13 خرداد ماه 1397 ـ 3 ماه ژوئن 2019

!با چتر نجات از بانکوک

يادداشت های اسکندر دلدم

فصل اول: يک قتل اصلاح ‌طلبانه!

اول اين وعدهء اصلاح طلبانه را داشته باشيد:

      باری، اين روزها شرح حال الحاج ممدعلی نجفی را چنين می نويسند:

       او  از تحصیل کرده های آمریکا است و در کاریر سیاسی خود سوابقی چون نمایندگی مجلس شوربا، وزارت آموزش و پرورش، وزارت علوم و آموزش عالی و و و و... را دارد و از نزدیکان ممد خاتمی است. او در زمان شهرداری تهران با ادعای ابتلا به بیماری قلبی استعفا کرد ولی بعداً با مرحومه "میترا استاد"، که در شهرداری کار می کرد آشنا شد و برای بار دوم ازدواج کرد، و همین امر باعث شد تا بیماری قلبی او زیر سئوال برود!

       البته ازدواج با کارمندان زیر دست میان باند اصلاح طلب ها سابقه دارد و قبلا عطا الله مهاجرانی در زمانی که وزیر ارشاد بود مخ چند کارمند زن را زده بود که با شکایت یکی از این زنان کارش به افتضاح کشید و به انگلستان پناه برد!

       بهر حال، چند روز پيش - بعللی که «تحت بررسی است!» - الحاج ممدعلی نجفی همسر دوم خود را با اسلحهء گرم به قتل رسانده و دستگير شده است.

        و به اين ترتيب پروندهء ديگری به پرونده های «جنايات خانوادگی» بزرگان رژيم افزوده شد.

   

    نکتهء دردناک قابل ملاحظه اينکه «مقتول» بازیگر هم بوده، اما از نجفی اصلاح طلب بازی خورده است! شهریور 96، "میترا استاد" برای بازی در فیلم "واران"، تولید صدا و سیمای مرکز کرمانشاه، در بیستمین جشنواره تولیدات رادیویی و تلویزیونی سراسر کشور مورد تقدیر قرار گرفت. مقتول در فیلم سینمایی دیگری هم به نام «دختر شاه پریون»، به تهیه کنندگی حسین فرحبخش، به ایفای نقش پرداخته بود و آتیهء هنری خوبی برایش پیش بینی می شد که توسط دکتر ممد علی نجفی شهردار سابق تهران به قتل رسید.

       او، در نخستین اظهارات خود پیرامون چرایی قتل همسر دوم خود گفته است: "قصد ترساندن مرحومه را داشته که به قتل او ختم شده است!" اما ساعاتی پس از قتل فجیع مرحومه "میترا استاد" به دست این چهره اصلاح طلب مشهور، فرزند 13 ساله مقتول فاش ساخت ممد علی نجفی در خانه اسلحه نگهداری می کرده و مادرش را هم کتک می زده است!

       نجفی در بازجویی گفته است که برای ترساندن همسر دومش با اسلحه وارد حمام می شود اما میترا خود را به روی او می اندازد و پنج گلوله پیاپی شلیک و خانم به قتل می رسد. اما می دانيم که نجفی، قبل از ورود به حمام برای اين «قتل اتفاقی»، یک بالش هم به سبک فیلم های جنایی در دست داشته تا صدای تیر اندازی جهت ترساندن به مقتوله، به گوش همسایه ها نرسد و مزاحم استراحت آنها در ماه مبارک رمضان نشود!

       او، ساعاتی پس از قتل همسرش، روزهء خود را با نوشیدن چای در اداره آگاهی تهران افطار کرد! فرمانده نیروی انتظامی در پاسخ به انتقادات صورت گرفته در مورد تکریم یک قاتل در اداره آگاهی گفت: «برای پلیس فرق نمی کند، نیروی انتظامی با همه متهمین محترمانه برخورد می کند!»

       نکتهء جالب ديگر «توئیت» شاغلام در دفاع از مندلی است.

       شاغلامِ سر و ته یه کرباس چی، اولین اختلاسگر بزرگ تاریخ حکومت اسلامی که در زمان شهرخواری تهران صنعت شیرین اختلاس را در "کش ور" را تأسیس کرد و، پس از درآمدن گند دست درازی به بودجه و مایملک شهرداری (بیت المال)، چند سالی را در زندان حال کرد و حالیه جزو باند اصلاح طلبان و همراه بازماندگان دار و دسته شیخ اکبر مغروق استخر است و در رؤیای بازگشت به قدرت روز را شب می کند، با انتشار توئیتی در مقام دفاع از هم زلف خود حاج دکتر محمدعلی نجفی، گناه قتل میترا استاد را، با استادی تمام، به گردن کسانی انداخت که دو سال قبل برای شهردار شدن مندلی نجفی پااندازی کرده، و موجب شدند دکتر مندلی به شهرداری برود و در آنجا با این خانم آشنا شده و «بند» را آب بدهد و مجبور به ازدواج دویم و قتل امروز و بی آبرو و حیثیت شدن بیشتر اصلاح طلبان شود!

       همچنين گفته می شود که سید خندان، لیدر سایه نشین اصلاح طلبان، از اعضای باندش خواسته تا در مواقع عصبانیت، خود را کنترل کرده و همسران اضافی خود را نکشند و بی سر و صدا طلاق بدهند!

       تئوریسین معروف و ویلچر نشین اصلاح طلبان و واضع تئوری "فشار از پائین، چانه زنی از بالا!" هم خواسته است اصلاح طلبان منبعد برای جلوگیری از قتل های ناموسی ازدواج مجدد و یا صیغه های مکرر در داخل نکنند و برای کسب فیض سالی چند بار به آنتالیا سفر زيارتی کرده و خود را سبک کنند!

 

و اما اين هم يک تفسير اصول گرايانه از اين واقعهء مولمه:

       قتل همسر یکی از اعضای باند اصلاح طلبان می‌توانست صرفاً اتفاقی جنایی باقی بماند و همچون همه رویداد‌های این‌چنینی در حوزهء خودش بررسی شود.

       نگاه سیاسی به یک رویداد عشقی بین یک پیرمرد 67 سالهء سیاست پیشه و یک زن مطلقه جوان، که سرانجام به قتل شومی انجامید، اخلاقی نیست و جناح سیاسی مخالف اصلاح طلبان هم تمایلی برای زیر پا نهادن اخلاق و سوء استفادهء سیاسی از ارتکاب قتل و انجام جنایت توسط وزیر اسبق آموزش و پرورش و وزیر سابق علوم و آموزش عالی و رئیس سابق دانشگاه و شهردار سابق تهران نشان نداد. گرچه به تجربه روشن بود که اگر وابستگی قاتل به جناح مقابل بود اصلاح طلبان و روزنامه هایشان دمار از روزگار آن جناح سیاسی در می آوردند و بلوایی از موج‌ سازی علیه کل جریان به راه می‌انداختند. با این حال، غوغا زیستی اصلاح ‌طلبان آن همه هست که باز هم سیاسی‌کاری را چاشنی یک پروندهء جنایی کردند و صحنه‌هایی زشت از بی اخلاقی را به نمایش گذاشتند.

       از اولین قصه‌هایی که خبرنگاران اصلاح‌ طلب در فضای مجازی ساختند، «پرستو» بودن زن بی پناهی بود که جذب یک تحصیل کردهء آمریکا و سیاستمدار اصلاح طلب و متمول شده و، با رؤیای یافتن سرپناهی امن، همسر وزیر سابق و شهردار سابق و مشاور بزرگان اصلاح طلب اخلاق مدار فمنیست مآب(!) شده بود.

       "پرستو" در اصطلاح نام زنانی است که توسط سازمان های اطلاعاتی مأمور می‌شوند تا، با استفاده از جاذبه‌های جنسی و کشاندن هدف به رختخواب، اطلاعاتی را از سوژهء موردنظر کسب کنند.

       این موج دروغ پردازی هیچ سندی نداشت و کاربران مجازی اصلاح ‌طلب، و دنباله های آن ها در خارج کشور، برای توجیه جنایت صورت گرفته توسط یکی از چهره های اصلی باند خود، نهاد‌های اطلاعاتی کشور را متهم به فرستادن "پرستو" برای کسب اطلاعات از نجفی کردند؛ ادعایی که هیچ سندی برای آن نداشتند و صرفاً ساخته و پرداخته ذهن‌های بیماری بود که نمی‌ خواستند باور کنند مسئولِ هم جناحی‌شان می‌تواند قاتل همسرش باشد.

       در عين حال آنان فراموش کرده بودند که همین یک سال پیش این ازدواج دوم را چقدر عادی جلوه می‌دادند و خبری از نهاد‌های امنیتی نبود. کسی هم نپرسید این سیاستمدار مریض احوال سکته ای که بند شلوارش هم شل بوده و از عهده مسئولیت‌های خود در سال‌های اخیر هم برنیامده و استعفا داده، چه اهمیتی دارد و چقدر به عنوان یک سوژه امنیتی می‌تواند مورد توجه نهادهای اطلاعاتی - امنیتی باشد!

       سناریوی دیگری که اصلاح ‌طلبان، با جنجال و هیاهو و شارلاتانیسم رسانه ای، در همین راستا دنبال کردند، تقدیس قاتل و در عین حال ربط دادن نقطهء عطف تغییر به آنچه «افشاگری‌هایش علیه قالیباف» نامیدند، بود. در واقع آنان کوشیدند بگویند ورود این خانم به زندگی نجفی نقشه‌ای از سوی محمدباقر قالیباف بوده است!

       در ادامه، برخی خبرنگاران اصلاح ‌طلب فضا را از فرط ابتذال به اوج رساندند و با تهمت به مقتول، از قول نجفی مدعی شدند که همسر او خائن بوده و به سبب ارتباط با مردی دیگر مهدورالدم محسوب شده و به همین دلیل توسط نجفی به قتل رسیده است. نجفی، اما هیچ گاه ادعای خیانت همسرش را نکرده بود و این گزاره بعدتر توسط نزدیکان قاتل و خود او تکذیب شد.

       در اين ارتباط اصلاح‌ طلبان فراموش کرده بودند که تا پیش از این منتقد قتل‌های ناموسی بوده‌اند! حمایت از قاتل و قبیله گرایی در برخورد با جنایتی این‌چنین باعث شده بود تا اصلاح ‌طلبان هر سناریوی کثیفی را در فضای مجازی منتشر کنند. رویدادی که اگر اقتدار دستگاه قضایی در برخورد با تهمت زنندگان بود، نمی‌توانست مجال ظهور و بروز بیابد.

       اصلاح‌ طلبانی که تا پیش از این، فلان مدیر تلویزیونی را با چند واسطه به منتقدین سیاسی خود ربط می‌دادند، یا کوچک‌ترین خطای یک مذهبی یا زیرمجموعه‌های حکومت را به پای کل نظام می‌نوشتند، و یا ماه‌های متمادی با کلید واژهء «هفت ‌تیر کشی»، در باب خطای یک مداح، موج سواری می‌کردندحالا مدام پی توجیه قتل بودند. گرچه اگر می‌خواستند نگاهی انسانی به اشتباهات گذشته خود بیندازند، بهتر بود مسیر توبه از بی اخلاقی‌های گذشته در پیش بگیرند، اما ترجیح دادند با قوت بیشتر بی اخلاقی کنند!

       نجفی اگر با شلیک پنج گلوله، همسرش را به قتل رساند، اصلاح‌طلبان، اما با گلوله‌های متعدد، مرگ اخلاق را رقم زدند تا شاید برای مرگی که او خود معترف است که انجام داده، توجیهاتی دست و پا کنند. توجیه تراشی برای گناهی که یک دوست مرتکب شده، با انگیزه‌های اخلاقی می‌تواند انسانی باشد؛ اما اتهام زنی به عالم و آدم تا هم جناحی خود را تبرئه کنند، نقطهء مقابل انسانیت است. قاتل بودن نجفی که محرز است و توجیه هم نمی‌پذیرد، اما اصلاح ‌طلبان پس از این اتفاق حتی نمی‌توانند بگویند گرچه باختیم، اما جوانمردانه بازی کردیم. ابتذالی که آنان با زیر پا نهادن اخلاق رقم زدند، کم از قتل یک انسان ندارد.

 

فصل دوم: در ساحت محترم روحانيت مبارز

عبور از مرزهای عادی خالی بندی!

       از فرمايشات شیخ حسن روحانی در مبارزات انتخاباتی اردیبهشت 96:

       "دیدیم افرادی به مردم وعده می دادند! و مردم در آخر به چه روزگاری افتادند!»

https://www.facebook.com/Iskandar.deldam/videos/2071239749848147/

 

نظرسنجی آشيخ حسن

       شیخ حسن روحانی گفت: من روزانه از رعایا نظر سنجی می کنم؛ یعنی وقتی در خیابان با ماشین حمل می شوم تمام چهره های رعایا را نگاه می کنم؛ چند عدد نیش شان باز است، چند نفر سگرمه هایشان رفته تو هم و چند نفر عصبانی هستند و به مسببین این وضعیت نابهنجار فحش ناموس می دهند! (نقل به مضمون! )

 

از فرمايشات نميرالمؤمنين

 

غيرت ناموسی روحانيت

​​       آیت الله علم الهدی عضو مجلس خبرگان رهبری و امام جمعه مشهد مقدس از حضور گویندگان زن در برنامه های تلویزیونی که جلوی چشم بینندگان با مرد نامحرم اختلاط و بگو بخند کرده و دل می دهند و قلوه می گیرند انتقاد کرد و آن را مصداق بی عفتی دانست و گفت:

       «در صداوسیما به جای گوینده زن، از گوینده مرد استفاده شود. این‌که مردان بازوها و سینه و یقه باز خود را به نمایش بگذارند و لباسی بپوشند که موجب تحریک زن‌ها شوند هم بی‌عفتی شمرده می‌شود که به خصوص در مجالس فامیلی این موارد بیشتر رخ می‌دهد. متأسفانه گاه حتی در خانواده‌های به ظاهر متدین هم حجاب و عفاف به درستی رعایت نمی‌شود. در برخی برنامه‌های صداوسیما می‌توان به جای استفاده از بانوان از گویندگان مرد استفاده کرد! لازم نیست حتماً یک خانم، گوینده و مجری برنامه باشد. در شبهای قدر عکس‌هایی از برخی بانوان منتشر شد که بدون حجاب و با موی پریشان و صورت باز در حال مراسم احیا هستند که این دهن کجی به اسلام، قرآن و مراسم احیا است چون بی‌حجابی و بدحجابی تجاهر به فسق و تظاهر به گناه است. مال مردم‌خوری و بی‌حجابی هر دو بد است اما مال مردم را مخفیانه می‌خورند، ولی بی‌حجابی تظاهر به جنگ با خدا و دهن کجی به دین اوست».

         با توجه به نفوذ کلام آیت الله علم الهدی پیش بینی می شود به تدریج از حضور نسوان جلوی دوربین تلویزیون و دل دادن و قلوه گرفتن آنها با مرد نامحرم کاسته شود!

       شایان ذکر است که بعضی مجریان مرد استندآپ کمدی ها، نظیر مهرانه یا نوجوان(!)، با برداشتن زیر ابرو و پوشیدن لباس های جلف و خنده های زننده و کشدار و صحبت کردن با لحن ترانس ها و لیدی بوی ها، تحریک آمیز تر از نسوان تلویزیونی هستند!

 

 

آشیخ جَکی جان!

       تا فروشندگان موتوری در اطراف پارک ها جمع آوری نشوند و اهل علم جنس نامرغوب مصرف نکنند وضعیت همین است که مشاهده می شود. اوضاع انسانی و غیر انسانی هر روز رو به وخامت بیشتر می رود، و به قول «با نمکی»، وزیر بی بهداشت، بر تعداد روان پریشان کشور افزوده می گردد!

       برای حل اين معضل چه بايد کرد؟ آيا نجات بخشی وجود دارد. بله. می گوئيئ نه؟ به فرمايشات هادی غفاری در اين مصاحبهء تلويزيونی گوش کنيد:

https://www.facebook.com/Iskandar.deldam/videos/2071387799833342/

       همانطور که مشاهده می کنيد، آشیخ "هادی غفاری"، بچه خیابان تهران نو، در سن هفتاد و چند سالگی، روی دست مرحوم جنت مکان «بروس علی» و «حاج آقا جکی جان» بلند شده و با صدای خش دار می گوید قادر است از بالای ساختمان چند طبقه به پائین بپرد! و با یک چوب دستی شش هفت نفر را لت و پار کند و به دیار عدم بفرستد!

       البته این قدرت نمایی فقط گوشه ای از تسلط «آشیخ هادیخان بروس لی» است و اینطور که خودش در مصاحبه تلویزیونی می گوید استفاده از «نانچیکو» و ضربه زدن با سر و لگد پرانی را هم بلد است!

       من هادی غفاری را از کودکی می شناسم، پدرش امام جماعت مسجد حضرت علی (ع) در یکی از فرعی های خیابان تهران نو حوالی ایستگاه قاسم آباد بود. هادی غفاری چون در نزدیک دیوار شمالی پادگان چکش (نیروی هوایی - دوشان تپه) زندگی می کرد در روز 21 بهمن 57 نقش مهمی در سوراخ کردن دیوار پادگان و خارج کردن اسلحه از اسلحه خانهء پادگان چکش و مسلح کردن اهل محل و کسانی که برای گرفتن سلاح مراجعه می کردند ایفا کرد و سپس با روایت خاطره ای از پدرش به رهبران انقلاب نزدیک شد.

       او خاطره ای از قول پدرش نقل کرد که کس دیگری آن را نشنیده بود و گفت: «پدرم زیر شکنجه ساواک گفته بود دشمن خمینی کافر است!» این خاطره مورد توجه امام امت واقع شد در حالی که در اسناد ساواک دوسیه ای مبنی بر دستگیری و یا شکنجه بابای هادیخان به دست نیامد!

       هادی غفاری در اوایل انقلاب خدمات قضائی زیادی همپای شیخ صادق خلخالی در اعدام مخالفان نظام مقدس و مصادره املاک و ویلاهای شمال کشور انجام داد و حضورش در جلسه محاکمه امیرعباس هویدا او را به چهره ای تاریخی تبدیل نمود.

       هادی غفاری که در دوران پر رونق تندروی از تندروترین اشیخ ها محسوب می شد و دولت و دار و دسته بازرگان و بعداً که نوبت بنی صدر شد او را مورد اهانت و انتقاد قرار می داد و با حرکت در مسیر آب به نمایندگی مجلس رسید!

       هادی بعدها در مقام قضائی بعضی کارخانجات و شرکت ها را مصادره و در جهت گسترش اسلام در اختیار خود گرفت که ماجرای کارخانه جوراب استارلایت معروف است!

       وی، پس از گردش روزگار و تغییر جهت وزش باد، کوشید همچون شیخ صادق خلخالی خود را به باند اصلاح طلبان نزدیک کند و در دوران اصلاحات موفقیت هایی هم به دست آورد که از آن جمله در اختیار گرفتن کارخانه برف در حوالی ایستگاه قاسم آباد تهران نو و تبدیل آن به سالن لاکچری عقد و عروسی و تالار تشریفات و اجاره دادن مغازه های آن بود.

       در ادامه این خدمات خاص المنفعه (!) منطقه ای مشرف به خیابان تهران نو را هم تملک و با استفاده از امکانات عمومی، به بهانهء تاسیس موسسهء تبلیغات اسلامی، مجموعه ای را بنا کرد که اکنون قسمت های مختلف آن تبدیل به مهد کودک، باشگاه بدن سازی، چلوکبابی (کیترینگ) دفتر خدمات اینترنتی و دکان های کاسبی پولساز دیگری شده است و تنها کاری که در این ساختمان عطبم نمی شود فعالیت دینی و اسلامی است!

       پس از وقایع اسفبار انتخابات سال 88، در مسجد پدری ایشان که پله اول پیشرفت های خارق العاده معنوی و اقتصادی این شیخ رزمی کار (بروس لی روحانیت) بوده است یک انبار مخفی اسلحه کشف شد که هادیخان از وجود آن ابراز تعجب کرد و قضیه دنبال نشد!

       این روحانی «نانچیکو کار» که از بالای یک ساختمان مرتفع چهار دست و پا به پائین می پرد و ککش هم نمی گزد و با لگد زدن و ضربات سر یک هنگ را از پا در می آورد در حال حاضر علاوه بر فعالیت های دینی و امام جماعتی کاسبی هم می کند و در رشته سالن داری فعال است و یک تنه چند سالن لاکچری عقد و عروسی در خیابان تهران نو دارد که با عرق جبین و کد یمین به دست آورده است!

بازگشت به صفحهء اول