواند به قدرت مونولوگ تبدیل شود که اگر تبدیل شود، ماهی بزرگ، ماهی کوچک را میخورد. موضوع سوم که مهمتر از دو موضوع دیگر است در این راستاست که حیات هر یک از این نیروها مشروط و منوط به ادامه حیات نیروهای دیگر باشد. برای اینکه اگر اینگونه نباشد با همدیگر دعوا میکنند بقای ذات، غریزی است. من تا جایی با رقیبم میجنگم که خودم از بین نروم. به اندازهای بخواهم با رقیبم بجنگم که او را از بین ببرم و خودم هم به زیر آب بروم، خوب این کار را نمیکنم. ما معتقدیم که با پیروزی انقلاب اسلامی زمینههای عینی برای چینش نیروها بهوجود آمد. در دوران شاه، ارتش نیروی فائقه بود و هر کاری که میخواست انجام میداد. شاه و آمریکاییها به کمک ارتش برنامهها را اجرا میکردند.
انقلاب ایران این قدرت فائقه را از بین برد. در سال 76 انتخاباتی برگزار شد و اصلاحطلبان یک کاندیدا و آن طرف هم یک کاندیدا داشتند. همه با هم بگومگو داشتند نه اینکه نمیخواستند خاتمی از بین برود بلکه نمیتوانستند چون میدانستند اگر او از بین برود، خودشان هم از بین میروند. الان هم همینطور است نه اینکه نمیخواهند هاشمی نباشد، میخواهند اما سه قدم که به جلو میروند، میبینند که اگر جلوتر بروند، زیرآب خودشان هم زده خواهد شد. آنچه در سال 63 گفتیم، در سال 92 به چشم دیدیم. الان اگر بخواهیم یک برش مانند آسیبشناسها از جامعه بدهیم و بگذاریم زیر میکروسکوپ، به شما میگویم که چه دیده میشود. تلاش کردند آقای هاشمی را ساکت کنند اما نتوانستند، تلاش میکنند آقای روحانی را ساکت کنند اما نمیتوانند نهاینکه نمیخواهند، تندروها میخواهند اما میدانند اگر او را ساکت کنند، خودشان هم مجبور به سکوت میشوند.
***
ما، در نهضت آزادی همواره تأکید کرده ايم که وقتی کیان یک کشور در خطر است، نیروهایی که در داخل آن سرزمین زندگی میکنند و به حفظ تمامیت آن سرزمین متعهد و علاقهمند هستند، بايد اختلافات را کنار بگذارند.
شرایط، مانند خانهای است که تا دیروز عروس و مادر شوهر اختلاف داشتند یا برادران و خواهران نزاع میکردند اما وقتی خانه دچار مشکل شد دیگر وقت دعوا نیست. همه میگویند اول مشکل را حل کنیم و بعد از آن دوباره باهم دعوا میکنیم.
ما در بیانیهء سال 81 خود که در مورد وفاق ملی بود گفتیم که خطراتی ملت را تهدید میکند پس باید، با حفظ منافع خود، در کنار هم قرار گرفته و کار کنیم. خطاب به هیات موتلفه بگوییم که ما مواضع شما را میدانیم و شما هم میدانید مواضع ما چیست ولی قبل از آنکه عضو موتلفه باشید ایرانی هستیم و باید هر دو نسبت به سرنوشت کشورمان حساس باشیم. بنابراین وقتی میبینیم خطراتی کشور را تهدید میکند، باید دور هم جمع شویم و بگوییم به اختلافات آگاه هستیم اما اکنون باید بر سر این موضوعات واحد متحد شویم.
در تمام دنیا این رسم است که وقتی خطر بیرونی کشور را تهدید میکند یکی از کارهای اولیه این است که دولت کابینه را ترمیم و از گروههای مخالف خود برای حضور در کابینه دعوت میکند که هدف از این کار، ایجاد وحدت ملی است و میخواهند وفاق ملی ایجاد شود تا در برابر خطرات بیرونی مقابله کنند.
بنابراین پیشنهادی که دادیم یک پیشنهاد علمی واقع بینانه بود و برای خودمان هم چیزی نمیخواستیم. میگفتیم فقط دست از اختلاف بردارید.
***
حالا ما داریم یاد میگیریم. اما هنوز درجهء آب به صد نرسیده است که آب بجوشد، درجهء حرارت بالا رفته اما به نقطهجوش و چرخش کیفی نرسیده است. یعنی تغییرات تدریجی وجود دارد که کاملاً محسوس است. یکی میگوید و یکی نمیگوید. یکی از زندان برای ما مینویسد که اشتباه کردیم اما کسی دیگری نمیگوید اما رفتارش نشان میدهد که اشتباه کردیم. جامعهء ما درحال دگرگونی است و همانطور که رفتارهای اجتماعی تغییر کرده است، سی و چند سال از انقلاب گذشته و همه دارند یاد میگیرند. آقای هاشمی امروز هاشمی 10 سال پیش نیست. هست؟ یک روزی او هرگز باور نمیکرد که تندروها، جلوی دخترش را در خیایان بگیرند، تصور نمیکرد که روزی دخترش به اوین برود و او برای دیدنش به اوین برود. این اتفاقات مثبت است چون به فرایند یادگیری کمک میکند.
ببینید، بحث من این است که چینش نیروهای سیاسی در ایران به نقطهای رسیده است که به آن تعادل ناپایدار میگوییم. ما اکنون در تعادل ناپایدار هستیم و یک حادثه میتواند تعادل را به هم بزند.
البته فقط روحانی نیست که در موضوع حفظ تعادل نقش دارد. روحانی در جایی قرار گرفته است که میخواهد این تعادل حفظ شود. هر حادثهای میتواند رخ دهد که روحانی نتواند شعارهایش را عملی کند.
همهء حرفهایی که میزنند علامت این است که میخواهند روحانی را بردارند اما زورشان نمیرسد لذا میخواهند او را جذب کنند که بازهم نمیتوانند. آلترناتیو دیگری وجود ندارد. جناح راست روی احمدینژاد سرمایهگذاری کرد اما احمدینژاد ارزش آن سرمایهگذاری را نداشت لذا همه آنها منفعل هستند. چرا اکنون مدام میگویند کاری به کار احمدینژاد نداشته باشید؟ چون هر وقت صحبت کارهای انجام شده در آن زمان میشود، ضمیر مرجع خودش را پیدا میکند و آنها نمیخواهند داغشان تازه شود اما واقعیت این است. ده سال عملکرد آقای احمدینژاد تاثیرات جدی در مناسبات سیاسی گذاشته است. باید بپذیریم که این زورآزمایی داخلی درحال انجام است و بهنظرم، اکنون در یک مرحله جمعبندی است مثل دو کشتیگیر که با هم کشتی میگیرند هیچکدام نمیتوانند دیگری را به زمین بزنند و آنقدر کشتی میگیرند که از نفس میافتند و میگویند بازی تمام شد.
ادامهء وضع موجود به نفع دموکراسی تمام خواهد شد برای اینکه شما نمیتوانید به زور به این جریان بگویید بیا و تسلیم شو! این باید ادامه پیدا کند تا خودش به این جمعبندی برسد که فایده ندارد.
***
. بزرگترین دولت توتالیتر جهان متعلق به کدام کشور بود؟ شوروی سابق. ارتش آن کشور مجهزتر از ارتش آمریکا بود. یک سازمان امنیتی داشت که پدرجد تمام سازمانهای امنیتی و در دنیا بیسابقه بود. به رئیس اطلاعات شوروی گفتند تو چطور افراد را وادار میکنی که بیایند و اعتراف کنند؟ گفت شما یک دهاتی اوکراینی را به من بدهید بعد از یک هفته کاری میکنم که به صراحت انگلیسی صحبت کند! درآمد عظیم نفت و گاز هم داشتند. رادیوهای خارجی هم علیه آنها حرف میزدند اما انقلابی در شوروی نشد، پس چه شد؟
در تاریخ بشر بیسابقه است که یک حکومت توتالیتر بیاید و بگوید من دیگر نمیتوانم. ولی اتفاق افتاد و این موضوع با انقلاب الکترونیک در جهان همزمان شد که این انقلاب روغن را زیاد کرد. گورباچف به کنگره رفت و گفت که دیگر نمیتوانیم و رسیدند به نقطهای که همه در سر جای خود ایستادهاند اما هیچکس نمیتواند کاری انجام دهد. همه به این جمعبندی رسیدند و آمریکاییها کاری نکردند بلکه کمونیستها از صدر تا ذیل به این نتیجه رسیدند که ادامه وضع موجود امکان ندارد.
در شوروی چه بود؟ فساد مالی، فساد اخلاقی در میان مسئولان کشور، بیکفایتی، بیعرضگی و سوء مدیریتی که شاخ و دم هم نداشت. به 40 سال پیش برگردید بالاترین رقم سپرده در بانکهای سوئیس متعلق به شوروی بود. فساد مالی، اخلاقی و فسادهای دیگر شوروی را به نقطه بدون تغییر برد.
وقتی آقای خاتمی روی کار آمد برخی تحلیلگران گفتند خاتمی گورباچف ایران است اما من در مصاحبهای با واشنگتن پست گفتم که اینطور نیست بلکه خاتمی خروشچف ایران است.
خروشچف وقتی بعد از استالین بر سر کار آمد، گفت: وضع خیلی بد است و رفت در کنگره حرفهای گورباچف را زد اما تاثیری نداشت. او را فرستادند به همان دهی که آمده بود و تا آخر عمر در همان ده زندگی کرد و آنجا فوت کرد. اگر کنگره حزبی کمونیست شوروی، خروشچف را پذیرفته بود، تاریخ به گورباچف نیاز نداشت اما نپذیرفت.
حالا معتقدم روحانی بايد برنامههای اصلاحی خودش را انجام دهد. آیا تصمیم سازان پیام آقای روحانی را میگیرند و میپذیرند؟ میتوانم بگویم که امیدوارم بپذیرند.
بايد ديد چه تفاوتی میان انتخابات 92 با انتخاباتهای گذشته است؟ انتخابات اول ریاستجمهوری رقابتی بود. انتخابات دوم تا پنجم درونگروهی بود. انتخابات ریاستجمهوری ششم رقابتی بود یعنی طرفین یک کاندیدا بیشتر نداشتند. انتخابات 84 رقابتی بود ولی اصلاحطلبان با چند کاندیدا شرکت کردند و هیچ یک حاضر نشدند به نفع دیگری کنار بروند. آقای هاشمی به مرحله دوم رفت و او از یک پدیده اجتماعی غفلت کرد و مردم به احمدینژاد رای دادند. در سال 88 بازهم اصلاحطلبان دو کاندیدا داشتند و هرچه تلاش کردیم که یک کاندیدا وارد میدان شود، موفق نشدیم و هر دو باختند. در انتخابات 92 آقای عارف هم کاندیدا بود اما واقعگرایی از خود نشان داد و به نفع آقای روحانی کنار رفت. این فقط یک رفتار فردی نبود بلکه مجموع فشارهای پیرامونی سبب شد تا آقای عارف آن تصمیم را گرفت.
در انتخابات 92 یک کاندیدای روحانی با 6 کاندیدای غیرروحانی حضور داشتند و مردم به کاندیدای روحانی رای دادند که نشانهء تغییر در الگوی رفتاری جامعه است. بعد از انتخابات در خیابانها راهپیمایی به راه افتاد و من فیلمهای آن را دیدم. در چنین فضایی جوانان کمتر به سر دادن شعارهای غلط انداز پرداختند چون یاد گرفته بودند شعار درست بدهند. پس علائم فراوانی است که همه داریم یاد میگیریم و یاد گرفتهایم. به همین دلیل میگویم جمهوری پنجم جمهوری پایداری خواهد بود.
جمهوری اول با پیروزی انقلاب آغاز شد، جمهوری دوم دو دوره هاشمی است و جمهوری سوم، دو دوره سیدمحمد خاتمی است که هر کدام ویژگیهایی دارد. مثلاً آقای هاشمی وقتی آمد که جنگ تمام شده بود و رزمندگان بازگشتند و دیدند زمانی که آنها در جبهه میجنگیدند، عدهای در اینجا بزم اقتصادی بر پا کردهاند. اختلافات بالا گرفت و امروز بسیاری از آنها که مخالفت میکنند دوستان قدیم هستند چون آنها به جبهه رفتند و جنگیدند اما برخی به نام آنها چه کارها که نکردند و نمیکنند. جمهوری چهارم واکنش نیروهای در حال خروج از صحنه بود و همه از احمدینژاد دفاع کردند.
حالا نام ِ واکنش به دو دورهء احمدینژاد «جمهوری پنجم» است. من به این جمهوری معتقدم و ادامه پیدا خواهد کرد. روحانی لنگ لنگان به جلو خواهد رفت اما در نقطهای قرار گرفته است که خواه ناخواه بقای همه در این است که او بماند. هیچ آلترناتیو دیگری ندارند. آقای روحانی در جایگاه مهم تاریخی قرار گرفته و همهء نیروها هم در این رابطه در وضعیت حساسی هستند برای پیشرفت راهی نداریم که بپذیریم روحانی راه اش را ادامه دهد. روحانی هم [بايد] با درک بالایش و به تناسب 18میلیون رأی حرف بزند و مطالبه کند.
۲۰ فروردین ۱۳۹۳
منبع: روزنامه آرمان
نظر خوانندگان
محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:
توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.
کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.