|
|
خانه | آرشيو کلی مقالات | فهرست نويسندگان | آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت | جستجو | گنجينهء سکولاريسم نو |
|
فساد دانشگاهی در ایران
ر. رمضانی
1- درآمد
دانشگاه در ایران به هیچ رو نهاد مستقلی نیست. این واقعیت در درجهی نخست بدین خاطر است که در ایران اساساً خودِ دانش استقلال ندارد. سادهانگاری است اگر بپنداریم نهاد دانشگاه در ایران، چنانکه باید، صرفاً بر بنیادهای علمی و به هدفِ تولید دانش و پژوهش است. در نظرِ نظام سیاسی در ایران، دانشگاه نهادی کلیدی و پراهمیت است که باید در راستای بازتولید و تقویت قدرت سیاسی اداره شود. در ایرانِ پس از انقلاب، نظام سیاسی همواره با نگاهی نچندان خوشبینانه به دانشگاه نگریسته است، نگاهی که ریشه در نوعی هراس از دانشگاهیان دارد.
بخاطر تضادهایی که همواره میان دانشگاه و حوزه بوده است، دانشگاهها رقیبانی جدی برای حوزههای علمیه به شمار میآیند و، زینرو، در برخی بخشهای نظام سیاسی گرایشی هست که از دانشگاه حوزهای دیگر ساخته شود. به نظر میرسد گفتمانهایی چون «اسلامیکردنِ دانشگاه»، «علم اسلامی»، و «وحدت حوزه و دانشگاه»، که نظام حاکم درافکنده و میپرورد، همه به هدف برداشتنِ تضادهای میان حوزه و دانشگاه از راه تبدیل دانشگاه به یک نهاد شبهحوزی باشد.[1] همچنین، در درون نظام حاکم نیز هریک از طیفهای مختلف میکوشد دانشگاه را از آنِ خود سازد و به نظر میرسد ستیزی بنیادین در درون نظام بر سر دانشگاه در جریان باشد.[2] معمولاً، با روی کار آمدنِ هر جناح سیاسی، سیاستگذاریها و تصمیمسازیهای کلانی در رابطه با نهاد دانشگاه صورت میگیرد، سیاستهایی که گاهی درحقیقت چیزی جز کردوکارهای فسادآمیز نیست.[3]
در یک نگاه کلی، ایران را باید یکی از فسادآمیزترین کشورهای جهان به شمار آورد. این واقعیت را نهتنها آمارهای بینالمللی تأیید میکند، بلکه حتا از آنچه از درون نظام سیاسی به بیرون درز میکند نیز بهخوبی نمایان است. گاه به گاه، طیِ ستیزهایی میان گروههای درون نظام، پرده از فسادهایی بسیار درشت کنار میرود. برای نظر به معیارهای بینالمللی نیز کافی است رتبهبندیِ سازمان شفافیت بینالمللی در زمینهی فساد را ببینیم. در میان 177 کشور جهان، سازمان شفافیت بینالمللی رتبهی ایران از جهت پاکی از فساد را 144 اعلام کرده است، یعنی در این زمینه وضعیت 143 کشور از ایران بهتر است و تنها 33 کشور نسبت به ایران وضعیت بدتری دارند. همچنین، این سازمان در قسمت نمرهی پاکی از فساد، در مقیاسی میان صفر (بسیار فسادآمیز) و صد (بسیار پاک)، به ایران نمرهی 25 داده است.[4] اما، در کنار شکلهای جوراجور کردوکارهای فسادآمیز که در ایران و با دخالت نظام سیاسی انجام میشود، فساد دانشگاهی یکی از ناپیداترین و همهنگام پرپیامدترینها ست. دخالت سیاست در نهاد دانشگاه در ایران به وضعیتی انجامیده است که میتوان آن را فساد دانشگاهیِ سازمانیافته (سیستمیک) به شمار آورد. نوشتار پیشرو میکوشد سویههای گوناگون فساد دانشگاهی در ایران را بازنماید.
2- فساد دانشگاهی
در این نوشتار، مجموعهی پرشماری از کردوکارهای ناعادلانه، تبعیضآمیز، غیرقانونی، یا غیراخلاقی که به دانشگاه و دانشگاهیان مربوط میشود را «فساد دانشگاهی مینامیم». فساد دانشگاهی یا فساد در آموزش عالی یکی از گونههای شناختهی فساد است که در جاهایی حتا مراکزی برای مقابله با آن تأسیس شده است.[5] در یک تقسیمبندیِ کلی، میتوان فساد را به دو گونهی فساد دولتی[6] و فساد غیردولتی[7] تقسیم کرد. یک تعریف ساده و کلی از فساد، که فساد دولتی و غیردولتی هردو را دربرمیگیرد، به شکل زیر است:
فساد: استفادهی نادرست از قدرت یا جایگاه — که از راههایی چون آموزش، انتخاب، یا جز این ها به کسی واگذار شده است — برای منفعت شخصی یا گروهی.
طبق تعریف بالا، در جریان فسادِ دانشگاهی نیز استادان، دانشجویان، کارمندان و دستاندرکارانِ دانشگاه، یا هر کس یا گروهی که تصمیم سازی هایشان با دانشگاه مرتبط است، از جایگاهشان بهنادرست در جهت منفعت شخصی یا گروهیِ خود استفاده میکنند. بدینسان، روشن است که فساد دانشگاهی میتواند با شکلهای دیگرِ فساد، همچون فساد سیاسی، فساد اقتصادی، فساد اداری و جزینها، درآمیزد یا مرتبط شود. برای نمونه، چنانکه در این نوشتار نشان داده خواهد شد، در ایران فساد دانشگاهی بیش از هر چیز از فساد سیاسی سرچشمه میگیرد. بهویژه همآمیزیِ فساد دانشگاهی با شکلهای دیگر فساد ردگیری، افشا، و اثباتِ فسادهای دانشگاهی را دشوار میکند.
فساد دانشگاهی ازجمله این موردها را شامل میشود: دزدیِ ادبی، جعل مدرک تحصیلی، خرید و فروش مدرک تحصیلی، تقلب، فریبدادن، رشوهدادن، خرابکاری، کمکاری در حرفه، جعل هویت، پارتیبازی، گروهگرایی، و خویشاوندسالاری. در این نوشتار برخی شکلهای اصلیِ فساد دانشگاهی در ایران در بخشهای استخدام هیئتعلمی، تولید علمی، و حمایت از پژوهش مورد بررسی قرار میگیرد.
3- هیئتعلمی
پس از گذشت سالیان، هنوز هم یادآوریِ ماجرای تصفیهی استادان دانشگاه در جریان انقلاب فرهنگی در سالهای آغازین انقلاب اسلامی مایهی افسوس است. اما فقط یک نگاه گذرا کافی ست تا دریابیم اعمالنظرِ سیاسی درمورد کرسیهای دانشگاهی به انقلاب فرهنگی محدود نشد بلکه زانپس و تاکنون به شیوههای گوناگون، شیوههایی ظریفتر و نهانتر، ادامه یافته است؛ در همهی سالیان پس از انقلاب، اعمالنظرِ قدرت سیاسی درمورد کرسیهای دانشگاه به روشهای مختلف برقرار بوده است: روشهای مستقیم همچون بازنشستهکردنِ اجباریِ برخی استادان؛ روشهای پیشگیرانه همچون اِعمال گزینشهای غیرعلمی؛ روشهای پیشدستانه همچون جلوگیری از راهیابیِ مخالفان به مقاطع تحصیلیِ بالاتر و اعطای امتیازاتی همچون بورسیههای تحصیلی به خودیها؛ و روشهای ریشهایتر همچون حذف یا تغییر برخی واحدهای درسی.
در دورهی ریاستجمهوریِ محمود احمدینژاد روند جذب هیئتعلمی و بورسیههای تحصیلات تکمیلی به شکل متمرکز درآمد. این کار گرچه درظاهر برای جلوگیری از اعمالنظرِ دانشگاهها انجام شد، درعمل دست حکومت را در اعمالنظرِ سیاسی و ایدئولوژیک در جریان استخدام هیئتعلمی بازتر کرد. بطورمشخص، یکی از پیآیندهای زودهنگام این اقدامِ دولت احمدینژاد همان قضیهی بورسیههای غیرقانونیِ دکتری بود. نشانهها این حدس را تقویت میکند که شاید اساساً اصل قضیهی متمرکزسازیِ درجهت زمینهسازی برای چنان فسادهای بزرگی بوده است. باید توجه داشت که بورسیههای دکتری در ایران عمدهترین راه برای گرفتنِ کرسیهای دانشگاهی است. در بسیاری از کشورهای توسعهیافته، بورسیههای دکتری تنها در قبال کار پژوهشیِ مشخص در دورهی دکتری به دانشجویان شایسته اعطا میشود و جُزین درمورد اشتغال پس از دورهی دکتری تعهدی برقرار نمیشود؛ نه دانشجو تعهد میسپارد که پس از دوران دکتری برای سازمان مشخصی خدمت کند و نه ارگان بورسیهدهنده تعهد دارد که دانشجوی بورسیه را به کار گیرد. در ایران اما بورسیهی دکتری به معنای تعهد دانشجو به خدمت برای ارگان بورسیهدهنده است. خودِ این سازوکار را باید یکی از سرچشمههای فساد دانشگاهی دانست چراکه به بیسوادیِ قشر تحصیلکرده میانجامد؛ دانشجویان بورسیه قرار نیست در دوران تحصیل کاری بیش از دانشجویان غیربورسیه انجام دهند بلکه، برعکس، چون پیشاپیش اشتغال خود را تضمینشده میبینند، کوشش بایسته را بکار نخواهند بست. اما، افزون بر این، وجود تعهد شغلی در بورسیههای دکتری نشان میدهد که اعمالنظرِ سیاسی در این زمینه چه نقش فسادآمیزی در رابطه با هیئتعلمی دارد.
در دوران ریاستجمهوریِ حسن روحانی بود که فساد بزرگ دوران احمدی نژاد در مورد بورسیههای دانشگاهی برملا شد. همانسان که پیشتر اشاره شد، برملاشدنِ فسادها در ایران معمولاً نه بوسیلهی رسانههای آزاد بلکه در جریان نزاعهای سیاسی انجام میگیرد. زینرو، اگر بجای روحانی کسی از گروه احمدینژاد زمام امور را در دست میگرفت، شاید چنان فساد بزرگی هیچگاه بر ما معلوم نمیشد. باری، در جریان افشای این فساد بزرگ در جذبهای دانشگاهی، هرچه بیشتر پرده از روی کردوکارهای فسادآمیز در آموزش عالی در ایران کنار رفت؛ در این میان، گفته شد که حتا نام برخی نمایندگان مجلس و فرزندان برخی مسئولان نظام در فهرست بورسیههای غیرقانونی بوده است.[8] نیز، در جریان دعواهای گروههای سیاسی، این نظر طرح شد که فساد در بورسیههای دکتری به دولت احمدینژاد محدود نبوده بلکه چنین وضعیتی در دولتهای پیش از آن نیز حاکم بوده است.[9]
دولت روحانی رسیدگی به نزدیک به سه هزار بورسیهی غیرقانونیِ دکتری را در دستورکار قرار داد که این کار مخالفتهایی را از طرف جناح مقابل برانگیخت و استیضاح و برکناریِ رضا فرجی دانا، وزیر علوم وقت، را در پی داشت. در انتخابات سال 1392 امیدهای بسیاری دانشگاهیان را به پشتیبانی از حسن روحانی برانگیخت. سایت روحانیسنج، که عملکرد رئیسجمهور ایران را رصد میکند، «بازگرداندنِ اساتید کنار گذاشته شده به دانشگاه» و «مخالفت با ستاره دار کردن دانشجویان» را دو وعدهی محققشدهی رئیسجمهور به شماره آورده است.[10] اما، از اینها گذشته، اقدامات دولت در زمینهی دانشگاه در حد انتظارها نبوده است. بلکه، برعکس، نشانههایی هست که ما را بدبین میکند. در اینجا تنها به یک مورد اشاره میکنیم و آن اظهارنظر رئیس مرکز جذب اعضای هیئتعلمیِ وزارت علوم، حجهالاسلام دکتر محمدرضا رضوان طلب، دربارهی جذب هیئتعلمی است:
در تمام دنیا ورود به عرصه مدرسی دانشگاه و عضوهیئت علمی شدن حساب و کتاب دقیقی دارد و حتی از راهنمایی و رانندگی ودستگاه قضا استعلام میگیرند و اگر از حدی تخلفات بیشتر بود فرد مورد نظر را شایسته استادی و الگو شدن در جامعه نمیدانند زیرا اگر یک نفر رعایت نکند جامعه ذهنیت منفی پیدا میمی کند واین دید منفی به دیگر اعضا نیز سرایت میکند.
… دنیا انتظار دارد استاد پایبند باشد، دریک همایش بین المللی شاهد بودم که از استاد مسلمان انتظار دارند قرآن را حفظ باشد و دیده ام پزشکی که حافظ قرآن است و استاد دانشگاهی که تفسیر قرآن نوشته است. تظاهر به ضروریات دین لازم است همانطور که پیامبر (ص)و خدیجه (س)و علی (ع) نماز را آشکارا در مسجدالحرام اقامه میکردند، آنها میتوانستند در دخمهای نمازبخوانند و به آنان سنگ پرانی واعتراض نشود آنها نگفتند ما ریا نمیکنیم ونماز رادرپستو نخواندند و لازم است اساتید مابدانند بنای اولیه نماز براقامه آشکاراست وباید باحضور خوددرنماز وآئینهای دیگرالگو سازی کنند.[11]
مغالطهی سخن بالا آشکار است: حتا اگر، آنسان که گوینده میگوید، در تمام دنیا برای استخدام هیئتعلمی از راهنمایی-رانندگی و دستگاه قضا استعلام شود، نمیتوان نتیجه گرفت که استاد دانشگاه باید به ضروریات دین تظاهر داشته باشد. چراکه اولی به تبعیت از قانون مربوط میشود که امری مرتبط با سپهر همگانی ست و دومی به اعتقادات شخصی که به حریم خصوصی مربوط است. گرچه در سپهر همگانی قانونها و قاعدههایی باید بر کنشهای فرد حاکم باشد، حریم خصوصی جنبهای از زندگیِ فرد است که کسی حق دخالت در آن را ندارد. اعتقادات مذهبی مربوط به امور شخصی و خصوصی ست. اگر او میخواهد بر پایهی قیاس با تمام دنیا (!) استدلال کند، باید نشان دهد که در کشورهای دیگر نیز تظاهر به ضروریات دینی شرط استخدام هیئتعلمی است. برای مثال، آیا در کشورهایی که عامهی مردم مسیحیاند برای استخدام در هیئتعلمی شخص باید به ضروریات مسیحیت تظاهر داشته باشد؟!
نتیجهی نظر کلی و رادیکالِ حجهالاسلام رضوانطلب این است که یک متخصص، هراندازه که در کار خود توانمند باشد، و گذشته از اینکه در چه زمینهای کار میکند، نمیتواند بهعنوان هیئتعلمی استخدام شود مگر اینکه به ضروریات اسلامی تظاهر داشته باشد. توجه کنید که اینجا سخن از صرفِ باورمندی، و حتا صرفِ التزام عملی، نیست، بلکه سخن بر سر تظاهر عملی به ضروریات اسلام است. پیآوردِ چنین نگرشی چیست جز فساد دانشگاهی در شکلهایی چون معیارهای غیرعلمی، اِعمال سلیقههای شخصی، فساد استخدامی، نابرابری، و درنتیجه فرار مغزها، بیسوادی، و رشد ریاکاری—همهی چیزهایی که در دانشگاههای ایران کمابیش به چشم میخورد. باید از این مسئول پرسید: آیا کسی که در کار خود تخصص کافی دارد، و زانبیش هیچ سابقهی کیفری هم ندارد، اما به هر دلیل نمیخواهد به ضروریات دین تظاهر کند، یا اساساً اعتقادی به مذهب ندارد، نباید به کار گرفته شود؟
4- پژوهش و تولید دانش
بحث پژوهش و تولید دانش چند سالی ست که به بحثی داغ در جامعهی ایران تبدیل شده است. از این سو و آن سو آمارهایی میشنویم از جایگاه کشور در تولید علم، آمارهایی که ما را شگفتزده میکند. مثلاً گفته میشود که ایران اکنون از نظر تولید علم رتبهی پانزدهم جهان را دارد[12] و اگر روند کنونی در تولید علم ادامه یابد در سال 2018، یعنی تنها در عرض چهار سال، رتبهی چهارم در جهان را به دست خواهد آورد.[13] پرسیدنی ست که هماکنون کشور ایران از نظر توسعه در زمینههای گوناگون رتبهی چندم دنیا را دارد و اگر همین روند توسعه ادامه یابد در عرض چهار سال رتبهی چندم را خواهد داشت. پاسخ به چنین پرسشی نشان خواهد داد که آیا رتبهی ما در زمینهی تولید علم، هرقدر هم که خوب باشد، اصلاً نقشی در توسعه در دیگر ابعاد جامعه داشته است. با این حال، گذشته از نقشی که جایگاه علمیِ ما در جهان بر جایگاه ما در زمینههای دیگر دارد، اساساً اعتبار و معناداریِ چنان آمارهایی دربارهی جایگاه علمیِ ایران را باید جداً به پرسش گرفت.
البته، گفتنی است که در اینجا اثر روانشناختی و جامعهشناختیِ امیدبخشی و نمایش چشماندازی مثبت را نادیده نمیگیریم؛ روشن است که پیشرفتهای هرچند اندک در هر زمینهای را باید به دیده گرفت و آنها را برای ایجاد حس خودباوری بازگو کرد. اما این نکتهی روانشناختی نباید باعث شود چشم خود را بر بسیاری واقعیتهای ناپسند ببندیم و ذهن خود را به رؤیای دروغینی از پیشرفت سرگرم سازیم. درعوض، لازم است کمبودها و کاستیهای خود را بشناسیم اگر قرار است آنها را برطرف کنیم.
واقعیت این است که چنان آمارهای شگفتانگیزی دربارهی تولید علم در ایران از رویکرد کمی به پژوهش برخاسته است، رویکردی که بهویژه در دوران ریاستجمهوریِ محمود احمدینژاد بر آموزش عالی حاکم بوده است. آنچه در رابطه با جایگاه ایران در تولید علم حتا از زبان مسئولان عالیِ مملکت میشنویم بر اساس رتبهبندیهایی ست که درمورد چاپ مقالهها در مجلههای بینالمللی انجام میگیرد. اهل فن میدانند که سطح کیفیِ مجلهها بسیار متفاوت است و حتا برخی از آنها با دریافت پول مقالهها را حتا بدون ویرایش چاپ میکنند. بایسته است برای دقت در رتبهبندیِ ایران در تولید علم بطوردقیق مشخص شود که چه درصدی از مقالههای استادان و دانشجویان ایرانی در مجلههای معتبر به چاپ رسیده و چه درصدی در مجلههای پولی و بیارزش چاپ شده است.
گذشته از کیفیت تولیدات پژوهشی، همچنین باید دید تولید علم در ایران با چه سازوکارهایی انجام میشود. درصد چشمگیری از مقالههای پژوهشی توسط دانشجویان تحصیلات تکمیلی نوشته میشود. این کار اجباری ست که از سوی دانشگاه، و در قبال هیچ، بر دانشجویان تحصیلات تکمیلی اعمال میشود و در این زمینه تفاوتی میان دانشجویان بورسیه و دانشجویان غیربورسیه وجود ندارد. همچنین، کمابیش همهی دانشجویان ناگزیراند نام استادان را نیز بهعنوان نویسندهی مقاله قید کنند حتا اگر آنها درحقیقت نقشی در مقاله نداشته باشند. بایسته است بررسیِ دقیقی انجام گیرد تا روشن شود کسانی که در رسانههای دولتی در ایران به نامِ «دانشمند جهانی» و «دانشمند جهان اسلام» معرفی میشوند چه تعداد از مقالههای پرشمارشان را بهواقع خودشان نوشتهاند.
نگاه کمی به تولید مقاله در ایران، بههمراه مدرکگرایی و عدم سامانههای نظارتی، به نوع دیگری از فساد نیز دامن زده است که همان شکلگیریِ صنعت مقالهنویسی و پایاننامهنویسی است.[14] کافی ست سری به خیابان انقلاب بزنیم و سیل تبلیغات مختلف برای نوشتن پایاننامه و مقالات ISI را بنگریم. گویا مراکزی که حتا بطوررسمی ثبتشدهاند کار نوشتنِ پایاننامهها و مقالات پژوهشی را انجام میدهند. از خود خواهیم پرسید مگر پایاننامه نتیجهی پژوهش چندسالهی یک پژوهشگر نیست که بتوان نوشتنِ آن را به دیگری سپرد. حتا اگر بدبینانه بگوییم که جامعهی کنونیِ ما چنان به دزدی و دروغ آلوده شده است که پهنهی پژوهش و دانش را هم نمیتوان از این جهت مستثنا کرد، خواهیم پرسید چگونه میتوان نوشتن مقالات ISI که در مجلههای خارجی چاپ میشوند را با پرداخت پول به دیگری سپرد. واقعیت این است که دلایل متعدد، ازجمله مهمتر از همه اعمال نفوذ در دانشگاه از راه معیارهای غیرعلمی، به وضعیتی انجامیده که راه را بر اینگونه فسادها هموار کرده است؛ معمولاً در رشتههای مختلف دانشگاهی در ایران گروهی از متخصصان راستین وجود ندارند که بتوانند نقشی نظارتی داشته و سره را از ناسره جدا کنند. با نبودِ سامانههای نظارتیِ فراگیر، و در حالی که بسیاری از بهترینهای دانشگاهی طرد یا کوچانده شده و دیگران بر جای آنها تکیه میزنند، هر از چندی خبرهایی از فساد دانشگاهیان ایران از این سو و آن سو به گوش میرسد.[15]
5- حمایت از پژوهش
گرچه هنوز کسانی را، از جمله در ایران، میتوان یافت که از سر عشق و علاقهی شخصی به کار عملی و پژوهشی دست میزنند و ازقضا آثار ارزشمندی میآفرینند، در دنیای امروز معمولاً کار پژوهشیِ جدی بدون پشتیبانیِ مالی شدنی نیست. در ایران نیز حمایت از پژوهش در شکل بورسهای خارج و داخل، پژوهانه برای دانشجویان دکتری، فرصتهای مطالعاتی، و طرحهای پژوهشی صورت میگیرد. اما سازوکارهای حاکم بر این حمایتها چنان است که درعمل به تولید پژوهشهای واقعی نمیانجامد. در این مورد بطورمشخص باید ازجمله به چند مورد زیر اشاره کرد:
1) درنتیجهی رویکرد کمّیِ دولت به آموزش عالی، آمار پذیرش دانشجو در مقاطع کارشناسی ارشد و دکتری در چند سال گذشته بهشدت افزایش یافته است. در این میان، اصلیترین علت را باید ناتوانیِ دولت در حل معضل بیکاری دانست. دولت درعوض میکوشد جوانان را به تحصیل در مقاطع بالاتر سرگرم سازد و بحران بیکاری را، گرچه بهصورت ظاهری، چند سالی به تعویق اندازد. این در حالی ست که دولت حتا از تأمین خوابگاه برای دانشجویان ناتوان است و، برای نمونه، هماینک دانشجویان دکتری در بسیاری از دانشگاهها در اتاقهای چهار نفره اسکان دارند. بیگمان حمایت شایسته از این تعداد دانشجو برای دولت شدنی نیست و فقط شمار اندکی از دانشجویان موفق به کسب بورسیه میشوند. زینرو، دانشجویان تحصیلات تکمیلی، بجای تمرکز بر کار پژوهشی، معمولاً به کارهای دیگر، گاهی همزمان در چند شغل، مشغولاند.
2) حتا همان بورسیههای اندک نیز با سازوکار عادلانه و غیرفسادآمیزی به دانشجویان شایسته اعطا نمیشود. همانسان که درمورد بورسیههای دوران احمدینژاد برملا شد، گروهگرایی، اِعمال سلیقههای شخصی، و معیارهای سیاسی و ایدئولوژیک بر بورسیه کردنِ دانشجویان حاکم است. افزون بر این ایرادهای بنیادین، بهتر است بورسیهها در قبال کار پژوهشیِ بطورمشخص تعریفشده انجام گیرد و تعهد شغلی در میان نباشد.
3) پژوهانههایی برای اعزام دانشجویان دکتری به فرصتهای مطالعاتی (بهصورت پرداخت هزینهی کامل برای دانشجویان بورسیه و پرداخت نصف هزینه برای دانشجویان غیربورسیه) تخصیص یافته است. اما درمورد این پژوهانهها نیز سازوکار مناسبی حکمفرما نیست. گاهی کسانی از فرصت مطالعاتی استفاده میکنند که حتا از آشناییِ لازم با زبان کشور مقصد بهرهمند نیستند.
6- سخن پایانی
شاید منتقد خشمگین هر راهحلی را بیهوده بشمارد و بدبینانه بپرسد: بهراستی دانشگاه چه معنایی دارد وقتی زمام کار را کسانی در دست میگیرند که هیچ سنخیتی با دانش و پژوهش ندارند؟ چگونه میتوان دانشگاه را بهسامان کرد وقتی برخی دستاندرکاران خود بیزحمت مدارک دانشگاهی گرفتهاند؟ چه امیدی میتوان به اصلاح داشت تا وقتی هنوز معیارهای غیرعلمی و غیرپژوهشی بر همهی سطوح دانشگاهی تحمیل میشود؟ از یک سو باید به منتقد بدبین حق داد. واقعیت این است که دانش و پژوهش در ایران به شکل افسوسباری بیارج شده است و پژوهشگرانِ راستین جایگاه واقعی خود را ندارند در حالی که بیهنران و بیدانشان بر صدر نشسته و برای دیگران تصمیم میگیرند. اینکه چه کسی بر مسند پژوهش و دانش بنشیند بیش از آنکه تابعی از سنجههای علمی باشد تا اندازهی بالایی برخاسته از معیارهای سیاسی و ایدئولوژیک است؛ ملاکهای غیرعلمی در شکل گزینشهای جهتدار و رابطهگرایی بهجای شایستهسالاری بسیار تعیینکننده است.
اما از سوی دیگر، روشن است که نه نومیدی و انفعال ثمری دارد و نه رویکردی بنیادگرایانه پیآورد مثبتی خواهد داشت. پس، با آگاهی به اینکه نمیتوان فلک را شکافت و طرحی یکسره نو درانداخت، لازم است امیدوارانه با نقد سازوکارهای حاکم بر پهنهی دانش و پژوهش گامی بهسمت تغییرِ زیرساختها برداشت با این هدف که ساختار پژوهش در جامعه هرچه عادلانهتر و خردمندانهتر شود. برطرفکردنِ ایرادهای ساختاری شاید دیرگاهی به طول بیانجامد، شاید تا هنگامی که ذهن گروهی از جامعه بهسمتی تغییر یابد که دست از دامن علم و پژوهش بردارند و آن را به سیاست و ایدئولوژی آلوده نسازند؛ و شاید تا هنگامی که منابع سرشار خدادادی ته کشیده و نیاز احساس شود که کسانی به کار علم و پژوهش گمارده شوند که بهواقع اهل کار و تخصصاند و نه کسانی که باب میل طیف یا گروهی خاص عمل میکنند.
اما، جدای از ایرادهای ساختاری و بنیادین، باید به سازوکارها و شیوههای غلط حاکم بر سیاستگذاریِ پژوهشی نیز اشاره کرد که اصلاح آنها، اگر ارادهای برای آن باشد، به زمان کمتری نیاز دارد. از این میان باید به تقویت سازوکارهای نظارتی، بهکرد سامانههای داوری و ارزیابی، شفافیت در استخدامهای دانشگاهی و بورسهای تحصیلی، و منطقیکردنِ کمکهزینهها و پژوهانهها اشاره کرد.
در پایان، فسادستیزی را میتوان چونان رهیافتی به ارتقاء مردمسالاری نگریست، رهیافتی که بخت بالایی برای ثمربخشی دارد چراکه، برخلافِ برخی رهیافتهای دیگر، همچون رهیافت حقوق بشری، با موانع مذهبی و فرهنگی روبهرو نخواهد بود بلکه هم از سوی عامهی مردم و هم از سوی دستاندرکارانِ دلسوز پشتبانی خواهد شد، و زینسان قدرت سیاسی توان کمتری در مقابله با آن خواهد داشت. بهویژه اکنون، که برخی فسادهای درشتِ دورههای پیشین برملا شده است، زمان مناسبی ست که کنشگران مدنی به فکر فعالیت علیه فساد باشند.
[1] میتوان همچون عبدالکریم سروش تضاد میان دانشگاه و حوزه را دراصل برخاسته از تضاد میان علم و دین دانست. اگر چنین تبیینی درست باشد، از آنجا که به نظر نمیرسد تضاد میان علم و دین برطرفشدنی باشد جز از راه کنارراندنِ یکی بهسود دیگری، پس نظام سیاسی در ایران، که درسرشت خود با دین پیوند دارد، قادر به از میان برداشتنِ تضاد میان دانشگاه و حوزه نخواهد بود مگر با از میان برداشتنِ خودِ علم. نظر عبدالکریم سروش را در اینجا ببینید.
[2] برای یک بررسیِ مفصلتر دربارهی نزاع درون نظام سیاسی بر سر دانشگاه، بنگرید به این مقاله.
[3] طیِ چند سال گذشته، ستیز بر سر دانشگاه، بهویژه در رابطه با دانشگاه آزاد، به رویارویی آشکارِ گروههای درون نظام انجامیده است.
[4] برگرفته به تاریخ سیزدهم نوامبر 2014. لینک
[5] برای یک نمونه میتوان به بخش دیدهبان فساد در آموزش عالی در کالج بوستون اشاره کرد. برای آگاهی بیشتر بنگرید به این مطلب.
همچنین، سازمان شفافیت بینالمللی بخشی را در رابطه با فساد در آموزش عالی در خود دارد. نگاه کنید به این مطلب.
[6] public corruption
[7] private corruption
[8] نگاه کنید به اینجا و اینجا.
[14] در این باره بحثی مفصلتر را در اینجا ببینید.
[15]نمونههای بسیاری را میتوان از خبرهای مربوط به فسادهای دانشگاهی توسط دانشگاهیان ایرانی برشمرد. برای یک نمونهی متأخر، که بسیار تکاندهنده و پیچیده است، بنگرید به اینجا و اینجا.
http://www.radiozamaneh.com/187759
نظر خوانندگان
محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:
توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.
کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.