تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ  در نخستين کنگرهء سکولاردموکرات های ايران  -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه 

 خانه   |   آرشيو کلی مقالات   |   فهرست نويسندگان  |   آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت    |    جستجو  |    گنجينهء سکولاريسم نو

26 بهمن ماه 1397 ـ  15 فوريه 2019

چپ‌های «اسلاموفیل»!

جلال ایجادی

       در طی چهل سال اخیر بیشتر چپ‌های ایران دستخوش تحول فکری شده و با انتقاد از بینش مارکسیستی به سوی اکولوژی و سوسیال دمکراسی و جمهوری خواهی گرایش پیدا کردند. اما بخش دیگری از چپ‌ها در ساختار فکری کهنه باقی ماندند. از جمله ویژگی‌های فکری آنها عبارتند از: نگاه تقدس گرایانه به مارکسیسم، علاقه به لنین، تمایل به انقلاب قهرآمیز، ضدیت هیستریک با آمریکا، مخالفت به هر قیمت با اقتصاد سرمایه داری، علاقه به اقتصاد دولتی، گفتمان ضدامپریالیسم، خصومت هیستریک علیه اسرائیل، قضاوت ایدئولوژیکی و طرد قاطع همهء مخالفان سیاسی، حمایت از نیروهای سیاسی مسلمان و پشتیبانی و طرفداری آشکار و نیمه آشکار از اسلام و شیعه گری و دین توده‌ها.

       در اینجا من فقط یک جنبه از این ویژگی‌ها را به بحث می‌گذارم و آن جانبداری چپ‌ها از اسلام است. در واقع این سیاسیون و روشنفکران، افراد «اسلاموفیل» می‌باشند و نوعی طرفداری از اسلام و ضدیت با منقدان دین و قرآن صفت برجسته آنان است.

       «اسلاموفیل» کیست؟ واژه «فیل» از ریشه یونانی بمعنای «دوست دارنده» و «طرفدار» است. در زمینهء سیاسی اصطلاحی است که طرفداری و جانبداری فرد نسبت به یک گروه و ملت و دولت را نشان می‌دهد. بنابراین با «فیل» صفت مرکب میسازند و به معنی کسی است که دوستدار یک کشور است.   البته این اصطلاح اغلب در زمینه سیاسی معنای منفی بخود می گیرد و جهت طرد و بی اعتباری فرد بکار می رود. آنگلوفیل کسی است که طرف دار انگلستان است و انگلیس دوست می‌باشد. روسوفیل طرفدار روسیه و ژرمنوفیل طرفدار آلمان است.

       باید افزود فردی که با این اصطلاح توصیف میشود بمثابه کسی زیر نفوذ فرهنگی و سیاسی فلان کشور بشمار میآید. این چنین فردی خواهان گسترش نفوذ فرهنگی یک کشور در جامعه دیگر می باشد. حال زمانی که ما واژه اسلاموفیل را در باره سیاسیون بکار می بریم منظور اشخاصی هستند که علیرغم ایدئولوژِیکی رادیکال یا مارکسیستی از اسلام حمایت سیاسی میکنند و دغدغه خاطر آنها جلوگیری کردن از کسانی میباشد که مشغول نقد اسلام هستند. اسلاموفیلها افراد منقد را بجرم «اسلام هراسی» محکوم میکنند.

 

اسلاموفیل‌ها نتیجه مسخ دینی

       حال در عرصهءدینی، اصطلاح اسلاموفیل بمعنای حمایت مستقیم و غیر مستقیم یک فرد غیر مذهبی از یک دین میباشد. هنگامیکه روشنفکران و نویسندگان و سیاسیون غیر مسلمان یا لائیک، خواهان سیاست کنار آمدن با اسلام هستند و هر گونه انتقاد صریح به اسلام را رد میکنند، «اسلاموفیل» تلقی می شوند. چپ اسلاموفیل اسلام را ایدئولوژی و دین محرومان تلقی میکند و آن را قابل احترام می داند. این افراد سیاست باز و اهل معامله بوده و، به دلیل ملاحظات دوستی و سیاسی و احساسی و مصلحت طلبانه، انتقاد به اسلام را ناوارد میدانند. البته این حمایت و جانبداری دارای درجه پررنگ و کم رنگ می باشد. «اسلاموفیل» کسی است که آگاهانه اختلال در بحث بوجود می‌آورد و انتقاد به دکترین اسلام و شیعه را برابر با حمله به «فرد» مسلمان قرار می دهد، حال آنکه انتقاد به اصل دین است. افزون بر آن شخص اسلاموفیل از نظر روانشناسی خواهان ابراز محبت به جهان اسلام و سنت دینی است و هر گونه انتقاد به اسلام را مساوی سیاست «استعماری» ارزیابی میکند. نقد علمی و هرمنوتیک قرآن و نشاندادن خشونت و تبعیض در قرآن، برای اسلاموفیل‌ها، نابجا و حتا نوعی «نژاد پرستی» است.

       آنها گاه، برای محکوم نمودن منقدان علمی اسلام، از واژه «اسلام فوبی» استفاده می کنند. این اصطلاح معادل «اسلام هراسی» است و در فرهنگ سیاسی چپ سنتی و اسلامگرایان، «اسلام هراسان» باصطلاح همگی بنوعی نژاد پرست هستند و استفاده از این اصطلاح برای مرعوب ساختن منقدان اسلام است.

       چپی‌ها و اسلامگرایان خواهان متوقف کردن انتقاد به اسلام هستند و برای نجات آن، استراتژی ارعاب و اغتشاش فکری و مغلطه کاری را دامن می زنند. بعنوان نمونه هنگامیکه به نقد خشونت در اسلام و قرآن پرداخته می شود بلافاصله آنها می گویند در دین‌های دیگر هم این پدیده موجود است و به این ترتیب آنها تلاش دارند به بحث در بارهء اسلام پایان بخشند. اسلاموفیل‌ها در بحث مغلطه نموده و از بحث و نقد جدی در باره تبعیض و جنایتکاری ایدئولوژی اسلام می‌هراسند.

       برای مقابله با این استراتژی باید چند نکته را روشن ساخت: یکم، انتقاد به همه ادیان و از جمله اسلام درست و لازم است و یک جامعه آزاد این حق را برای شهروندان و فرهیختگان به رسمیت می شناسد. دوم، اسلام در مضمون خود وحشت آفرین است زیرا بسیاری از آیات قرآن خواستار کشتار و سرکوب مخالفان است و نیز تاریخ اسلام از جنگ و کشتار و تخریب و جهاد تروریستی سرشار است. سوم، انتقاد به اسلام و شیعه گری، هرگز به معنای توهین به شهروندان مسلمان و حقوق انسانی آنان نیست. چهارم، استفاده از واژه «توهین» توسط اسلاموفیل‌های چپ و راست، بیانگر بکارگیری تروریسم فکری و روانی علیه آزاداندیشان میباشد.

       حال باید پرسید ریشه بینش اسلاموفیل‌ها در کجاست؟ این افراد که در نوعی جانبداری از سازمان ها و فعالان و توده اسلامی فعال هستند در واقع همان طرفداران تئوری امپریالیسم لنین می باشند. آنها تمام زشتی‌های جهان را در «سرمایه داری» و غرب و اسرائیل دیده و فاقد درک عوامل متعدد و پیچیدگی جهان و جامعه می باشند. گفتمان آنان بشکل ساده لوحانه و همان تکرار گفتمان «میلیتانی» و ایدئولوژیکی نیم قرن پیش است و برای آنان تنها این گفتمان «علمی» و «ناب» است. آنها در این توهم بسر می برند که با تکرار «مرگ بر سرمایه داری» کلید درک تناقضات جهان را پیدا کرده و روزی با هیجان اعتقادی آنها این نظام فرو می ریزد و بنابراین تمام پدیده‌ها و مشکلات و تناقضات دیگر فرعی و غیر مهم می‌باشند. به همین دلیل از نظر آنان نقد دین اسلام و قرآن، انحرافی و نابجا بوده و باید مورد افشا قرار گیرد. برای آنها اسلام هرگز خطر و زخمی در تاریخ و جامعه نمی‌باشد و تنها خطر واقعی «سرمایه داری» است. از نظر آنها کسانی که فکر میکنند اسلام یکی از عوامل شکست ذهنی و روانی و تاریخی ایرانیان میباشد، منحرف بوده و باید مورد افشاگری قرار گیرند.

       در حقیقت اسلاموفیل‌های چپ فرزندان دگماتیسم و نادانی تاریخ ما بوده و محصول ازخودبیگانگی ناشی از ایدئولوژی اسلامی هستند. اسلام یعنی نیاندیشیدن، اسلام یعنی تعبدگرایی. این خصوصیت ساختاری اسلام همه جوامع و از جمله جامعه ما را دچار انحطاط نمود و در طول تاریخ ذهنیت جامعه و نخبگان را مورد آسیب جدی قرار داد. اسلاموفیل‌های ایرانی نه تنها محصول دگماتیسم مارکسیسم روسی هستند، نه تنها متاثر از ایدئولوژی تقدسگرایی و اسلامگرایی و قرآن گرایی جامعه هستند بلکه افزون بر آن دستخوش ایدئولوژی جهان سومی میباشند و از مدرنیت فلسفی بدور میباشند. مدرنیته فکری می‌طلبد تا ذهن آدمی به نقد جزمگرایی بپردازد و تقدس دینی را مورد انتقاد قرار دهد، حال آنکه جزمیت دینی برای آنها به پدیده قابل احترام تبدیل میشود. این افراد تعبد دینی «درونی شده» را با دگماتیسم ایدئولوژیکی تلفیق کرده و ساختار روانی-کرداری خود را میسازند.

 

تروریسم اسلامی و درک اکونومیستی

       چپ های سنتی دارای درک اکونومیستی هستند. در زمان ترورهای گوناگون در فرانسه و بلژیک و آلمان و انگلستان و اسپانیا بحث‌های بسیاری بوجود آمد. یکی از ویژگی‌های این دوران انتشار نظر در باره منشا ترورها می باشد. نظر جامعه شناسانه نشان می دهد که بعنوان نمونه در فرانسه تروریست ها از آسمان نیامده‌اند و ریشه اجتماعی دارند. تروریست های اسلامی اغلب از خانواده با تبار مراکشی و تونسی و الجزایری هستند و در بسیاری موارد خانواده آنان دچار از هم گسیختگی بوده و خود در محیط ‌های قاچاق و دزدی و تبهکاری غوطه ورند. عدم موفقیت در مدرسه و بیکاری و دشواری های اقتصادی و فقدان فرهنگ مترقیانه و ادبی از جمله مشخصات این گروه اجتماعی است.

       با طرح همه این موارد تحلیلی، اگر ما به ریشهء دینی و ایدئولوژیکی و مسجدها و شبکه‌های ارتباطی اسلامگرایان توجه نکنیم، بحث در بارهء عوامل رشد تروریسم اسلامی کامل نیست. برای اسلاموفیل‌ها آنچه اساس این تروریسم است بیعدالتی جامعهء غربی نسبت به مسلمانان است. چپ های سازشکار قدرت ایدئولوژی اسلامی و قدرت شبکه‌های بین المللی جهادیستی را نمی‌بینند و بطور یک جانبه فقط از تنگدستی اقتصادی بعنوان ریشه تروریسم صحبت میکنند.

       بدون شک در جامعه غربی بیعدالتی وجود دارد، همانگونه که بیعدالتی در همه کشورهای جهان وجود دارد. بیعدالتی در غرب فقط در مورد بخشی از عرب تبارها نیست. بیعدالتی اجتماعی، برخی از شهروندان فرانسوی و آفریقایی و آسیایی مقیم فرانسه را نیز دربرمیگیرد. ولی در همین جامعه خوشبختانه خانواده‌های غیر فرانسوی عرب تبار و آفریقایی تبار هستند که در موقعیت خوب و آبرومندانه قرار دارند و در شرایط شغلی معتبر هستند و همانند دیگر شهروندان جایگاه با ارزش خود را دارند.           اسلاموفیل‌ها سانسور می کنند و از این پدیده‌های واقعی صحبت نمی‌ کنند. آنها در پی سیاه نمایی در جامعه هستند و با اسلامیست ها در این زمینه تحلیل مشترک دارند. بنابراین باید توجه داشت که بخش بسیار کوچکی از مسلمانان از تروریسم حمایت کرده و یا خود در ترور شرکت دارند. ولی اکثریت عظیم جزو شهروندان عادی این جامعه هستند. اسلاموفیل‌ها با درک اکونومیستی و محدود خود بطور سیستماتیک عامل اسلام و بغض و کینه اسلامگرایان را علیه تمدن و دمکراسی غربی را نادیده می‌انگارند.

       اسلام یک ایدئولوژی سلطه طلب و تبعیض گراست و تروریسم اسلامی یک جریان ایدئولوژیک جهانی است که با پول و نفت و کینه جوئی تغذیه کرده و خواهان خلافت جهانی است و در این مسیر جهادیسم تمام حیله و شگرد روانشناسانه و تبلیغاتی را برای تاثیر گذاری روی جوانان مسلمان بکار می گیرد. ما در تجربه دیده‌ایم که در میان تروریست ها افراد شاغل، مهندس و کارمند و کارگر و بیکار و تبهکار بوده‌اند و بنابراین تئوری دترمینیسم اجتماعی اقتصادی در مورد همه این افراد صادق نیست.   اسلاموفیل های فرانسوی و ایرانی بیشتر تمدن غربی را متهم میکنند و تمام گنداب تربیتی اسلامگرایی را از یاد می‌برند و بدین ترتیب به کجراه می‌روند و از ارائه یک تئوری جامعه شناختی همه جانبه ناتوان هستند.

       بسیاری از اسلاموفیل‌ها دارای رابطه عاطفی با اسلام هستند و تلاش می کنند این دین را از زیر انتقاد خارج کنند. در عمق فکر آنها طرح اسلام در جامعه التهاب آفرین است پس برای تلطیف اذهان باید اسلام را در یک گفتار همگانی پنهان نمود، آن را مهربان یا بی خطر نشان داد و یا آن را بعنوان یک «دین مورد ستم» معرفی نمود. این احساس را ما میتوانیم در اشکال مختلف ببینیم:

       مورد اول، در فرانسه در زمان ترور شهروندان، اولین واکنش خودبخودی اسلاموفیل‌ها حذف کلمه اسلام در گفتگوهاست. آنها در بحث‌ها و رسانه‌ها می‌گویند تروریسم محکوم است. ولی آنها منشا ایدئولوژیکی ترور را مسکوت می گذارند. آنها همیشه در گفتگوها از «تروریسم اسلامی» پرهیز کرده و فقط واژه تروریسم و گاه جهادیسم را بکار میبرند. آنها از دین یا مسیحیت حرف می زنند ولی از دین اسلام گفتگو نمی‌کنند. برای آنها «حذف» یا پنهان نمودن اسلام در گفتار به عذاب وجدان پایان میدهد. البته اسلامگرایان بسیار فعال هستند و اشکارا به پروپاگاند ادامه می دهند ولی رادیکال ها و چپ‌های اسلاموفیل حمایت از اسلام را بطرز دیگری منعکس می‌کنند.

       مورد دوم، در زمان ترور روزنامه نگاران نشریه «شارلی ابدو» در فرانسه توسط اسلامیست‌ها، اسلاموفیل ها این بحث را براه انداختند که «شارلی ابدو» مسلمانان را تحریک کرده است و نباید به پیامبر اسلام اهانت نمود. مطلب چیست؟ شارلی ابدو یک روزنامه طنزنویس و نقاد تمام ادیان و ایدئولوژی هاست و کاریکاتورهای این نشریه با گزندگی بی مانند تمام شخصیت‌های سیاسی و پیامبران و «مقدسات» عوام را به سخره می‌گیرد. بررسی تمامی مقالات طنز نشریه نشان میدهد که ده درصد نشریه راجع به اسلام و دنیای اسلام و مساجد سلفیست ها و جهادی‌ها و داعش است و 90 درصد در باره مسیحیت و یهودیت و جامعه سیاسی فرانسه و شخصیت هایی مانند ترامپ و ماکرون و پوتین و افشای فساد در جامعه میباشد. این نشریه هر شماره‌ای که در باره اسلام انتقاد طنزآمیز یا کاریکاتوری منتشر میکند، با طوفان عظیم حمله اسلامگرایان و انتقاد چپ‌های اسلاموفیل روبرو می‌شود. از چپ افراطی تا کمونیست های رسمی تا برخی نهادهای «حقوق بشری» و انجمن های محلی، یکصدا علیه شارلی ابدو موضع می گیرند. این اسلاموفیل ها در مواردی که به مسیح و کلیسا و کشیش و شخصیت‌ها انتقاد می شود و کاریکاتور مسخره آمیز آنها چاپ می شود، هیچ اعتراضی ندارند و خاموشند. ولی اعتراض و کنفرانس مطبوعاتی آنها در مواردی است که اسلام به مسخرگی کشیده می شود. برای آنها به طنز و مسخرگی کشاندن اسلام غیرقابل تحمل است زیرا حمله به محرومان است.

 

ناخودآگاه آسیب دیده

       منشا اسلاموفیل‌ها چیست؟ بسیاری از آنان از خانواده‌های متوسط و مرفه بوده و دارای امتیازات شغلی و اداری و سیاسی هستند. افزون بر آن بسیاری از نمایندگان فکری، همان روشنفکران سال های هفتاد میلادی بوده که برای انقلاب سوسیالیستی و انقلاب جهان سومی مبارزه می کردند. اینگونه روشنفکران و فعالان این تفکر در متن تجربیات شکست خورده سوسیالیستی و فروریزی اتوپیای جهان سومی خلق‌ها، در پی ساختن اتوپیای دیگری هستند. در غرب وجود مهاجران و دین مهاجران یک کلیت برای ساختن این اتوپیا میباشد.

       بخشی از آنها از سازمان های چپ و روزنامه نگاران و روشنفکرانی هستند که غم پرولتاریای از دست رفته اشان آنها را آزار میدهد و ایدئولوژی ضد امپریالیسم آنها در جستجوی تشخیص قربانیان و محرومان جامعه است تا از آنها دفاع کنند. در ناخودآگاه آنها و در تحلیل سیاسی آنها مسلمانان جزو محرمان جهان هستند و دین آنها عامل هستی دهندهء آنهاست و بنابراین تمام این کلیت مقدس و قابل دفاع است. روشن است که گفتار اسلاموفیل‌ها همیشه با صراحت همراه نیست و همه آنها یکسان فکر نمی‌کنند.

       نظر و ناخودآگاه اسلاموفیل‌ها آسیب دیده است. تمام ناخودآگاه آنها و تئوری های پس رفته آنها و آرمان های اتوپیایی آنها بشکل خودبخودی این افراد را به دفاع یک جانبه از همه «امت مسلمان» می‌کشاند. در نظریه پردازی حس دفاع از اسلام آنها را به شتاب نظری می کشاند و گاه دفاع آنها از اسلام پرشورتر از دفاع خود اسلامی‌ها می باشد. آن زمانی که آنها در پی نظریه «جدی تر» هستند، عوامل ایدئولوژی اسلامی و قدرت تخریبی و ویرانگر دین بر روان، از تحلیل اسلاموفیل‌ها خارج می‌شوند. اسلام با انهدام خرد مدرن گرا، با تقویت پست ترین روحیه در افراد، با ایجاد مسخ شدگی و تعبد در اذهان، با نابودی توان و ظرفیت سازگاری با دیگر ملت‌ها و فرهنگ‌ها، افراد را به بمب تبدیل میکند و افراد پریشان و گسیخته و حاشیه‌ای، از جمله سربازان مطیع تروریسم مقدس هستند. اسلاموفیل‌ها نمی‌توانند این واقعیت دردناک را ببینند و پنهان کاری می‌کنند و قربانی ایدئولوژی اسلامی می گردند.

برخی از اسلاموفیل‌های ایرانی در تسلیم گرایی در برابر اسلام و پیامبر اسلام، هرگونه قدرت نقد را از دست داده و حتا به توجیه تعدد زوجات پیامبر برخاسته و همسری محمد و عایشه 7 یا 9 ساله را امر «عادی» جغرافیا و زمانه خود تلقی می‌نمایند. آنها منقدان الگوی جنسی پیامبر را «اسلام هراس» یا نوعی «راسیست» ارزیابی می نمایند. به این ترتیب اسلاموفیل‌ها به توجیه روابط مردسالارانه و سلطه گرانه موجود در جامعه بدوی قریش پرداخته و خود نیز به سقوط کشیده می‌شوند. این افراد ادعای دفاع از برابری زن و مرد را دارند. ولی آنها در هیجان دفاع ایدئولوژیک از اسلام، در مقابل مناسبات کهنه و زشت جامعه عربی پیامبر زانو زده، مناسبات جامعه رم کهن و یونان کهن و ایران کهن آن دوران را نمی‌بینند و مطالبات امروزی خود را نیز در کردار فراموش میکنند.

       یکی دیگر از ویژگی اسلاموفیل‌های ایرانی حمله آشکار علیه روشنفکران و روزنامه نگاران لائیک می باشد. حمله علیه «کارولین فورست» روزنامه نگار و فمینیست و نقاد اسلامگرایانی مانند طارق رمضان، حمله علیه آلن «فیکل کروت» فیلسوف فرانسوی که در عرصه زبان و فرهنگ فرانسوی و نیز نقد اسلامگرایی فعال است، حمله علیه هفته نامه شارلی ابدو که منقد دین و سیاست است، حمله تبلیغاتی پنهانی علیه روشنفکران منقدی مانند آرامش دوستدار و من، از جمله اقدام‌های کینه توزانه علیه جامعه روشنفکری است. در واقع بشکل ابژکتیو اسلاموفیل‌ها به اسلامگرایان کمک می رسانند.

       در میان ایرانیان داخل و خارج از کشور اسلاموفیل‌ها بسیار فراوانند. دانشگاهیان، جامعه شناسان، اقتصادانان، روانکاوان، هنرمندان، مترجمان، سیاسیون، سندیکالیست‌ها، روزنامه نگاران بسیار متعددی هستند که به درجات گوناگون اسلاموفیل هستند. این افراد با ریشه‌های فکری و روانی دین خوئی و تاثیر مقدسات اسلامی موجود در ناخودآگاه و واکنش‌های ایدئولوژیکی توده ایستی، امروز به اسلاموفیل تبدیل شده‌اند. این اسلاموفیل‌ها پیوسته در رادیو و تلویزیون و سایت ها و شبکه‌های اجتماعی و انجمن ها و دانشگاه ها و نشست ها و انجمن‌ها حضور دارند و خواست آنها مقابله با نقادان اسلام می باشد. این اسلاموفیل‌ها خود را موافق «گفتگو و دمکراسی» معرفی می کنند ولی به سانسور منقدین اسلام دست می زنند. این افراد علیه حکومت استبدادی و آخوندیسم صحبت می کنند و گاه در برابر فلان خرافه رایج انتقاد دارند، ولی در مورد دین اسلام، قرآن، پیامبر، امامان، مذهب شیعه و تجاوز اسلام و قشون عرب به ایران زمین، سکوت می کنند و این پدیده‌ها را فرعی دانسته و دین را بعنوان «باور مقدس و قابل احترام» مردم معرفی می کنند. این پوپولیسم فکری و کرنش در برابر خرافه و باورهای زیان آور توده نزد روشنفکر اسلاموفیل، یک خطرو آسیب بزرگ بشمار میاید.

       اسلاموفیل‌های دانشگاهی ایرانی در فرانسه بسیارند. هدف آنان باصطلاح «معقول» کردن تحلیل است و در این مسیر یکی از اهداف آنها، مبارزه با لائیسیته است. آنها می گویند لائیسیته بر پایهء الگوی فرانسه تند و نابجاست زیرا مسلمانان را «استیگماتیزه» می کند، با انگشت نشان داده و آنها را مورد حمله قرار می دهد. اسلاموفیل های ایرانی بعنوان جامعه شناس حتا از «فوندامانتالیسم» یا «بنیادگرایی لائیک» سخن می گویند و بدین ترتیب لائیسیته را که نگهبان جامعه بوده و آزادی دینداری و ناباوری دینی را تضمین می کند، همچون خطر بنیادگرایی معرفی می کنند. این افراد با سازشکاری با محافل اسلامگرا لبه تیز حمله را متوجه آزاداندیشان و آزادمنش‌ها جامعه و دانشگاهیان منقد اسلام میکنند. اسلاموفیل‌های ایرانی مقیم فرانسه در تحلیل خود گاه از شبکه‌های بنیادگرا صحبت می کنند، ولی همت اصلی آنها در محکومیت جامعهء فرانسه است. آنها برای مسلمانان خواهان یک سری امتیاز ویژه «کمونوتاریستی» و بر خلاف لائیسیته می‌طلبند. قانون 1905 فرانسه مدام توسط اسلامگرایان مورد حمله است. طبق لائیسیته مداخله در سیاست و آموزش و کشورداری ناممکن است ولی از انجا که اسلام دین سلطهء سیاسی و خلافت است، این قانون از نگاه اسلامگرایان در نهایت باید حذف شود.    اسلامگرایان خواهان حجاب دختران در مدرسه بوده و می باشند، قانون فرانسه این خواست را باطل اعلام کرد. اسلامگرایان خواهان گسترش حجاب کامل با چهره پوشیده در خیابان ها بودند، قانون فرانسه با این خواست مقابله نمود. پس قوانین متکی بر لائیسیته مدافع شهروند و آزادی اوست حال آنکه اسلاموفیل‌ها با اسلامگرایان علیه لائیسیته همسو عمل میکنند.

       اسلاموفیل‌ها در سازمان های چپ و جمهوری خواه و لیبرال و ملی گرای ایرانی فراوانند. این افراد همکار و یاور نواندیشان اسلامی بوده و پیوسته با فراموشی خواست های فکری آزاد اندیشانه، در حال تعریف استراتژی ائتلاف مبارزاتی هستند. این افراد در برابر ایدئولوگ های اسلامی مانند عبدالکریم سروش و محس کدیور و حسن یوسفی اشکوری کوتاه می آیند و سکوت می کنند و نمی‌خواهند ناراحتی آنها را ببار بیاورند. روشن است که در جامعه متمدن با رفتار مودبانه و شکیبا باید زندگی کرد ولی مسئله اسلاموفیل ها کوتاه آمدن در باره یک خطر عظیم ایدئولوژیکی است و آن هم دین اسلام است. البته اسلاموفیل‌ها اغلب فاقد دانش و بررسی جدی در مورد اسلام هستند و در اسارت وابستگی روانشناسانه و ازخودبیگانگی نسبت به اسلام غوطه ورند.

 

نقش منفی اسلاموفیل‌های ایرانی

       یکی از نظریه‌های مشهور اسلاموفیل‌های دانشگاهی و سیاسی ایرانی این است که به مسائل اصلی جامعه باید پرداخت و مسئله نقد اسلام امر اساسی نیست. گویا هجوم اسلام و ازخودبیگانگی و مسخ زدگی ذهن ایرانی و خرافات عظیم موجود در جامعه، مسئله کاملن حاشیه‌ای است. گویا تخریب خردگرایی و فلسفه پروری توسط دین و مدافعان حوزوی و فکلی دین فرعی است. گویا آسیب‌های روانی و رفتاری انسان ایرانی و امام پرستی و امامزاده پرستی او حاشیه‌ای است. گویا توده عظیم فرورفته در جمکران و غیبت مهدی فرعی است. گویا سیاست سرکوب و تحقیر زنان رابطه‌ای با قرآن ندارد. گویا تخریب استعدادهای هنری و سینمایی و مجسمه سازی و نقاشی با انجماد و ممنوعیت دینی رابطه‌ای ندارد. گویا آزادی خواهی در اعماق رفتار روانی و اجتماعی، ربطی به توسعهء اندیشه فلسفی و انتقاد از اسلام ندارد. گویا استبداد حاکم ربطی با اسلام و قرآن ندارد. همین رژیم استبداد ولایت فقیهی باعتبار این ایدئولوژی دینی بر سر کار آمد و احکام دینی را جاری ساخت و پیروزی آن با حمایت اکثریت عظیم جامعه سیاسی و انقلابی و روشنفکری دین زده میسر شد، حال گویا تحلیل و انتقاد از این آسیب بزرگ ربطی به اسلام و شیفتگی ذهنیت نخبگان این مملکت ندارد.

       این اسلاموفیل‌ها دنباله رو نواندیشان دینی هستند. آنها بطور ضمنی طرفدار «اسلام رحمانی» هستند و این امر جز باج دادن به اسلام چیز دیگری نیست. اسلام، ایدئولوژی اسارت روان آدمی و استعمار ملت هاست. این قضاوتی گزافه است؟ هرگز. آیات قرانی و روایات و احکام اسلامی و تاریخ اسلام از ابتدا تا کنون بر این منطق استوار بوده است. نظریهء اسلام رحمانی، تئوری دروغپردازان از شریعتی تا نواندیش دینی امروز، برای بازتولید بردگی ماست. طرح «اسلام رحمانی» یک نیرنگ برای نجات اسلام است. ما می دانیم که در جامعه افراد مطابق فرهنگ و هدف و منافع خود، تفسیرهای ملایم از اسلام ارائه می کنند، ولی اسلام قرآنی یک ایدئولوژی مرگبار است.

       اسلاموفیل‌های ایرانی در داخل کشور و خارج نقش بسیار منفی در جامعه ما بازی می کنند زیرا آنها با آزادی اندیشه مقابله کرده و خواهان تعطیل نمودن انتقاد علمی و با صراحت و شجاعانه علیه دین اسلام هستند. جامعهء ما نیازمند انتقاد آکادمیک در بارهء قرآن و اسلام است، جامعه ما نیازمند آزاد اندیشی در تمام عرصه‌ها می باشد، ولی اسلاموفیل‌ها می خواهند سلسله مراتب ذهنی خود را به جامعه تحمیل کنند. هر جا که اسلاموفیل‌ها عمل می‌کنند باید نگاه و رفتار آنها را به نقد کشید زیرا آنها در راستای سلامت یک جامعه حرکت نمی‌کنند.

       اسلام با حکومت و حوزه‌ها و نواندیشان دینی قوت می‌یابد و تحکیم می شود و همین دین با کوتاه آمدن ها و ازخودبیگانگی اسلاموفیل‌ها به سلطهء خود بهتر ادامه می دهد. یکی از وظایف اساسی روشنفکری دوران کنونی، انتقاد پیگیر علیه ایدئولوژی اسلام و شیعه گری است. در این راه مبارزه علیه شگردهای اسلاموفیل‌ها ضروری است. نقد توهم گرایی و تقدس گرایی، هموار کننده خردگرایی و سکولاریسم نیرومندتر در جامعه است.

 

* جامعه شناس دانشگاه فرانسه

 

بازگشت به خانه