تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ در نخستين کنگرهء سکولاردموکرات های ايران -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه |
خانه | آرشيو کلی مقالات | فهرست نويسندگان | آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت | جستجو | گنجينهء سکولاريسم نو |
16 ارديبهشت ماه 1398 ـ 6 مه 2019 |
|
مصادرهء اعتراض!
محمد جواد اسعدی
مهران مديری هیچجا در بیوگرافی یا عادتهای روزانهاش این را ننوشته، اما من خبر دارم که مهران مدیری هر روز صبح، قبل از اینکه برود نان تازه بگیرد برای صبحانه، لپتاپش را باز میکند و نرخ روزِ نان بربری و سنگک را به دقت چک میکند.
چند شب پیش که دورهمی تمام شد، مدیری در آخرین پلاتویش ایستاد رو به دوربین و گفت: «من -مهران مدیری- در تمام سالهای فعالیتم، طرف مردم ایستادهام و سعی کردهام صدای مردم باشم»!
به نظر من خندهدارترین قسمت دورهمی در تمام این مدت، همین ثانیههای آخرش بود. همین که یک نفر از طریق «دوربین صدا و سیما» به مردم اعلام کند که «من صدای شما هستم»! همین کافی است که من این یادداشت را همین جا تمام کنم، اما اضافه مینویسم برای کسانی که به شرح علاقهمندترند تا مجمل.
همهی حکومتهای دنیا، سالهاست به درستی دریافتهاند که سرکوب اعتراض، به فشردنِ فنری میماند که بالاخره یک روز رها خواهد شد و پتانسیلِ آن وقتی در برود٬ به در و دیوار خواهد خورد و شیشهها را خواهد شکست. این شد که استراتژیِ «مصادرهی اعتراضِ» خلق شد! «مصادرهی اعتراض» یعنی جریانِ محافظهکار٬ خودش ابزارِ اعتراض را در دست بگیرد و پیش از معترضینِ واقعی، خودش دست به کار شود. یعنی اعتراض وجود داشته باشد، منتها کانالیزه شود در یک مسیر بی خطر. همان طور که جلوی سیلاب را نمیتوان گرفت، اما میشود هدایت اش کرد به مسیری که ول شود توی بیابان.
«مسیر بی خطر» در مملکت ما «دولت» است. دولتی که نقش بلاگردان را دارد؛ هرجا کارها درست پیش نرفت، راحت حوالهاش میدهند به بیعرضگی دولت، که خب البته منتخب خود مردم است! چشمشان کور، دندشان نرم! هرجا هم که کارها اشتباها درست پیش رفت که خب معلوم است باید مدیون کی باشیم!
شومنهایی مثل مدیری و رشیدپور، و یا حتی عادل فردوسیپور، شاهکار ایده پردازانِ محافظهکار و در همین راستايند. اگر به موضوعاتی که در تریبونهایشان به چالش میکشند توجه کنید میبینید همگی در حوزهی مسئولیتهای دولت است. موضوعاتی مثل: بهداشت و درمان، کار، آب و هوا، حمل و نقل و جاده ها، اقتصاد، بانکها و... جاهایی هم که از آسیبها و چالشهای فراگیرتری مثل آسیب های اجتماعی و فرهنگی و هویتی سخن گفته میشود، ناگفته پیداست که باز نوک پیکان به سمت ارشاد و بهزیستی و بخشهای فرهنگیِ دولتی نشانه میرود. حال آنکه کیست که نداند سکان فرهنگ و هنر مملکت را دیگران دارند میگردانند به هر سمت ناکجا آبادی که مطلوب خودشان است و وزارت ارشاد فقط به عنوان بازیگر نخودی٬ نقش همان بلاگردان را دارد.
شما یک نقد اساسی در این شوها پیدا کنید که نشانه رفته باشد به سمت مجلس خبرگان، شورای نگهبان، قوه قضاییه، سپاه، حوزههای علمیه یا امامجمعهها، که اتفاقا سوژه هم برای یک استندآپکمدی جذاب کم ندارند و باز اتفاقا بازیکنان اصلیاند و همهی نود دقیقه را خودشان دارند توپ میزنند.
اگر مدیری «دورهمی» را برای جایی غیر از تلویزیون میساخت (مثلا در بستر یک شبکهی خصوصی یا مجازی) شاید میتوانستم حتی دفاع هم بکنم ازش و بگویم اگر زورش به بالادستیها نرسیده، لااقل پاییندستیها را کشیده وسط گود. اما کشتی گرفتن با ریقوهای دستچندم در میدانی که گلادیاتورها اسپانسرش هستند را چطوری میتوان معنا کرد غیر از این؟
دوست داشتم توی آن استودیو بودم و بلند میشدم میگفتم آقای مهران مدیری، در اینکه تو ایستادهای شکی نیست، اما نه در کنار مردم! تو اتفاقا تمام قد ایستادهای روبروی مردم. تو صدای مردم نیستی...! تو اتفاقا عربدهای هستی که قرار است صدای مردم را در خودش گم کند. تو ماموری که اعتراض را لوث کنی، اعتراض را کانالیزه کنی و بدون درد و خونریزی همه چیز را فیصله بدهی. تو ماموری که یک طرف این فنرِ فشرده شده را بگیری تا آرامآرام باز شود و بی هوا درنرود! فنری که امروز طرف دیگرش را اصلاحطلبان گرفتهاند. ماموری که ساعت دوازده شب٬ بعد از اینکه مردم را یک دل سیر خنداندی، بهشان بگویی: «آسوده بخوابید که ما خودمان به جایتان اعتراض میکنیم...»!