تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ در نخستين کنگرهء سکولاردموکرات های ايران -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه |
خانه | آرشيو کلی مقالات | فهرست نويسندگان | آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت | جستجو | گنجينهء سکولاريسم نو |
|
نگاه «ققنوس» به «اپوزيسيون سکولار دموکرات»
(از دريچه ای فراگروهی)
سخنرانان: دکتر الهيار کنگرلو و دکتر عطا هودشتيان
همراه با جمع بندی دکتر اسماعيل نوری علا و پاسخ آنان
بخش اول: سخنان دکتر الهیار کنگرلو؛ مدير پروژهء «ققنوس»
با سپاس از دعوت شما به مهستان، خوشحال هستم یک بار دیگر با شما هستم و در حضور دوستان به این مسئله خیلی مهم می پردازیم. ما اینجا نظریات ققنوس را به شما ارائه می دهیم. به طور کلی، در این شرایطی که جامعه ما دارد تجربه می کند، ما لزوم ساختن و بنیاد گذاشتن یک سازمانی مثل ققنوس را در جمع خودمان در بنیان گذاران اولیه ققنوس احساس کردیم. ما احساس کردیم که، ققنوس یک سازمانی است که می تواند علم را بعنوان مبنای تصمیم گیری در جامعه ما، در سیاست، اقتصاد، محیط زیست، انرژی و در همهء ابعاد جامعه به منصهء نمایش بگذارد.
مسلما ما، بعنوان یک سازمان علمی، برای طرح هایی که در مورد کشوری شبیه ایران، یا دقیقا در مورد ایران، و در اين مورد ایران دموکراتیک، ارائه می دهیم به هیچ وجه هیچ بازوی اجرایی نداريم و طرح ها فعلا قابلیت اجرایی ندارند. ولی این طرح ها و نظریاتی که از گروه ما بیرون می آید، می توانند برای مردم ایران و برای کسانی که در درون اپوزیسیون دارند کار می کنند یک معیار و یک مبنایی باشند برای اینکه چطور یک ایران دموکراتیک می تواند بر مبنای علم اداره بشود و تصمیمات می تواند بر اساس علم گرفته شود.
ما يک بخش سیاست هم داریم که آن بخش را دکتر هودشتیان سرپرستی می کنند و اين واقعا یک مسئلهء بسیار غامضی است که یک سازمان علمی که سازمان سیاسی نیست چطور می تواند یک بخش سیاست داشته باشد؟!
به احتمال خیلی زیاد در آینده بخش سیاست ما از همه بخش های دیگر ما بزرگتر خواهد شد، به خاطر اهمیتی که واقعا سیاست در آینده و در این لحظه از تاریخ ایران دارد؛ و ما در عین حال تلاش وافری می کنیم که ماهیت علمی خودمان را حفظ کنیم به سیاسی کاری نیافتیم و به یک سازمان سیاسی تبدیل نشویم.
در عین حال که شاید بزرگترین بخش ما که بخش سیاست و روابط بین الملل است، تحت سرپرستی دکتر هودشتیان، شاید واقعال به قدری اهمیت پیدا بکند و به قدری در اذهان عمومی و در رسانه حضور داشته باشد یک مقداری این تمایز و تباین بین سیاست یک سازمان سیاسی و یک سازمان علمی را مقداری سخت بکند؛ ولی ما - هم من و هم دکتر هودشتیان - تلاش خیلی زیادی کردیم که واقعا این را برای همگان مشخص کنیم که واقعا ما یک سازمان علمی هستیم و می خواهیم که علم را بعنوان مبنای تصمیم گیری [قرار دهيم و] همانطوری که گفتم نشان بدهیم که چه فوایدی و مواهبی دارد که علم بعنوان مبنای تصمیم گیری انجام شود در همه ابعاد یک جامعه.
حالا من چند کلمه می خواهم دربارهأ برداشت خودم [صجبت کنم]. من یک Scientist (دانشمند) هستم اما یک Scientist Political (دانشمند سیاسی) نیستم بلکهScientist Natural (دانشمند علوم طبیعی) هستم؛ یعنی در دانشگاه [در زمينهء] علوم طبیعی کار می کنم نه در دنیای علوم سیاسی و علوم اجتماعی و علوم انسانی. ولی خوب علاقه زیادی به دنیای سیاست و علوم انسانی دارم و درک می کنم اهمیت این علوم را، علوم انسانی و اجتماعی و سیاسی را، در این مرحله از تاریخ ما. به همین خاطر هم بخش بزرگی از زندگی خودم را تخصیص داده ام به ساختن و توانمندی ققنوس. برای اینکه به نقش ققنوس اعتقاد دارم، به نقش علم اعتقاد دارم، و معتقدم که عدم وجود علم در جنبه های مختلف زندگی ما ایرانی ها یکی از عوامل شکست تمام مبارزات دموکراسی خواهانه ملت ایران بوده است.
من سعی کردم این نکته را بطور جامع در سخنرانی افتتاحیه ققنوس و در کنفرانس تورنتو در حدود یک ماه پیش ارائه بدهم و گفتم که چه رابطه ای بین علم و دموکراسی وجود دارد. اگر در جوامعی این رابطه نهادینه نشود، یعنی علم بعنوان یک مبنای تصمیم گیری در جامعه جا نیافتد، بعد می تواند به آن شکست هایی که ما الان داریم می بینیم [بيانجامد]. هم در صد سال گذشته مبارزات آزادی خواهانه ملت ما با این شکست مواجه شده و هم در درون اپوزیسیون، علیرغم تلاش هایی که برای اتحاد و ائتلاف در درون اپوزیسیون انجام شده، این یکی از عوامل شکست است.
نمی گویم تنها عامل شکست می تواند عدم اعتقاد به روش علمی باشد. مسلما تمام کسانی که در اینجا حضور دارند کسانی هستند که نسبت به مبنای سکولاریسم و مواهب سکولاریسم آگاه هستند. به همین خاطر خودشان و انرژی و منابع خودشان را در اختیار برقراری یک چنین سازمانی گذاشته اند.
ولی یک جنبه ای از زندگی ما هست، و یک رسوباتی در ذهن همه ما هست، که از گذشتهء طولانی مذهبی ما بلند می شود؛ از گذشتهء طولانی، حتی اگر همذهبی هم نباشد از ایدئولوژیک بودن فرهنگ ما ناشی می شود. حتی کسانی که سعی واقعا مرغوب و واقعی در مورد برقراری دموکراسی می کنند ممکن است که به خاطر عدم اعتقادشان، یا عدم پیروی شان از اصول علمی که می شود به شکل هایی اصول دموکراتیک هم تلقی شان کرد، ممکن است که واقعا آن راندمان کاری و آن بازده کافی را از تلاش هایشان نگیرند.
من در این دقایقی که وقت دارم می خواهم در رابطه با این مسئله چند کلمه بگویم که عدم وجود فرهنگ علمی در یک جامعه چطور می تواند به شکست بیانجامد؛ به شکست تلاش های آزادی خواهانه بیانجامد نه به شکست به طور کلی.
من در «میثاق نامه مهستان» خواندم که دقیقا تلاش شما - حداقل آن چیزی را که به آن وفاداری اعلام کرده اید - این است که برای جلوگیری از بازتولید استبداد در کشورهایی که حتی فرهنگ و سنت حکومت پارلمانی داشتند، چه جمهوری چه پادشاهی، آن مکانیزمی [را بايد از کار انداخت که باعث می شود] این جوامع، با وجود داشتن قانون اساسی مشروطه، باز دوباره به طرف استبداد بر می گردند و يا جامعه نمی تواند آن شرایط دموکراتیک و سکولاریست خود را حفظ بکند. آن عواملی که باید جلوی بازگشت به استبداد را بگیرند، به نظر من، یکی از چیزهایی است که مهستان خوش را به آن مکلف کرده و من هم به آن خیلی اعتقاد دارم؛ من از کلمه «بازتولید استبداد» زیاد لذت نمی برم و به همین خاطر می خواهم [بجايش] بگویم «جلوگیری از استبداد». من فکر نمی کنیم ما هیچ وقت دموکراسی در ایران داشته ایم. حتی، با وجود قوانین روی کاغذ نوشته ای که در انقلاب مشروطه وجود داشت، ما هرگز دموکراسی را واقعا تمرین نکردیم که بخواهیم به بازتولید استبداد فکر بکنیم.
من می خواهم دقیقا از همین موضع رابطه ققنوس را با مهستان تعریف بکنم؛ و آن این است که این [اصطلاحِ] بازتولید استبداد به یک شکلی یک اهمیت بیش از آن اهمیتی که لیاقت دارد می دهد، و به شکل هایی ثابت می کند که (در این روند علمی که در دنیا وجود دارد) در این پروسه دموکراسی خواهی مردم ایران، در این مسافرت طولانی ملت ایران به طرف دموکراسی خواهی، یک عواملی ضد تکاملی وجود دارند که می توانند دارند به تنهایی مسیر این قطار و اين حرکت به طرف دموکراسی را برگردانند و دوباره استبداد را بعنوان یک سلیقه شخصی یک میل شخصی دوباره بر جامعه تحمیل بکنند.
من به این اعتقاد ندارم. من معتقدم هستم که مسیر تکاملی تاریخ یک مسیری است که بسیار پر زور انجام می شود و واقعاً، با استناد به انرژی ها و محرک های طبیعی، هیچ شخصی جلوی آن نیم تواند بازبایستد. ممکن است که، مثلاً، به قدرت رسیدن آیت الله خمینی در 1979، یا نقش اشخاص دیگری در طول تاریخ صد سال گذشتهء ما، را به این تعبیر کنیم که واقعا این انسان ها به قدری از کاریزمای تاریخی و شخصی برخوردار بودند که توانستند بازتولید استبداد بکنند. ولی من می خواهم اینجا در رابطه با همین بازتولید استبداد، که در میثاق نامه و اساسنامهء مهستان وجود دارد، در مورد یک جنبه دیگری از این قابلیت هر جامعه برای بازتولید استبداد صحبت کنم.
به نظر من، وجود فرهنگ و مذهب در جامعه قابلیت و استعداد بازتولید استبداد را در جامعه بالاتر می برد و حتی آدم هایی که قابلیت این را ندارند که در مسیر تاریخ جامعه را عوض کنند می توانند ناگهان این روابط استبدادی را بر جامعه تحمیل بکنند - حتی با تشریک مساعی ملت در مقیاس میلیونی - همانجوری که دیديم، و در بهمن 57 انتفاق افتاد.
به همين خاطر ما، در ققنوس، به آن جنبه هایی از آن مسائل، جنبه هایی از استعدادها و روابط اجتماعی که در جامعه امکان تولید و برقراری استبداد و امکان پذیرش استبداد و حتی امکان استقبال استبداد را در یک جامعه بالا می برد، می پردازیم.
من مشخصا در رابطه با علم گفتم که در جامعه ای مثل جامعه ما که از فرهنگ و ادبیات بسیار غنی برخوردار است و واقعا علم و دانش در فرهنگ و ادبیات ما پرستیده می شود و اگر به تمام شعرای ما نگاه کنیم به تمام نویسندگان مان نگاه کنیم همیشه واقعا حیرت زده [می شويم] و می توانیم بگوئیم فرهنگی دارم که عاشق علم و دانش است، با اين همه چطور کشور و ملتی که فرهنگ غنی عشق به دانش دارند نتوانستند روش علمی را، بعنوان یک روش پذیرفته شده، و علم را بعنوان یک روایت پذیرفته شده برای ادارهء جامعه خودشان انتخاب کنند؟ و چرا در بهمن 57 کنترل را ملت از حکومتی که تا حدودی کارهایش براساس علم انجام می شد گرفتند و دادند به دست کسانی که دشمن علم بودند؟
به این [پرسش ها اغلب] یک جواب خیلی ساده می توان داد و آن اینکه واقعاً کاریزمای شخصی آیت الله خمینی بود که چنین امکانی را برایش فراهم آورد که مسیر تکاملی جامعه ما را عوض بکند و قطار را برگرداند و، به قول شما، در ايران بازتولید استبداد بکند. [اما] من معتقد هستم که بايد [نگاه] به مسئله مذهب از یک موضع همگانی و ملی، در سطح یک گفتمان ملی، بین روشنفکران و بین نخبگان و بین فرهیختگان و ملت برقرار بشود، تا ما بتوانیم، در پس زمینه و روی پایه های این گفتمان علمی برای کنترل جامعه، امکان اینکه استبداد دوباره به جامعه ما برگردد را برای همیشه از بین ببریم.
من فکر می کنم، در خلال انجام این کار، ما می توانیم آن کار دیگری را هم که گفتم (که تا حالا نشان داده که خیلی سخت است) انجام دهيم و آن ائتلاف بین نیروی های اپوزیسیون و برقراری و ساختن یک اپوزیسیون سکولار بسیار قوی و غیر قابل شکست است. ما زمانی که به گفتمان علم و روایت علم بعنوان جنبه های اعتقادی مردم جامعه بپردازيم در اين یکی هم می توانیم موفق باشیم.
ما اگر سکولاریسم را بعنوان جدایی حکومت از مذهب و ندادن امکانات رفاهی و امتیازات خاص به مذاهب برای شرکت در قدرت سیاسی تعریف کنیم، اگر این را بعنوان سکولاریسم تعریف بکنیم، [می بینیم که] حکومتی که الان در ایران برقرار است و پایه های این حکومت، و ایدئولوژی این حکومت، همان مذهبی ست که، شاید بتوانیم به جرات بگوئیم، 90 درصد مردم ما به آن اعتقاد دارند، اما عدم اعتقاد همان ملت به روش های علمی [مطرح است] با وجود اینکه مردم ملت ما از تمام جنبه های دنیائی لذت می برند و به آن اعتقاد دارند و دوست دارند به آن دسترسی داشته باشند.
این به نظر من شکست فرهیختگان ماست در زمينهء همگانی کردن روایت علم از زندگی و پیدایش هستی و همهء جنبه های زندگی که شامل سیاست، مسائل اجتماعی و اقتصادی هم می شود. این را من شکست خودمان، شکست شخصی فرهیختگان جامعه، تلقی می کنم و فکر می کنم که ساختن سازمان هایی مثل ققنوس خود اعترافی است به این شکست؛ اعترافی است به اینکه ما نتوانستیم در جامعهء خودمان - حداقل در 40 سال گذشته - نهادهایی بسازیم که از علم بعنوان یک سلاح بسیار برنده [استفاده کنند] برای کنترل و ادارهء کشور، برای حتی جنبه های خصوصی زندگی افراد، جنبه های اعتقادی زندگی افراد، برای پرداختن به سئوالات بسیار اساسی و مهمی که "از کجا آمده ایم و به کجا می رویم".
شاید مثلا شما در مهستان این مباحث را بحث نکنید و این مباحث شاید بعنوان مسائل فلسفی که واقعا با مسائل حاد روز جامعهء بحرانی ما غیر مرتبط اند تلقی بشود. ولی، به نظر من، این سئوال ها در بطن و در پایه و زیر زمین خانه های فکری مردم ما در جریان اند و دقیقا نپرداختن به همین جنبهء فلسفی اعتقادات مردم است که به همچین سلاح قوی تبدیل شده و در دست رهبران مذهبی جامعه ما [قرار گرفته] و واقعا می شود گفت که در 40 سال گذشته با موفقیت به حیات خودشان ادامه داده اند و حتی کنترل امور زندگی اپوزیسیون ایرانیان خارج از کشور را هم به دست گرفته اند. [آنها] آنچنان گستاخ شده اند که حتی در درون اپوزیسیون هم، اپوزیسیون مجازی و دروغی می سازند و با موفقیت توانسته اند جلوی به هم فشردگی صفوف اپوزیسیون را بگیرند و نگذارند اپوزیسیون خارج از کشور به یک «آلترناتیو سکولار» برسند که واقعا پتانسیل اینکه به قدرت سیاسی در ایران برسد داشته باشد و در سطح عظیم برای مردم مطرح بشود.
من با این مقدمه می خواستم بگویم که فکر می کنم ک ققنوس می تواند یک نقش حیاتی بازی بکند، و ققنوس می تواند هم به تلاش هایی از قبیل تلاش مهستان برای برقراری سکولار دموکراسی در ایران یاری برساند و هم از موفقیت هایش بهره بگیرد و هم می تواند بین ما، بعنوان یک سازمان علمی، و شما، بعنوان تلاشگرانی که می خواهند یک آلترناتیو قوی و واقعا قابل اعتنا و قابل اعتماد برای برقراری یک حکومت سکولار دموکرات در آینده ایران وجود داشته باشد، یک رابطه ارگانیک بوجود آورد.
بخش دوم : سخنرانی دکتر عطا هودشتیان، مسئول بخش سياسی ققنوس
با تشکر از مهستان، دکتر کنگرلو نکات بسیار ارزنده و مهمی را بیان کردند. موضوعی که مورد بحث است و مورد جدل قرار می گیرد، امروز و مشخصاً، در ادامهء صحبت هایی است که پیش از این بسیاری از گروه ها و جلسات راجع به آن صحبت کرده اند؛ [يعنی] مسئلهء اتحاد و ماهیت اپوزیسیون و موقعیت اپوزیسیون. [در اين مورد] من اظهار نظرهایی خواهم کرد که مورد گفتگو قرار خواهند گرفت و می توانیم اینها را باز بکنیم و پرسش هایی را پیرامون آنها مطرح بکنیم.
به اعتقاد من، وظیفهء ما، و بطور مشخص آنچه در برابر ما است، جمع شدن و هماهنگ بودن ما و اجتماع، و اتحاد ما است که بتواند در واقع مشت محکمی باشد در برابر نظامی که هنوز پابرجا ایستاده، اگرچه ضعیف و ناتوان است.
چرا این صورت نگرفته است؟ یعنی هماهنگی صورت نگرفته؟ من ابتدا به ساکن این را بررسی خواهم کرد و بعد از آن، در حد و توان آنچه که بنده متوجه می شوم، خواهم گفت که احتمالا چه راه حل هایی در برابر ما می تواند قرار بگیرد.
اول و مقدمتاً اينکه، بررسی وضعیت موجود نشان می دهد که ما به طور واقعی یک اپوزیسیون نداریم؛ یعنی اپوزیسیونی که هماهنگ باشد، جدا از گروه هایی که [بطور] پراکنده موجودند و تعداد آنها اندک و گاه به بیشتر از اندک می رسد. در مجموع ما امروز نمی توانیم صحبت از اپوزیسیون هماهنگ بکنیم.
دوم اینکه یک اپوزیسیون هوشمند هم نداریم. یعنی اپوزیسین هوشمندی که بتواند ضربه را به فرق دشمن بزند و بتواند خودش را جا بیاندازد و بعنوان یک نیروی همه جانبه قد علم کند در برابر رژیم. ما آن را هم نداریم.
یعنی نه فقط [مشکلِ] «عدم هماهنگی» بلکه «عدم هوشندی» هم هست. این را بعنوان مقدمه می گویم که بعد بتوانیم آن را بررسی کنیم. شما نگاه کنید به این 40 سالی که گذشته و اينکه هنوز این پراکندگی نیروها وجود دارد.
مثال می زنم: [آيا] ما تا همین چند وقت پیش به این فکر افتاده ایم که چقدر خوب می شد که مثلا دلالان و دزدان رژیم را، یا آنهایی را که برای رژیم کار می کنند، در خارج کشور دستگیر کنیم؟ آيا اصلاً به این فکر افتادیم؟ نیافتادیم. اگر هم افتاده بودیم همت این را نداشتیم که بیائیم بعنوان یک نیروی اپوزیسیون این مهم را انجام بدهیم. اين یکی از کارهایی است که احتیاج ندارد نه به مبارزهء خیابانی، نه به مبارزهء مسلحانه، نه به اساسنامه و نه به کنگره. این اپوزیسیون هر چه هم پراکنده باشد که هست، هر چه از خیلی اقدامات ناتوان باشد که هست، هنوز متاسفانه حداقل کارهایش اینها بوده که در خارج از کشور ضرباتی بزند. دستگیری دلالان رژیم در خارج کشور چیزی عجیبی نیست؛ اپوزیسیون این همه وکلای درجهء اول دارد؛ کسانی که دلسوز این مردم هستند و جایگاه ویژه اپوزیسیون را می بینند، هرچند از این جایگاه ناخرسند هستند. این وکلا می تونستند اين کار را بکنند.
مسئله دوم را نگاه کنیم که چقدر اپوزیسین فعلی عقب است. ما بعد از اینکه آقای ترامپ به قدرت رسید ما به فکر بلوکه کردن پول های رژیم افتادیم (مثلا بلوکه کردن پول های رژیم در ایالت متحده و اروپا). این را قبلا هم می توانستیم انجام بدهیم. نمی گویم که اینجا و آنجا اپوزیسیون این کار را نکرده ولی به شکل کاملا حاشیه ای و ضعیف. یک صدای هماهنگ بر گرد مسائل مهمی که می توانسته اتحادی اندک و گذرا بر اساس حداقل ها را ایجاد کند [اما] این اپوزیسیون انجام نداد.
دستگیری دلالان، دستگیری دزدان و جاسوسان، در خارج کشور وظیفه ما بوده است. اطلاع دادن نام اینها به دولت ها وظیفه ما بوده است. ما این کار را نکردیم. تقاضا برای بلوکه کردن و اینکه پول های این فراریان که از نظام می آیند بدون اینکه مخالف نظام باشند. اینها را ما کار نکردیم. البته در چند سال اخیر این مسئله مطرح شده. نمی گویم اصلا نبوده. بخصوص با روی کار آمدن آقای ترامپ ایشان فکر کرده که اینها وجود دارد. من این عدم توفیق را می خواهم بگویم.
این عدم توفیق از چه می آید؟ یعنی، اگر ما بخواهیم نسخه بدهیم نسبت به اینکه چه بکنیم برای اینکه یک اپوزیسون هماهنگ و والا مقام داشته باشیم، اول باید بدانیم در جایگاه فعلی اپوزیسیون چه چیزی می گذرد؟ کجا هست این اپوزیسیون که نتوانسته آنچه را که حداقل کارش بوده، آنچه که حداقل وظیفه اش بوده را انجام دهد؟
در ابتدا بايد دو نکتهء اساسی را دوباره مرور کنیم که البته یک مقداری این تکرار گفته های گذشته است. مثلا اینکه ما از 30 خرداد معروف آن سال های نخستین به بعد، دچار شکست سازمانی شدیم. اينکه آيا مجموعهء اپوزیسیونی که در داخل در مخالفت با نظام ایستاده بود به جمهوری اسلامی رأی نداد، یا رأی داد و بعد به سرعت نظرش عوض شد، یا برخی از آنها، چه خوب چه بد، حتی مسلحانه [اقدام کردند] که بحث امروز نیست، یعنی در برابر رژیم ایستادند، از چپ ها و از ملیون گرفتار این رژیم شدند، در زندان ها افتادند.
شکست سازمانی مجموعه گروه های اپوزیسیون یکی از دلایلی بود که امروز باید [آن را] بد اقبالی اپوزیسیون نام گذاشت. یعنی ما اینجا واقعا بداقبال شدیم و این شکست سازمانی طوری بود که تکه های جدای اینها زمانی که به خارج آمدند نتوانستند دور هم جمع شوند، نتوانستند بازسازی سازمانی کنند. مثلا چپ ها را بگوئیم. آن زمان، زمانی که فدائیان آمدند دو تکه بودند، بعد که به خارج آمدند ده ها تکه شدند. این یک مسئله بسیار اساسی است. یعنی شکست سازمانی، یکی از عوامل عقب ماندگی این اپوزیسیون است. [اين سخنان] تکرار صحبت های گذشته است ولی فقط فرصت می خواهم به سرعت مرور کنم و رد بشوم.
دومین مسئله بسیار اساسی این بود که در طول این دوران شکست و پراکندگی بیش از پیش، این اپوزیسیون نتوانست بر گرد یک گفتمان (Discourse) يا ایدئولوژی، یا چیزی شبیه آن، گرد بیاید.
اگر دقت کنیم مسئله یا Discourse سوسیال دموکراسی یا Discourse سکولار دموکراسی، بیشتر در این ده سال همه جا گیر شده است. نمی گویم از قبل وجود نداشته. ولی در این چند سال جا افتاده و همه جاگیر شده و تمام گروه ها از تمام جبهه ها، از تمام رنگ ها، سوسیال دموکراسی یا سکولاریسم دموکراسی را قبول دارند.
آنچه که ما از سکولاریسم دموکراتيک می فهمیم، و آنها می فهمند، به درستی، جدایی دین در حوزه قانون گذاری و فرمانروایی سیاسی است. از سوی دیگر، [مسئلهء] ایجاد جامعهء دموکراتیک و رهبری انتخابی است. این مقصد و مقصود ماست که تازه در این ده سال اخیر جا افتاده، نه اینکه پیش تر از این نبوده است ولی امروز هست.
بنابراین، در این چند سال اخیر، [در رفع] ناتوانی در بازسازی سازمانی توفیق پیدا کرده و دور هم جمع می شویم. در بعد از جنبش های دی ماه هم یک نوع روشنایی و بیداری جدید در نزد ما به وجود آمده است. با Discourse جدید سکولار دموکراسی، که کم کم همه جانبه شد، تازه متوجه شده ایم که ما می توانیم یک Discourse داشته باشیم که همگان دورش جمع بشوند.
من این دو مسئله سازمانی و Discourse و ایدئولوژی را جزو مواد اولیه ای می گذارم که داریم کم کم به سمت رفع مشکل شان می رویم.
مسئلهء سوم ایجاد اپوزیسیون بدساخته، یا اپوزیسیون موازی، است. من این را یکی دوبار در کانال یک عنوان کردم که این مسئله اپوزیسیون موازی، که دیگران هم گفته اند، بسیار اساسی است. ایجاد اپوزیسین موازی، ایجاد افرادی که بیایند جاسوسی یا خبرچینی یا تفرقه اندازی میان بکنند ما را نسبت به خودمان مشکوک کرده است. اعتماد اپوزیسیون [به يکديگر] کم شده. همه به هم مشکوک هستند. و اتحاد اپوزیسیون دچار لغزش شده. یعنی ما می ترسیم دور هم جمع شویم و به هم اطمینان کنیم. برای اینکه می ترسیم نکند کسی در کنار ما و همسایه باشد که مامور نظام است. این حالت را اگر دقت کنیم 20 سال پیش نداشتیم، حتی ده سال قبل هم نداشتیم. و این ترفند جدید رژیم دست آوردهای خودش را داشته برای آنها، و برای ما پراکندگی را بیشتر کرده و عدم اعتماد را بیشتر کرده و، بنابراین، یکی از مونع بزرگ در اتحاد جبهه ای میان اپوزیسیون ضد رژیم و سکولار دموکرات در واقع مسئله اپوزیسیون موازی و اپوزیسیون بد ساختهء رژیم موجود است.
بنابراین، این وضعیت [پراکندگی] در مورد اينکه ما چی هستیم، کی هستیم، از کجا آمده ایم، چه موانعی داشته ایم در ساختن مان؛ و اینکه چرا نتوانسته ایم بسازیم [وجود دارد]. و آنچه که موقعیت ویژه - بسیار ویژهء - اپوزیسون را شکل می دهد، امروز روز، پراکندگی است. من حتی می توانم بگویم که در حوزهء Discourse و ایده هم، همچنان که گفتم، اندکی همگان قانع شده اند که «ما این را نمی خواهیم» و «این را می خواهیم». ما حکومت دینی نمی خواهیم و حکومت سکولار می خواهیم.
و اگر کسی در فرانسه بگوید ما «لائیسیته» می خواهیم هم ما دعوایی نداریم. لائیسته و سکولاریسم می توانند با هم باشند و [می توانيم] صحبت بکنیم تا آنها یک جایی به سازش برسند. این مانعی برای اتحاد ما نیست.
در حوزهء ایده ما به جاهایی رسیده ایم که می توانیم از یک نوع هماهنگی صحبت کنیم [هرچند] در حوزه سازمانی نیستیم. نمی خواهم این مسئله را باز کنم که چرا ما در حوزهء سازمانی [به هماهنگی] نرسیده ایم و چه راه های خروجی می تواند در واقع بعنوان فرضیه مطرح باشد؛ نه به عنوان اینکه بنده این کار بکنم [بلکه] بعنوان پیشنهادی که می توانیم اینجا طرح بکنم.
یکی از مسائل اساسی (که پیش از این در جاهای دیگر بحث شده است) این است که ما باید در حد توان «حداقل گرا» باشیم. حداقل گرا بودن یعنی [داشتن] یک مخرج مشترک ریز و نازک، و حتی بعضی مواقع خواهم گفت موقتی. چون دموکراسی به ما می آموزد که هیچ چیزی ثابت و پایدار نیست. حال یک آقای افلاطونی آمد گفت من به دنبال حکومت های ثابت و پایدار هستم. دموکرات ها در آن دوره آمدند گفتند آقا حکومت های ثابت و پایدار خطرناک هستند، مستبد می شود. استبدادپروری ثابت و پایدار نیست و رهبران، گروه ها، و فرمانروایان می توانند جای خودشان را عوض کنند. بنابراین ما به دنبال حداقل ها هستیم تا بر گرد آن حداقل ها می توانیم جمع بشویم.
خوب قبلا این حداقل ها را نمی دانستیم و اکنون می دانيم. پس مشکل چیست؟ من در واقع اينطوری مطرح می کنم که چگونه می توانیم بر اساس حداقل ها عمل بکنیم و در واقع از این پراکندگی فراتر برویم و بتوانیم جمع بشویم دور هم. چرا که مسئله ما این «جمع شدن» است و »پراکندگی»، مثل يک مريضی بزرگ، بر اپوزیسیون حاکم است.
من معتقدم که برای ایجاد یک نوع هماهنگی میان گروه ها باید از گروه ها فراتر رفت، يعنی باید از خود گذر کرد. یعنی به دنبال خود نبود. به دنبال چیزی فراتر از خود بود. «فراتر از خود» یک عامل و عنصری است فرا زمینی، یک حالت ایده (نه ایدئولوژی) که یک آرمانی را برای ما درست می کند و ما به نام آن آرمان از خود می گذریم برای اینکه به آن فراتر از خود برسیم. چون اگر بخواهیم به خود برسیم و برای منافع خود عمل کنیم و برای منافع گروره و حزب خود عمل بکنیم، به آن نمی رسیم. و آن [آرمان] «منفعت همگانی» است. آن چیزی که به گرد آن جمع شویم دیگر اول منفعت حساب نمی شود. مقوله و ایده ای است فرانر؛ داده ای است که می توانیم بر گردش [جمع شویم] و بگوئیم: هر چه که منفعت داری آن را برای خودت نگهدار. قبول کنیم که آن [آرمان] مهم تر از من است، مهم تر از تو است، و مهم تر از منفعت من و تو است. بیا از منفهت خود بگذر برای اینکه به آن برسیم. و «آن» چیست؟ من اسمش را «ملت» می گذارم، اسمش را «دموکراسی برای ملت» می گذارم. این ملت یعنی میهن و دموکراسی و ملت. ما بايد همه چیز را برای ملت بگذاریم، همه چیز را برای مردم بگذاریم، و همه چیز را با این معیار عنوان کنیم، با شروط معین و مضامین پیش از این گفته شده. یعنی این ملت است که بر پایهء دموکراسی خودش را سامان مجدد می دهد،این ملت که بر اساس سکولاریسم خودش را سامان مجدد می دهد، این ملت است که بر اساس دموکراسی خودش را سامان مجدد می دهد. و اين یعنی یک فرماسیون جدید: به نام ملت عمل کن نه به نام این یا آن گروه.
ما گرد هم می آئیم و معیار اصلی خودمان را یک معیار ایده الیستی زیبا و پرتنش می گذاریم که عشق به آن باعث می شود که از خود بگذریم، از غرورهای شخصی خودمان بگذریم، از منافع گروهی مان بگذریم، از منافع حزبی خودمان بگذریم، به نام «جبههء ملت»، به نام «جبههء مردم»، به نام «جبههء دموکراسی». این «جبههء دموکراسی» منافع فرد را در بر نمی گیرد.
برای اینکه مقصودم بیشتر روشن شود دو تا مثال می زنم، دو نمونه که در واقع در گفتار دیگری هم عنوان کرده ام. شما تصورکنید که [طرح] «مارشال» در سال 1947 با 17 میلیارد دلار در آلمان متحقق شد، يعنی با مقدار پول هنگفتی که در آن زمان ارزشش بسیار زیاد بود اما امروز پول زیادی نیست. بعد از جنگ جهانی دوم، ایالات متحده، بنابرخواست چرچیل، موافقت کرد بیاید کمک کند به اروپا و اروپا بازسازی بشود. این پول را دادند به چند کشور فرانسه، آلمان، انگلستان برای بازسازی.
(البته کشورهای دیگر هم بودند مثل لهستان. هيتلر می گفت لهستان جزیی از آلمان است و لهستان را باید بگیریم که آلمانی ها قانع شدند و رفتند لهستان را گرفتند
در 1945 تا 1947 اين 17 میلیارد دلار (تقریبا معادل 170 میلیارد دلار امروز) رفت به سمت آلمان و آلمان (البته نه بر اساس تئوری لیبرالی خالص و به اصطلاح تمام و تام، بلکه بر اساس تئوری لیبرالی «کینزین») این بازسازی را انجام داد. یعنی پول را نریخت در بازار، پول را داد دست دولت. به اين معنی که ما در چارچوب سرمایه داری هستیم ولی یک سرمایه داری به سامان که دولت کنترلش می کند و مواظب است که احتمالا فساد بوجود نیاید. برای همین ضرورت کنترل دولت زیاد بود و همگان پسندیدند. شما 20 سال بعد می روید آلمان. من فیلم هایش را دیده ام. یعنی 1965، قبل از مبارزات جنبش توده ای و جنبش مبارزات دانشجویی و کارگری 1968. آلمان یک کشوری است کاملا جدید با ساختمان های بازسازی شده، کارخانه ها کار می کنند، و جامعه دوباره ریتم طبیعی خودش را پیدا کرده است.
اما چرا این کار را کردند؟ چرا فساد نبود؟ چرا این کشور توانست بازسازی بکند؟ به خاطر اینکه اینها از خودشان گذشتند. آلمان ها گفتند برای بازسازی آلمان من دیگر به جیب خودم فکر نمی کنم به آلمان فکر می کنم. عنوان یک ایده، همچون یک ایده ال.
در 2001، زمانی که به افغانستان حمله شد و اندکی بعد امریکایی ها تمامی قدرت را از آن خودشان کردند و یک کسی را (به هر حال از امریکا اما یک افغانی را) گذاشتند سر کار، همین مقدار 170 میلیارد دلار (یعنی موازی همان مقدار در 2001) تا 2004 و 2005 پول وارد افغانستان شد و این پول را دادند به سازمان های متحد فقط امریکا نبود بلکه NGO ها بودند، سازمان های متعدد اروپایی بودند. همهء پول را هم یک ضرب ندادند (همانطوری که در دورهء آلمان هم همه پول را یک ضرب ندادند) اینها جزئیاتش است.
حال شما بروید افغانستان امروز را ببینید. من 4 بار افغانستان رفته ام، درس داده ام. همین دانشگاه سوئیس بنده را فرستاده. افغانستان امروز یک خرابه است، شهرها و کوچه هایش یک خرابه واقعی است. یعنی 50 درصد پولی که اروپا و امریکا به افغانستان دادند توی جیب آقایان و خانم ها بوده و پول را دزدیدند. افغان ها پولی که برای کشور خودشان داده شده دزدیدند و پول را در جیب خودشان گذاشتند.
بعد از این اینها می روند یک کسی را از امریکا استخدام می کنند و می آورند. یک جوان افغان برازنده ای را که رفته درس NDA خوانده از امریکا می آورند که کمیته ای درست کنند و این کمیته نگاه کند که این فساد چیست؟ کجاست؟ این پول ها آخر چه شد؟ مگر برای مملک نبود؟ این پول را کی برداشته؟ اما بعد از چند سال همان آقا را می گیرند، چون خودش هم مقداری از این پول را گذاشته در جیب خودش.
چه چیزی در این مقایسه مهم است؟ چه چیزی باید دید که در نزد آلمانها بود و در نزد افغانها نبود؟ شاید در نزد ما هم اندکی مشکل زا باشد!
عشق به ملت، عشق به میهن، که فراتر از هر مسئلهء گروهی و منفعت گروهی است، فراتر از جیب بنده و جنابعالی است. و نکته من اینجاست که: ما،برای خروج از بن بست امروز، و برای اتحاد نیروهای اپوزیسیون که منافع مشترک هم دارند، همانطور که گفتم، به این وضع رسیده ايم. همه به سکولاریسم معتقدیم، همه ما (غالب البته، حالا همهء گروه ها نه، آن گروه هایی که معتقد به سکولاریسم و دموکراسی هستند) انتخابات آزاد قبول داريم، مسئلهء «پلورالیسم حزبی»را قبول داريم و معتقديم که ديگر «رهبر بلامنازع» نمی خواهیم بلکه رهبری می خواهیم که بیاید کار درست خودش را بکند، وظیفه مندی انجام بدهد، و اگر خوب نبود برود و رهبر دیگری بیاید. [قابليتِ] جایگزینی رهبری کاملا مسئله ای است که دموکراسی می خواهد.
حالا امکان دارد در یک موقعیت های ویژه ای، در یک انتخاباتی، یک بخشی بگوید که ما یک سلطنت مونارشی می خواهیم که کسی بیاید در آن بالا بنشیند [اما] در امور روزانهء دولت دخالت نکند و دولت دموکراتیک باشد. اين بحثی است که می توان درباره اش صحبت کرد و می تواند کاملا مشروع باشد چون ماحصل انتخاب مردم است. اما بر «مونارشی» هم قانون مداری حکم فرماست. بنابراین آن چیزی که ما را، گروه هایی را که معتقد به دموکراسی و سکولاریسم هستند، می تواند به دور هم جمع کند عشق به ملت است. رفع ا غرور گروهی و فردی است.
بنابراین، پیام بنده، بعنوان تحلیل گری که ناظر بر اوضاع هستم و اوضاع را رصد می کنم و علاقمند و دلسوز هستم نسبت به گروه هایی که موجود هستند و این همه فعالیت می کنند، کنگره می گذارند، جمع می شوند به دور هم، و یک انرژی بی پایانی می گذارند برای رهایی و آزادی برای دموکراسی این است که: ما باید بتوانیم این مدل را در ذهن بسازیم و برای آن مدل از غرورهای شخصی بگذریم، خودمان را متصل بکنیم به این موقعیت ویژه و، همانطوری که آلمانی ها نشان دادند و خودشان و مملکت شان را ساختند، ما هم بايد آن فرصت را برای خودمان ایجاد کنیم.
جمع بندی دکتر اسماعیل نوری علا، سخنگوی جنبش و رئيس شورای مهستان
من نمی دانم مطالبی را که می خواهم عرض بکنم اسمش «جمع بندی» است یا نه. ولی می خواهم آن چرا که از این جلسه الهام گرفتم خدمت شما عرض کنم.
وقتی که «ققنوس» بوجود آمد هم مهستان ما، هم حزب ما، و هم جنبش ما همه اظهار شادمانی کردیم از اینکه عده ای از متفکرین ایرانی می نشینند و راجع به مسائل مختلف مربوط به کشور مان صحبت می کنند. ولی همانجا هم اعلام کردیم که حق این است که در کنار این ققنوس علمی، يگ ققنوس سیاسی هم وجود بیاید. دیدم که در ابتدای جلسه هم سخنران گرامی ما به این مسئله اشاره کردند. ما، در مهستان، پروژه ای را تعقیب می کنیم که مال امروز نیست، مال 15 سال گذشته است. پروژه ای است برای ایجاد تشکیلاتی که می توانیم اسمش را بگذاریم" ققنوس سیاسی".
در اولین کنگره سکولار دموکرات ها در سال 2011 که در شهر تورنتو تشکیل شد و جناب دکتر هودشتیان هم یکی از سخنرانان اصلی آن کنگره بودند، ما چند تا پوستر و آفیش درست کرده و به ديوار زده بودیم تا بگوئیم چرا دور همدیگر جمع شده ایم؟ اولين اش این بود که گفته بودیم «ایران از همهء ما مهمتر است». يعنی که اگر نتوانیم از خودمان بگذریم و به ایران بیاندیشیم اصلاً این کارها فایده ای ندارند. و در جوار آن هم گفته بودیم که «ما یک ایران بی تبعیض می خواهیم». یعنی جمع بندی کرده بودیم گرفتاری ها و بدبختی های تاریخی خودمان را در اینکه ایران ما دچار انواع تبعیض هست و بدون اینکه این تبعیض ها رفع شود ما به جایی نخواهیم رسید...
ما، در عين حال، از همان روز سه تا مطلب را سرلوحهء کار خودمان قرار دادیم ک
مرحله اول این بود که ما نیازمندیم که دارای یک «آلترناتیو» باشیم در مقابل حکومت اسلامی.
دوم این بود که می کوشیدیم توضیح بدهیم چرا این آلترناتیو نمی تواند در داخل قلمروی قدرت یک حکومت استبدادگر بوجود بیاید و ناچار باید در بیرون از مرزهای آن کشور بوجود بیاید.
و سه دیگر هم اینکه می گفتیم که این آلترناتیو باید دارای ماهیت غیر ایدئولوژیک و، در نتیجه، سکولار دموکرات باشد.
يعنی تنها یک حکومت سکولار دموکرات هست که می تواند آزادی بیان مجاهدین، کمونیست ها، ملی مذهبی ها را هم تامین بکند. حال آنکه آنها نخواهند توانست این آزادی را برای ما و دیگران فراهم بکنند. بنابراین، ما دنبال ایجاد یک آلترناتیو سکولار دموکرات هستیم. اگر این آلترناتیو بوجود بیاید خودبخود می تواند برود و با آلترناتیو های دیگر هم صحبت بکند، ولی وقتی وجود خارجی ندارد حرف های ما تبدیل می شود به افعال بی فاعل.
همین الان آقای دانشور صحبت می کردند راجع به اینکه مسئله دوران گذار مطرح است. دولت موقت مطرح است. خوب اینها افعال بی فاعل هستند. چه کسی می خواهد دولت موقت را تشکیل بدهد و به آن ماموریت بدهد که این کارها را بکند؟
به نظر بنده، ما وارد یک مرحله جدیدی شده ایم و حکومت اسلامی هم فهمیده که بحث داشتن آلترناتیو و وجود آلترناتیو یک بحث جا افتاده ای است و دیگر نمی تواند با آن مبارزه بکند، بنابراین هدف خودش را گذاشته در مورد اینکه خودش یک آلترناتیوی را در مقابل خودش بوجود بیاورد که در داخل کشور باشد و تحت کنترل خودش باشد. این اولین اقدام حکومت اسلامی علیه آنچه هائی است که در خارج از کشور صورت می گیرد. و مسئله دوم هم این است که باید جلوی ایجاد یک «آلترناتیو سکولار دموکرات» را بگیرد، چرا که اگرچه آن آلترناتیوهای دیگر هم وجود دارند اما آن خطری که براستی حکومت اسلامی را تهدید می کند از جانب این آلترناتیو سکولار دموکرات است.
بنابراین این تئوری «همه با هم» در مقابل نظر ما سکولار دموکرات ها قرار می گيرد که می گوئيم ما باید با همدیگر متحد شویم و آلترناتیو خودمان را بسازیم. مطرح کنندگان آن تئوری مرتباً به ما حمله می کنند که شما تک خواه و یکه خواه هستید و دموکرات نیستنید و می خواهید دیگری را نفی کنید.
بنده عرض می کنم که دموکراسی مال داخل کشور است،مال وقتی است که که حکومت وجود داشته باشد؛ در خارج از کشور ممکن است بتوانيم دربارهء رفتارهای دموکراتیک را صحبت کنیم اما خود دموکراسی معنی واقعی و عملی اش را اينجا پیدا نمی کند.
باری من برمی گردم به نتیجه گیری و عرایض امروز خودم و اینکه احساس من این است که «ققنوس علمی» امروز در اين نشست کار خودش را کرده است. یعنی به ملت ایران توضیح داده که «ما رفتیم مطالعه کردیم و به این نتیجه رسیدیم که باید یک آلترناتیو سکولار دموکرات وجود داشته باشد و این تضمین کننده آینده ملت آزاد و آباد ایران است». بنابراین، من امیدوارم که مهستان، حزب سکولار دموکرات ایرانیان، حزب مشروطه و دیگر سازمان هایی که خودشان را سکولار دموکرات می دانند توجه کنند به این «نتیجه گيری علمی» و این سفارشی که ققنوس علمی دارد به ما می کند، بعنوان فعالان سیاسی که: بروید و این آلترناتیو سکولار دموکرات را در خارج کشور بوجود بیاورید.
بدین لحاظ من از جانب خودم، بعنوان سخنگوی جنبش سکولار دموکراسی، بعنوان رئیس شورای مدیریت مهستان جنبش، و عضو حزب سکولار دموکرات ایرانیان، از شما دوتن عزیزی که امروز این سخنان را اینجا مطرح کردید تشکر می کنم. و به سهم خودم به شما قول می دهم که همین سخنان شما الهام بخش ما خواهد بود در راستای اینکه هر چه زودتر اقدام بکنیم به آنچه که ملت ایران منتظرش است. باز هم تشکر می کنم از اینکه دعوت ما را پذیرفتید و تشریف آوردید.
جمع بندی دکتر الهیار کنگرلو
جمع بندی خیلی خوبی بود که دکتر نوری علا کردند مبنی بر این که واقعا ما به نقش و اهمیت سکولاریسم بعنوان تنها پدیده ای که قابلیت رهایی بخشی دارد در جامعه و جدایی دین از حکومت، که واقعا معنی سکولاریسم هست، همهء این را در موارد مختلف را در همین عمر کوتاه ققنوس بعنوان بزرگترین کشفیات خودمان می دانیم. در حقیقت کشف نیست بیان واقعیاتی است که در گذشته دیگران پیدا کردند ولی ما بعنوان یک سازمان علمی که رسالت خاصی دارد این را یک نکته ای می دانیم که ارزش دارد که بر آن تاکید موکد و دوباره و سه باره بکنیم و خیلی خوشحال هستیم که می بینم نیروهایی مثل مهستان و حزب سکولار دموکرات ایرانیان و حزب مشروطه پادشاهی، واقعا دارند از این درس هایی که ققنوس دارد از طریق جامعه ایران به روش علمی بیرون می آورد و به مردم ارائه می دهد و به آنها ارائه می دهد استفاده می کنند و این درس ها را، با تقدم و تاخر، بسیار صحیح دارند به کار می برند و ما معتقدیم که بکار بردن اینها پیروزی ما را تسریع می کند و ما می توانیم در این راه با وجود اینکه سازمان علمی هستیم یک نقش کوچکی در برقراری دموکراسی به عهده بگیریم.
جمع بندی دکتر عطا هودشتیان
با تشکر از جناب نوری علا، فکر می کنم سخنان ایشان جمع بندی بسیار خوبی بوده است. در صحبت هایی که امروز انجام دادیم فکر می کنم که لب مطلب عنوان شد و آنچه را که همهء سخنوران و پرسشگران و جناب کنگرلو و خود من تلاش کرديم که بگوئیم ایشان در واقع با زبان خیلی روشنی عنوان کردند. و فکر می کنم که همگان بسیار آموختند. فراخوانی که به اصطلاح شخص من یا ققنوس در حوزه سیاست عنوان می کند همین است: «دوران، دوران جمع شدن به گرد هم آمدن است» و شاید که از خلل همین بحث هاست که فهمیدیم این ضرورت بسیار ضرروت عاجلی است و می بایست که هرچه زودتر و وسیع تر به این سمت برویم، البته همچنان که اشاره شد با حفظ «پرنسیب های اصلی و اساسی»، یعنی سکولاریسم، دموکراتیست و اینکه این پرنسیب ها را در عمل از طریق دیالوگ، از طریق گشایش عملی و روحی، نشان به دیگران و خودمان بدهیم و آن را در عمل متحقق کنیم.
یکشنبه 9 تیر 1398 برابر 30 ژوئن 2019