تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ در نخستين کنگرهء سکولاردموکرات های ايران -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه |
خانه | آرشيو کلی مقالات | فهرست نويسندگان | آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت | جستجو | گنجينهء سکولاريسم نو |
|
سه مطلب بهم پيوسته دربارهء «شورای گذار»
ازيز داديار
پيشگفتار: آقای دکتر اسماعيل نوری علا، سردبير گرامی پايگاه رسمی جنبش سکولار دموکراسی ايران! من اين سه مطلب را با خون دل نوشته ام و، بعنوان عضو جنبش شما و مهستان آن، توقع دارم که آنها را به مسئوليت شخص من منتشر کنيد؛ با اين توجه که من خود را همواره چنين می خوانم: «ازیز دادیار؛ شیفتهی راه و اندیشهی جاودانمرد سیاست ایران داریوش همایون».
1. شعاری شکنندهء استبداد دینی
اپوزسیون سیاسی ایران که سال هاست در راهِ یک همبستگی ملّی تلاش می کند و به جایی نمی رسد، اینک پس از رنجِ فراوان درین راه، به کشفِ بزرگی نایل آمده است که رهگشای این سدِّ بزرگ است.
در میان همهی سران اپوزسیون بیرون از مرزهای کشور، تلاش های دو تن از اندیشمندانِ سیاسی این اپوزسیون، بسیاربرجسته می نماید.
جالب این جاست که این دو تنt هرکدام، در جبهه های مخالفی از یکدیگر حرکت می کردند. یکی جمهوریخواه و دیگری مشروطهی پادشاهی خواه. هر دوی آنان آموزگار سیاسی و مدرّس دموکراسی و روشنگری در راهِ تفاهمی ملّی بوده وهستند.
یکی بدنبال پی ریزی حزبی سکولار و دموکرات بر آمد و دیگری در آموزگاری تاریخ دموکراسی و روشنگری سیاسی در انجمن غیر انتفاعی "دانا" تلاش می ورزید. هر دو، در جادهی "دموکراسی و سیاستی راستین و پدر ومادر دار" بیکدیگر رسیدند و برای نخستین بار،"شمشیرهای تیز مخالفتی چهل ساله" را غلاف کرده و نخستین اعلامیهی مشترک شاهی و جمهوریخواهان را انتشار دادند و سنگِ یخِ این قهر و غضبِ دیرینه را با طرح شعارِ الماسینِ: "ایران، دموکراسی، حقوق بشر و جدایی دین از دولت" شکسته و آب نمودند.
زیباتر از هر چیزی آن دو، به کشف فرمولی بس بزرگ دست یافته با مصاحبه ها و گفتگوهای پی در پی و پیوسته، سِلاح ترسناکِ "فدرالیسم و حق تعین سرنوشت" احزاب دمکرات کردستان(يکی با پسوند ايران و يکی بدون آن) و کومله و دیگر احزاب و سازمان های اتنیک ایران را که برای برخی از ایرانیان، بوی جدایی می داد" در قاب زرّینِ "عدم تمرکز و تقسیم قدرت سیاسی"، غلاف کردند و راهِ یک مصالحهی ملّی پردوام و دموکراتیک را هموار نمودند.
جناب داریوش همایون، با دلیری و شجاعتی سیاسی و اندیشمندانه، کنگرهی پنجم حزب لیبرال دموکرات مشروطهی خود را با پرچم "عدم تمرکز و تفاهم ملّی" آراسته گردانید و پس از آن، جناب شریعتمداری راه عملی آن را که همواره در آن گام می زد، با بیرون دادن منشور "مدیریت دورانِ گذار از جمهوری اسلامی" پی ریزی نمود و کنگره ای پیروزمند و امیدوار کننده را با شرکت چهره هایی از نمایندگان سیاسی سراسری و نمایندگان همهی اتنیک های ایران را در تاریخ 28/ 29 سپتامبردر لندن برگزار نمود.
در روزهای آغازین این کنگرهی بزرگ، مهندس شریعتمداری به کشف آن شعارِ رهگشایی در جنبش بر آمد که کمتر رهبری از رهبران سیاسی کشور، به آن اندیشیده بود. شعاری که دایرهی تنگ تفاهم ملّی را چون سیلی بنیان کن می شکند و آن را تا جاروب کردن همهی خاشاک سیستم استبداد دینی، گسترده می کند.
طرّاح و کاشِفِ این شعار، با درک این مسئله که رژیم شیعیِ جهانی، در فردای یورش مردم، دارای لشکری بس بزرگ و جهانی از شیعیان ایران، لبنان، عراق، سوریه، یمن و حتّا پاکستانی خواهد بود که ما آن را تنها با صف دوستان محدود خود، شکستن نتوانیم، شعار "با دوستان و غیر دوستان" را پیش کشید و گفت: باید حرکتی همدلانه را علیه این حاکمیت ایدلوژیکی جهانی، سازمان دهی نماییم.
مانای این شعار چنین است که: شاید من دوستِ آن چنانی حزب دمکرات، جبههی ملّی ششم و یا دوست مشروطه پادشاهی نباشم؛ امّا در جنبش سکولار دمکراسی و جدایی دین از دولت و ایران یکپارچه، با یکدیگر همدلیم. پس باید بدنبال صفی بزرگ و گسترده از دوستان و غیر دوستان باشم.
باری! او با کشف شعاری این چنین کارآ و راستین، که لباس ضروری این زمستانِ استبداد است، توانست جبههی تنگِ چهل سالهی اپوزسیون را بشکند و آن را آنچنان گسترده کند که نمایندگان همهی احزاب سیاسی، چهره های سرشناس و نمایندگان اتنیکی سکولار دموکرات در آن جای گیرند و سرمایه داران ملّی کشور به کمک مالی آن بپردازند؛ که چنین نیز شد.
درین راه، افسوس که حزب لیبرال دمکرات جناب داریوش همایون، از مسیرِ فکریِ آن اندیشمند به دور افتاد و یاری رسانِ یارِ سیاسی آن بزرگمرد نگردید.
اکنون گروهی که شیدای چهره شدن در صفحات تلویزیونی می باشند، در پشتِ " ایران گراییِ دروغینِ خود" سنگرگرفته اند و واویلای تجزیه طلبی دیگر ایران پرستان را سر می دهند. کِسانی که هر روز نقشِ شتر مرغ بخود گرفته اند؛ آنانی که چون با بلوچ ها و کردهای افراطی می نشینند و از آنان، کرد و بلوچ ترند و چون با فارسی گویان قدرت طلب می نشینند، از آنان پارسی تر.
مانند گروهی که در تلویزیون شهرامِ همایون، گردآمده و بدون شرکت داشتن نماینده ای از شورای گذار، به دریوزگی پرداختند، امّا حضورِ جناب شریعتمداری و سخنان مستدل اش در فردای آن روز، آب سردی برچهرهی دروغینِ همهی آن یاوه گویان پاشید. جالب اینجا است آقای شهرام همایون، با آن همه که از آن استدلالات محکم رهبرِ شورا کاملا مجاب شده بود. درپایان سخنانِ مهندس شریعتمداری و وقتی که او صفحهء تلویزیون را ترک کرده بود، با حالتی بر افروخته گفت: "من شفافیتی نمی بینم".
یقین دارم که هر شنونده و بینندهای از این سخن همایون، چنین گرفت که ای وای! "آقای همایون شايد چشم دیدنِ شفّافیّت را ندارد».
سخنِ پایانی اینکه: شورا و منشورِ آن، خواستار: "ایران یک ملّت و یک کشور و عدم تمرکز تفاهم ملّیِ آن"، چه کَسی را خوش آید یا بد.
منشور، به باورهای باطنی شرکت کنندگان اش کاری ندارد. هر امضا کنندهی آن می تواند، شاهی باشد یا جمهوریخواه، سوسيالیست باشد یا سوسیال دمکرات، ملّی باشد یا مذهبی. برای منشور گذار، همین کافی ست که به: "ایران و یکپارچگی آن، به دموکراسی، حقوق بشر، جدایی دین از دولت وعدم تمرکز" باور داشته باشد. باورهای دیگر خود را از طریق صندوق رای در ایرانِ دمکراتیکِ فردا به دست آورد.
پس بهترکه سخن پایانی را با همان شعار شکننده و راستین مهندس شریعتمداری به آخر برسانیم. شکستنِ استبداد دینی تنها و تنها: "با صف بزرگ و گستردهی دوستان و غیر دوستان" میسر و شدنی است.
پس، پیش به سوی ایجاد چنین صف گسترده ای.
2. «من دمکراتمِ» آقای رضا تقی زاده
ما ایرانی ها، هنگامی که به دشواری ها و سختی هایی دچار می گردیم و می خواهیم یارگیری های درستی انجام دهیم و به جای آن یاردلسوز و کارا، به یک مخالف گيج برمی خوریم می گوییم: "ما را بگو که با چه کَسی میخواستیم به سیزده به در برویم". یا آنجایی که می گویند: نادرستی سخنان بی پايهء بسیاری را، از انبوهِ صف کشیدگانِ موافق آن، می توان شناخت.
داستانِ سخنرانی جناب تقی زاده در کنفرانسِ حزبی که اکنون ديگر دقیقا نمی توان آن را حزب جناب داریوش همایونِ جاویدان نامید، مصداق هر دو ضرب المثل را به درستی در خود داشت.
ايشان، در کنفرانس حزبی که عنوان "تحلیلگر سیاسی" را نیز به وی داده بود، به راستی درک خود از دموکراسی را در عمل نشان داد؛ آنگونه که می توانيم گفت که: "ما را بگو که با شرکت دادن ایشان، می خواستیم «به سیزده به درِ ساختن یک مدیریت و رهبری درست فراگیر» در میان اپوزسیون کشور و دگر اندیشان سیاسی برویم؟!
ضرب المثل دوم نیز، "مصداق عینی آن جمعیت انبوهی" بود که به آن سخنان جداً غیر سیاسی، تفرقه افکنانه و بسیار غیر اخلاقی، پیوسته و شادمانه کف می زدند.
جای بسی شگفتی بود، در حزبی که آن را شخصیتی چون داریوش همایون، آن بینانگذار در ياد ماندنیِ گفتگوی آشتی جویانهی نیروهای قهر کردهی سیاسی، بوجود آورده بود چگونه "از آنگونه سخنان" با کف زدن استقبال می شد که بنیاد همهی آنها بر پایهی بی ادبی مطلق، تمسخرِچندش آور نیروی سیاسی مخالف، و بد و بیراه گفتن به آنها باشد؛ بویژه علیه شخصیتی سیاسی که برای نخستین بار توانسته است بیشترین نیروی سیاسی سراسری و اتنیکی ایران را یکجا گردآورده و به یک توافق جدی برساند.
این تحلیلگرِسیاسی، مهندس شریعتمداری را، که هم دارای تحصیلات مکتبی و هم دانشگاهی و فلسفی بوده، مترجم و نویسندهی کتابی در تاریخ دموکراسی و استاد مدرس علمی انجمن غیرانتفاعی "دانا" است، با دهانی خندان و چه آسان، "بچه سقّایی هراتی" نامید که در افغانستان دور تاريخ معاصر مدارس را بسته و مکتبخانه های دینی را گشوده بود.
یا «نقطهی ضعفِ سیاسی» اش را، داشتن پدری دانست که از قضا، تنها شخصیت بزرگ دینی بود که "ولایت فقیه خمینی جلّاد" را رد نموده و بردن اموال مردم را غیر دینی و غیرقانونی اعلام کرده است؟!
به راستی که باید، از روی آن جمعیت کف زدن شادمان، به پريشان بودنِ گفتار این تحیلگر مسایل سیاسی پی برد و به درک شان آفرین گفت.
افسوس و دریغ از آن همه رنجی که داریوش بزرگ و جاویدان، در راه به همرساندن و همدل نمودنِ چپ و راست ما ایرانیان در بیرون از مرزهای کشوربر خود هموار کرد.
به راستی، باید از رهبران کنونی حزب مشروطهی لیبرال دموکرات پرسید که: آيا این بود نتیجهی آن همه تلاش داریوش بزرگ در راه همدلی و به سازش در آوردنِ نیروهای سیاسی و دگر اندیش که شما با کف زدن های تأييد آميز خود نشان دادید؟ آیا کردار حزبی که سر لوحهی نامش را "لیبرال دمکرات" نهاده، و در غیابِ آن شخصیت سیاسی جدّی، آن هم درین شرایط که نیروهای سیاسی کشور از هر سویی به دنبال همدلی و همبستگی ملّی خیمه زده اند و سفیران شورای گذار، راهی گفتگو و رایزنی با سران آن حزب در همان روز می باشند، چنین باید باشد؟
کف زدن تأييد آميز برای سخنانی علیه يک شخصیت سیاسی که برای نخستین بار با جناب داریوش همایون اعلامیهی سیاسی مشترک صادر کرده چه معنائی دارد؟
بخصوص که در آن سوی می بینیم که، با وجودِ آن همه بی مهری و توهین و تحقیر، شورای گذار و جناب شریعتمداری، پس از پایان نِشست تشکل خود، دو تن از برجسته ترین نمایندگان شورا را به نِشست آنان روانه می کند.
با چنین رفتاری، از رهبرانِ حزب آن "جاودان مرد" سخت در رنجم که، علاوه بر نبریدن سخنان تأسف آور و سرشار از بی ادبی سیاسی و اخلاقی گوينده، برايش کف زدن های شادمانه سر می دادند. افسوس و سَد دریغ. به راستی که: "ما می خواستیم با کی به سیزده به در برویم؟!"
داریوش جان! بی خردی های ما را برما ببخشای، آنچنان که می بخشیدی.
3. سخنی با آقای دوشکی گرامی
در تاریخ 23 اکتبر 2019 نوشتهی شگفتی مرا سخت بر انگیخت، آقای دوشکی، نه چون برخی دیگر از روشنفکرانی که در "نیم من آب شنا می کنند" و، با اندکی آشنایی از دانش و سیاستگری، شعار جدایی سر می دهند، در گفتارهای خود همیشه خود را ایرانی دانسته و ازین راه به بلوچ بودن اش نیز سرافرازی نموده است. امّا این بار در پرداخت به مدیریت گذار و بویژه شخص مهندس شریعتمداری به شیوه ای سخن گفته بود که مایهی دریغ و دردِ من شد.
از درون مایهی نوشته اش چنین دانستم که دانش سیاسی و آگاهی او نیز چون بسیاری دیگر از مدعیان روشنفکری، زبانی، سینه به سینه و شنیداری بوده است. نويسنده در برخی از پرداخت هایش عقده گشایی نموده و به چهره گرایی و مطرح کردنِ خود پرداخته است. آنگونه که چنین می نماید که برای به دست آوردنِ صندلی دلخواهی در شورا امیدهایی داشته و به آن دست نیافته است.
البته ایشان که در هنگام مصاحبه هایش، همیشه در مهمانخانه ای از همه رو تزیین شدهی فرنگی می نشیند و سرتاسرِ دیواره های خانه را با رنگین ترین تابلوهایی به نمایش می گذارد و بر روی آنها نام "رییس مرکز مطالعات بلوچستان" را می گذارد، آن هم با "پرهیز از آوردنِ نام ایران" تا شاید شماری اندک از جدایی خواهان بلوچ، وی را از دایره بیرون نیندازند.
او به بلندپروازی بزرگی دست زده اما همچنان امیدوارم در بارهی مدیریت شورا اهداف و مرادهای آن، همچنین به نقش مهندس حسن شریعتمداری بیندیشد و درست دریابد.
او درین نوشتهی خود بخوبی نشان می دهد که از تاثیر گذاری معنوی مهندس شریعتمداری در آموزشِ سیاست و دمکراسی در میان ایرانیان به هیچ روی آگاهی ندارد و از بند بند به اصطلاح نقدش نیز پیداست که گویی هرگز چشم اش به کتابها و نوشته های علمی مهندس شریعتمداری نیفتاده است و هیچگاه به "انجمن آموزشی و غیر انتفاعی دانا" سری نزده تا بفهمد که ایشان چگونه با همهی گرفتاری های سیاسی در امر سازماندهی جنبش، چندین کتاب علمی، بویژه کتابی به نام "تاریخ پیدایش و تکوین دمکراسی" را برای آموزش نیروهای جوان و پا به سیاست نهادگان نگاشته که خود نقشی ماندگار در تاریخ دانش سیاسی ما ایرانیان است.
سپس آقای دوشکی، عاجز از هر نقد جدّی دربارهی منشور مدیریت گذار، دریغا، دست در تِزِ "ژن، ذات و پدر و فرزندی" می برد و چنین آگاه گری می کند که: «هان، ای مردم! بگیرید که ملّازاده ای زمام امور را به دست گرفته و ریاست را در ایران موروثی می گرداند» امّا فراموش میکند که از شاهزادهی مهربان ما، که خود در فردای ایران میتواند ریاستی موروثی داشته باشد، جانبداری می نماید و، بدین ترتیب، دم خروسی از آن سوی استدلالش بیرون می زند. که البته این موضع وی درست است چرا که شاهزاده در اپوزسیون ایران یکی از نخستین امیدهای جنبش سیاسی است و برخی وی را به درستی سرمایه ای سیاسی می دانند. این به جای خود.
دوشکی گرامی!
دریغا و شگفتا که شما هنوز هم در برخی از بی پرنسیپی های خود در بازار سیاست مانده اید. من با شنیدن برخی از گفتگوهای مثبتی که در آنها بر ایرانی بون تان پافشاری کرده ايد، چنین می اندیشیدم که دیگر دست از آن بی پرنسیپی ها و گام های فردی و خود سرانه که زمانی بدون کوچکترین شور و مشورتی با هموندان سیاسی جبههی متحد بلوچستان ایران روا می داشتید، و از روی همین بی پرنسیپی ها از جبهه بیرون رانده شدید، تجاربی آموخته و دیگر این چنین بی گدار به آب نمی زنید. امّا باز هم می بینم که در بسیاری از گفتگوها هنوز آن جبهه را از آن خود می شناسانید. این کار از شما و شخصت تان به دور است.
اینکه شما، بدونِ آشنایی با نگارش زبان بلوچی و تسلّط ادبی، یک تنه موسس مرکز مطالعات بلوچستان آن هم "بدون ایران" می شوید نشان میدهد که سخت شیفتهی چهره گرایی و مطرح کردن خود هستید و به هر دری می زنید تا سری در میان سرها در آورید، این حق شماست. چه کسی نمی خواهد چهرهی ستایش شده ای داشته باشد؟ امّا دشواری چنین کاری آنجاست که: نه به "هر قیمتی" باید به چنین مرادی رسید.
اینکه شما درین چالش سخت، ذهن و قلم و زبان را علیه سیاستِ پدر و مادر دارِ آموزگاری نیک و پاکدامن به جولان درمی آورید و انسانی شرافتمند چون مهندس شریعتمداری را، که برای یک تفاهم ملّی بزرگ و تاریخی با فرزانگی و شکیبایی و دانشی در خور آستین بالا زده، می کوبيد چه معنائی دارد؟
مگر او همان کسی نيست که در سراسر دوران تلاش های سیاسی اش در گروه جمهوریخواهان، همیشه به عنوان مسئول اول بر گزیده شده و با کنشی نیک در جنبش ملّی کشور جا افتاده است؟ چرا شما که خود را ایرانی و بلوچ می دانید در اندیشهی همیهنان تان علیه چنین سیاستمداری بذر شک و شُبه می پاشید؟
شما چرا و به چه دلیل، باید تلاش کنید تا به مردم بباورانید که او با بودن شاهزاده در میدان سیاست ایران مسئله دارد. اگر نشنیده اید اکنون بشنوید که: جناب شریعتمداری به تاثیر گزاری شاهزاده آن چنان باورمند است که بارها با ایشان انتروگفتگوهای مشترک داشته و سفرا و نمایندگانی به سوی ایشان روان کرده، حتّا شاهزاده را در خآنهی خود مهمان داشته است؛ کاری که نمایندگان اپوزسیون سیاسی ایران، کمتر می کنند.
بسیار به دور است که ندانید این مهندس حسن شریعتمداری بود که برای نخستین بار با بزرگترین و نامدارترین چهرهی سیاسی پادشاهی خواه، یعنی جاودان داریوش همایون، "نخستین بیانیهی همکاری مشترک" را صادر کرد و آنها مشترکاً دروازهی گفتگو و دیالوگ نیروهای سیاسی مخالف را با یکدیگر باز گشودند.
به دور است ندانید که:
- مهندس شریعتمداری، ضمن جمهوریخواهی خود، در منشور مدیریت گذار، هر دو سیستم شاهی و جمهوری را به رای مردم ایران گذاشته است.
یا ندانید که:
- درین دمان و جاورِ سیاسی، پس از شاهزاده رضا پهلوی، ایشان یکی از مطرح ترین شخصیت های نیک و پرنفوذ کشور است.
از اینها که بگذریم، مگر پدرِ ایشان همان شخصیتی نبود که با برافراشتن پرچم حزبی سکولار، در برابر ملّای جایتکار و دگمی چون خمینی، دلیرانه ایستاد و تاوان آنرا نیز پذیرفت؟
دوشکی گرامی !
مگر در ميان انسان های خداباور، شخصیت هایی چون منتطری و پدر ایشان وجود نداشتند؟ آیا این روشی دمکراتیک است که به صرف دینی بودن، باید همهی کردارهای این گروه را نادیده گرفت و از ارزش انداخت؟
يا اگر شورای مدیریت گذار در نزد کسانی که بدنبال نام و "چهره شدن" هستند جایگاهی نداشته باشد، باید دست به دگرگون کردن راستی ها زد؟ حال آنکه این درست از تیزهوشی و شناختی است که مدیریت گذار و شخص اول اش از نیروهای راستینِ سیاسی هر مناطق زبانی و فرهنگی، دارد.
من امیدوارم شما نيز، که خود را از آن دسته بلوچ های روشنفکری می دانید که به ایرانی بودن شان سر افرازی دارند، درین زمینه ها به نیکی اندیشیده و از غرض ورزی ها و تهمت زنی ها دوری نمایید و به کسانی که در راه به دست آوردنِ توافقی ملّی با گروه های اتنیکی کشور تلاش می ورزند، مهر ورزیده و مشّوِق آنان باشید.
24 اکتبر 2019
* اين مطالب برای انتشار در سايت جنبش سکولار دموکراسی ايران اندکی ويراستاری شده است.