تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ در نخستين کنگرهء سکولاردموکرات های ايران -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه |
خانه | آرشيو کلی مقالات | فهرست نويسندگان | آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت | جستجو | گنجينهء سکولاريسم نو |
|
دختر آبی و اظهارات پدرش در رسانه های رژیم
شهرام فريدونی
سخنم را با این جمله شروع می کنم که تک تک ما ایرانیان در سرنوشت دختر آبی سهیم هستیم. آن هم از هر زاویه ای که بخواهیم به آن نگاه کنیم. می پرسید چرا؟ توضیح می دهم!
به ادعای راقم، تک تک ما، از روز اولی که بدون مطالعه و آگاهی، صرفا از سر شور و با کنار گذاشتن عقلانیت و شعور، سرنوشت خودمان و آیندگانمان را بدست مشتی اراذل و اوباش دادیم، تا همین دقایقی که این سطور را می خوانیم، مشغول پس دادن تاوان آن خطا هستیم و از این منظر در این سرنوشت سهیم.
- تعدادی از ما با از دست دادن اعضای فامیل و یا بدن مان و یا لطماتی که به خود و خانواده هایمان خورد. چه از جانب جنگ با عراق و چه در سیاه چال های رژیم،
- همه ما با حقارت هایی که در خیابان ها و محل کارمان به ما و انسان های اطرافمان تحمیل شد.
- شانس ها و امکاناتی که حق خودمان و فرزندانمان بود و می توانستیم که داشته باشیم و از آنها محروم شدیم؛ از امکان تحصیل گرفته تا درمان و مسافرت و تفریح و سیاحت دنیا و تحقیر نشدن در درب سفارتخانه ها و توسط ماموران فرودگاه های داخلی و خارجی.
- تعدادی از ما با آلوده شدن در این رژیم و از دست دادن شخصیت و انسانیت خود.
- يا با زندگی در غربت و تبعید و نداشتن حس مالکیت بر سرزمینی که در آن زندگی کرده و زحمت کشیدیم.
- با نظاره کردن سرنوشت دخترک آبی دیگری که 9 ساله قرار است در شعله های تفکرات و اعمال حیوانی پدر خود و مردی که او را صیغه موقت میکند بسوزد. دلخراش است که بعرض خواننده برسانم که مرگ این آخری و امثال او، احتمالا بیش تر از یک هفته طول خواهد کشید، و داغ شرمساری اش بر قلب تک تک ما که نظاره کرده ایم، محکم تر و عمیق تر خواهد نشست.
همه و همه ما قربانیان همین آتشی هستیم که دخترک آبی مان را در خود بلعید و برد. حسرت اش را در دل مان گذاشت و تا روز آخر حیات مان شرمسارمان کرد. و البته و صد البته که در بر افروختن، شعله ور ماندن و خاموش نشدن این آتش نیز سهیم هستیم. سهیم هستیم و تاوان اش را پرداخت خواهیم کرد. هم خودمان و هم عزیزان مان. در حقانیت این ادعا شک نکنید!
تنها فرق عمده در این میان این است که این آتش، دخترک آبی ما را در ظرف یک هفته کشت، اما باقی ما را یواش یواش پودر و خاکستر و زجر کش خواهد کرد.
نکته دیگر در خصوص سخنان پدر دخترک آبی است.
نخست آنکه باید اعتراف کرد که این انسان، از هر زاویه ای که به او وسرنوشت اش بنگریم، سزاوار ترحم است.
می گویند جانباز است. اگر درست باشد که به احتمال قوی هم درست است، باید گفت که ایشان هم شامل همان بخشی از ایرانیان است که هیولای حکومت مذهبی زندگی شان را به تباهی کشاند و «ملاخور» کرد. اجازه نداد که نه لحظه ای از موسیقی و هنر لذتی ببرند و نه طعم عشق را، بمانند یک انسان واقعی تجربه کنند. در نگاه انسانهای دیگر، آنها را تبدیل به فضولهای بی ادب و «مزاحمین» زندگی دیگران کرد.
راقم، با تجربهء شخصی خود از این گروه، بر این باور است که اکثر این جانبازان و بسیجیان و سپاهیان، انسان های پاکدل، اما نادانی بودند که سرمایه زندگی خود را در طبق اخلاص گذاشته، دو دستی به خمینی و همکاران اش پیشکش کردند. آن هم نه بخاطر منفعت شخصی، بلکه بخاطر اینکه باور شان شده بود و گمان میکردند که قرار است که خمینی همه را «بمقام انسانیت» برساند.
گناه و خطای اینها فقط این بود که درک شان از مقام انسانیت صحیح نبود، و اینکه اصولا در تصور بسیاری از اینها نمیگنجید که که تعریف خمینی و هم لباسانش، از واژه انسان و انسانیت، چه تعریف هولناکی بود.
امروز اما اکثرشان فقط با آه به گذشته خود و زندگی تباه شده خود مینگرند و چاره ای جز ادامه باقی راه، و خاتمه اش با مرگ ی نامعلوم را برای خود متصور نیستند.
از این منظر پدر دخترک آبی مان، دستکم دوبار قابل ترحم است. یکبار برای ظلمی که رژیم به شخص خود او کرد، و یکبار هم بخاطر دخترک آبی اش که در پیش چشمان اش به آتش کشید.
اما برگردیم به خود سخنان این انسان و پدرسزاوار ترحم و دلسوزی.
برای من سخنان این مرد از دو حال خارج نیست. یا از صمیم قلب است، یا بدورغ و از روی تهدیدات رژیم، که البته این احتمال دومی را، بنا بر سابقه رژیم باید محتمل تر دانست.
اگر این سخنان، مانند دیگر اعترافاتی که در جلوی دوربین های رژیم گرفته و منتشر میشوند باشد که تکلیف و ارزش اش معلوم است.
در حالت دوم اما، اگر سخنان پدر دخترک آبی از صمیم قلب باشد، یقینا باید آن را حاصل همین نگاه زشت مرد مسلمان شیعه سالارانه ای که رژیم آخوندها بر ایران و انسانهای ساکن اش حاکم کرده اند دانست؛ نگاهی که در آن، انسان مونث، بخشی از اموال « صاحب» مذکر او میباشد. بهمین سادگی، بهمین زشتی، و بهمین بلاهتی که واژگانی نظیر «حکومت الله، شرع مقدس، ولی فقیه و عورت و ناموس اسلام» و از این دست مهملات در ذهن یک انسان سالم تداعی میکنند.
مضر و خطرناک بودن سخنان این پیرمرد، و لزوم مرتفع کردن هر چه زودترش نکته ای است که لزوم اقدام به انسان آگاه و آزادیخواه ایرانی گوشزد کرده و یکبار دیگر بما یاد آوری می کند که، برای رسیدن به کرامت انسانی، باید همت کرده، ریشهء چنین نگاه و دیگر ضد ارش های هم ردیف اش را یکبار برای همیشه از بیخ و بن بسوزانیم، تا دیگر، هرگز، هرگز و هرگز شاهد سوختن دخترک آبی دیگری در سرزمین مان نباشیم.
به امید برپا کردن یک ایران سکولار، دمکرات، مرفه و بدون تبعیض برای همه انسان های ساکن اش.
اسلو - 2019/09/15