تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ در نخستين کنگرهء سکولاردموکرات های ايران -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه |
خانه | آرشيو کلی مقالات | فهرست نويسندگان | آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت | جستجو | گنجينهء سکولاريسم نو |
|
انهاد نمايندگى و سرمايهء اجتماعى
در دهمين سال پس از جنبش سبز
پرسش و پاسخی با امیر حسین گنج بخش
پرسش از سايت «کلمه»
پرسش: چرا سالیان گذار از جنبشی سرکوب شده و رهبرانی همچنان محصور، در سرنوشت و روزگار ما موثر است و چرا باید به آن اندیشید و از اندیشیدن بدان چه مقصودی در پی است؟ این پرسش ها، مسائل اساسی نسل امروز در قبال پدیده ای تاریخی یا راهی پیموده شده یا رخدادی جاری و زنده همچون جنبش سبز است که بنا به هرکدام از معانی اش در انتظار پاسخ هایی است: در برابر این پرسش که چرا همچنان در ایران امروز با تمام تغییر و تحولات رخداده و سرنوشت هولناک و سخت ملت، از جنبش سبز سخن میگویید و برای آن اهمیت قائلید، چه پاسخی داریم؟
پاسخ: تمامی تحولات آن زمان تا به کنون، منجمله خود تجربه جنبش سبز که ما را اکنون با واقعیت آشکارِ «تقلیل جمهوری اسلامی به شخص رهبر مسئولیت ناپذیر» روبرو نموده است بما میگوید که این نظام و این نهاد رهبری ظرفیت تحمل سیاست بر مبنای ایران و نهاد نمایندگی واقعی و اعتماد ساز جامعه، و پذیرش نتیجهء آرای مردم را ندارد و اگر بتواند به اذعان خود تا بسیج علنی هزاران اوباش چاقو کش و نیروهای غیر ایرانی برای سرکوب آن پیش می رود.
اكنون در آستانه دهمين سالگرد رخدادى تاريخى بنام جنبش سبز قرار داريم. جنبشى كه از متن و فرايند رقابت انتخاباتى دهمين دوره رياست جمهورى آغاز گشته و در اعتراض به کودتای تقلب در شمارش و اعلام ارا با شعار “رای من کو” میلیون ها نفر از مردم ایران شکل گرفت.
در طى اين ده سال، و بخصوص از آغاز سال جاری، شرایط و صحنه سیاست ایران دچار تحولات و دگرگونی های غير قابل برگشت شده و بكلى تغيير يافته است. گزينه هاى ده سال پيش، حتى اگر به فرض در مقطع زمانى خود موضوعيتى ميداشتند، امروز ديگر به وضوح حامل چنين پيام و چشم اندازى نيستند!
كشور در محاصره تحريم و در بستر بحران هاى در هم تنيده، هم افزا و روز افزون قرار دارد. تحريم هاى خود كرده و خود ساخته سياست هاى حاكمان كه با ناسياست ‘مقاومت’ در بعد خارجی و ادامه حصر در بعد داخلی بر عدم عقب نشینی استراتژیک پافشاری مینماید.
ساختار سياسى حکومت فرو ريخته است. و اکنون نهاد ولایت و آقای خامنه ای یکه تاز مسئولیت ناپذیر صحنه گشته است. چنین تحولی، که از آغاز همین سال حالت رسمی و عیان بخود گرفته است، از جهت چشم انداز نظام، چه در چشم مردم و چه به لحاظ دیپلماتیک غیر قابل ترمیم و برگشت ناپذیر است. و اینکه آقایان روحانی و ظریف اکنون و به تاکید، چه برای مردم و چه رهبران سیاسی جهان، موقعیت ومسئولیت خود را نه حاصل انتخاب و آرای مردم، بلکه همچون کارمندان و کارگزاران دفتر رهبر معرفی کرده اند، و اینکه منتخبین لیست امید در مجلس نمایش سرداری سپاه بر پا مینمایند، و اینکه همگی انان، اگر هم اختیاری برای خود قائلند آن را از بابت دستور رهبر میفهمند از این پس هر انتخاباتی در چارچوب قواعد گذشته و جاری را بلاموضوع نموده است.
در واقع ایران اکنون در بستر و در مسير دو روند قرار گرفته است: فروریزی رژيم اسلامی که گام به گام پیش چشمان ماست، و خطر فروپاشى كشور كه اكنون جلوگيرى از وقوع آن ميبايست محور راهبردى و نقش آفرينى تمامى اجزاء جامعهء سياسى آن باشد؛ راهبرد و نقش آفرينى كه طبعا اگر بخواهد موفق شود مي بايد خود را در متن فرايند استقرار دولت ملى و نظام سياسى دموكراتيك تعريف نمايد.
اما در چنین وضعیتی، شرایطی عجیب و غیر طبیعی است که نهاد حاکمیت و قدرت در یک کشور مقوله ای بنام کشور را قبول نداشته و خود را دارای هیچ مسئولیتی از جنس ملی و اخیرا از جنس مدیریتی (سیل و زلزله) هم نداند. جامعه سیاسی مقابل ان نیز، کماکان با بحران نظری-گفتمانی و مهمتر از ان بحران نمایندگی مواجه است. (سوای برخی نشانه های امیدوار کننده از چرخش بسوی سیاست ورزی ایجابی،با کیفیت و پاسخ محور که در همین اواخر و عمدتا در میان بخش هایی از نیروهای خارج از نظام و میدیا مشاهده میگردد) .
شکل حاد این بحران نمایندگی را بطور مثال در جریان سیاسی و رفتار سردمداران "لیست امید" میتوان مشاهده نمود. رفتاری منفعت طلب و گروه محور که کاملا وارونه به انچه قرار است ‘سیاست در خدمت جامعه ‘ باشد عمل نموده ودر حوزه سیاست به شکل یک حفره سیاه مکنده، بخش اعظم سرمایه سیاسی که از بابت جنبش سبز و رفتار اعتماد ساز رهبران آن با جامعه بوجود امده بود را صرف موقعیت طلبی های تنگ و کوته نظرانه درون نظام خویش نمودند.
در اینجا و در نوشته ای که در مورد جنبش سبز است، فقط چند نکته ای که از بابت ارزیابی این جنبش برای ادامه این بحث کمک میرساند را مطرح میکنم.
تمامى پديده هاى اجتماعى و سياسى، بخصوص در گستره، عمق و امتدادى كه جنبش سبز بخود يافت، را ميبايست از منظر دستگاه تحليلى موسوم به “سيستم هاى پيچيده ديناميك ،غیر خطی و تطبيقى” و بدور از تمایلات و گرایش های سياسى (كه در جاى مناسب خود ضروری است) مورد بررسى قرار داد. در چنین رویکردی انچه بخصوص اهمیت می یابد، امر تفکیک میان وجوه سیاسی و زود گذر این پدیده ها و جوانب ماندگار و عمیق تر آنها ست. بجز اين انچه بايد ديده و دانسته شود، ناديده و ندانسته باقى خواهد ماند. بخصوص اینکه نهادهای کلان اجتماعی، یا بقولی نهادهای مادر، چه مطلوب و چه نا مطلوب، چه به روز و چه عقب گرا، در گوشه و کنار فعالیت های اجتماعی و سیاسی ساخته و پرداخته نمیگردند. نهاد های مادر نیازمند رخدادهای عظیم و تاریخی هستند. رخدادهای موفق تاریخی که ماندگاری و نقش ساماندهی اجتماعی انها را دستکم برای مدتی ماندگار تضمین و از این بابت "نهادیته نمایند.
آسیب بزرگ جامعه سیاسی معاصر ایرانی در همین یک نکته نهفته است. جنبش سبز به لحاظ سیاسی موفق نگشت. اما از درون این جنبش و تجربه مشترک میلیونی، دو نهاد اصلی سیاست ایران و سنگ بنای ساختمان اینده سیاست ایران ( منظور اینده روشن که تنوع و انسجام، گشایش و ثبات را با هم عجین کند) وجود و حضور خود را به ثبت رساند. جامعه سياسى امروزى ايران، سوای گرایشات و تمایلات متعدد، نميتواند هزينه نشنیدن این صدا وندیدن این حضور را تقبل کند.
جنبش سبز از این منظر پديده اى غير قابل پيش بينى و غير قابل سفارشی مي گردد كه با ظهور خود از بابت در هم تنيدگى- امتزاج خاص زمينه ها، واكنش جامعه، و عملكرد رهبرى، نقطه عطفى مهم و استراتژيكى را رقم زده است. نقطه عطفى كه از بابت دو از سه عامل مبنايى، عامل ايران بعنوان سامانه فرادست و عامل نهاد نمايندگى كه سر مشق درست ان در اين جنبش به ظهور رسيد، سر اغاز دورانى است كه سرانجام آن اكنون بعنوان چالش كليت جامعه سياسى پيش روى ما قرار دارد.
جنبش سبز بازتاب و نماد ترکیب دو وجه از ایران امروز بود. کشوری با جامعه جوان و تاریخی کهن که در تلفیق با عنصر سوم، یعنی رفتار اعتماد ساز رهبران ،پدیده و تجربه تاریخی نوینی بنام جنبشسبز را به عرصه ظهور رساند. جامعه جوانی که به قامت رشید خود خواستار خوانده شدن ارای خود بود،تمدن کهنی که انسجام و فرهنگ ان امکان اقامه جنبش و نبردی مدنی را تامین نمود و رهبری که با سالم سازی رابطه میان وکیل و موکل (اولی در خدمت آمال دومی ) نشکستن عهد و قول و ایستادگی بر حقوق موکلین خود، در واقع امکان اجرای این نمایش و نتیجه یابی سر مشق نهاد نمایندگی به ان صورتی که جامعه بدان نیاز دارد را امکانپذیر نمود.
این طرح و برنامه از پیش تعیین شده ی اقایان موسوی و کروبی نبود که اوای ایران ایران آن چنان طنین افکن شود که "دوران طلایی امام" را به چالش کشیده وکاملا به حاشیه براند. ویا دومی را تابع تعبیری از اولی نماید. اما یک چیز، عدم خیانت به آمال مردم، باعث گشت که جامعه جوان ایرانی ، ایرانیت خود را به نمایش بگذارد.
عامل سوم در شکل گیری این جنبش، که ریشه در رقابت رسمی و پذیرفته شده مقام ریاست جمهوری نظام دارد، همان شراط اغازينى است که در ظهور تمامی سیستم های پیچیده به ان ارجاع داده شده ودر مورد ما همان شرایطی است كه امروزه، ده سال بعد از این جنبش، در عرصه سياست ايران دگرگون شده است. اما اگر شرايط اغازين امروز ديگر بكلى تغيير يافته است، مرجعيت و سر مشق دو عامل بنيادى ديگر، يعنى سياست بر مبناى ايران، و سياست ورزى يا نهاد نمايندگى بر مبناى اعتماد، قرار یافتن عنصر و رهبر سیاسی در اختیار امال و خواست های مردم (و نه عکس آن) ودر نتیجه امادگی رهبران برای انچه چارلز تیلی به ان ‘شیفت’ و همراهی رهبران با مردم مینامد، تامين گردیده است. و برای تمامی فعالین در حوزه سیاست امروز و اینده ایران، سوای پروژه های انها، امری صادق است. دینامیسمی که پیمودن فاصله این رهبران را از نقطه اغازین سیاسی (و در نتیجه تایید صلاحیت) به نقطه بن بست خامنه ای (و قتل نزدیکان و حصر ) فراهم اورد ، نه نقطه نظرات سیاسی اختیاری بلکه رعایت اصل عدم خیانت به ارا مردم و صیانت از امر نمایندگی ارا و خواستهای انها بود. شعار خود جوش و طنین افکن ایران ایران زیر ساخت چنین رویکردی شد.
در جنبش سبز ارزش هاى عميق و تاریخی ظاهر گشت. ارزش هايى كه در شكل سرمايه اجتماعی وسیاسی ارزش های کشور سازند. از شور و شوق و تلاش ونبرد مدنی و از جان گذشتگی جوانان و شرکت کنندگان این جنبش، تا تظاهرات سنگین سکوت، تا همراهی تقریبا تمامی نیروهای سیاسی ملی، علیرغم خط کشی قاطع انها نسبت به نظام حاکم( که این اخری خود بیانگر لزوم نهادینه شدن عامل دیگری در عرصه اینده سیاست ماست).
جنبش سبز را، در زمان وقوع، همه نيروهاى ملى و ايرانى خارج و مخالف نظام از جمهورى خواه تا پادشاهى مشروطه حمایت کرده و عليرغم پروژه و تحلیل-ارزیابی ها مستقل و متفاوت، در کنار تلاش صادقانه و مصمم جنبش جوانان در بهتر کردن شرایط زندگی و اجتماع خود قرارگرفتند. و اين امرى صحيح و درست بود.
اما، تمامی تحولات آنزمان تا به کنون، منجمله خود تجربه جنبش سبز که ما را اکنون با این واقعیت آشکار: تقلیل جمهوری اسلامی به شخص رهبر مسئولیت ناپذیر روبرو نموده است بما میگوید که این نظام و این نهاد رهبری ظرفیت تحمل سیاست بر مبنای ایران و نهاد نمایندگی واقعی و اعتماد ساز جامعه، و پذیرش نتیجه ارای مردم را ندارد و اگر بتواند به اذعان خود تا بسیج علنی هزاران اوباش چاقو کش و نیروهای غیر ایرانی برای سرکوب آن پیش میرود. اکنون دیگر به تجربه روشن گشته است که انتظار پیروزی یک جنبش دموکراتیک از درون فرایند و در درون ساختاری غیر دموکراتیک انتظار صحیحی نیست. به عبارت دیگر، پارادکسی که ظهور جنبش سبز با خود حمل کرده است، یعنی پیدایش جنبشی دمکراتیک از فرایندی غیر دمکراتیک بود دلیل شکست آنهم بود بعنی پارادکس انتظار پیروزی یک جنبش دمکراتیک در ساختاری غیر دمکراتیک.
در راستا و مسیر تلاش جامعه و جامعه سیاسی ایرانی در دستیابی به دولت ملی و دموکراتیک، جنبش سبز جایگاه ویژه و مهمی دارد. این جنبش را میتوان پل میان سیاست قدیم و جدید، گذشته و آینده ایران دانست. در این جنبش سامانه/هویت ایران در مقابل سامانه غیر ملی حاکمیت، آرا مردم در مقابل اراده غیر منتخب، و نهاد رهبری ولایت در مقابل نهاد نمایندگی ایران قرار گرفت.اما شعارها و هویت ایرانی جنبش سبز و رفتار اعتماد ساز رهبران آن، دو نهاد و دو چارچوب رفتاری مهم در سیاست ورزی از خود بجای گذارده اند.
به این لحاظ نهاد نمايندگى كه در جنبش سبز به شكل آنچه آنرا شبکه ای مينامند ظاهر گشت (يعنى از همان جنس ولى فقط بخشى از خصوصيات نهاد و سيستم اصلى را بهمراه داشت) درسی شده است برای این ضرورت که اينك فقط و فقط در چارچوب انتخابات ازاد ‘همه يا هيچ ‘ ميتوان سامان و سازماندهى سياست را دید. بدون انتخابات همه يا هيچ و سالم در حد افراط، نهاد نمايندگى توان و ظرفيت توليد قدرت براى امر حکومت را نخواهد يافت. انتخابات ملى همه يا هيچ كه از طرفداران پادشاهى مشروطه تا خود اقايان موسوى و كروبى و رقیب انها در همان زمان و تمامى شخصيت هاى بارز امكان حضور واقعى داشته و امر تامين امنيت، صيانت و شمارش ، همگى در اختیار و تحت مديريت ساختارى ملى انجام پذيرد. كليد واژه در اينجا همان ‘افراط’ است. چرا که در سیاست امر انتخابات و نمایندگی بطور مستقیم مربوط به امر حكمرانى است. و حكمرانى نيازمند توان، اقتدار و قدرت است. قدرت مشروعی که بتواند نیازمندیهای مربوط به دولت جامعه و سازمان ها خشونت و قوه قهریه کشور را تحت اقتدار ،کنترل کامل و مدیریت خود حفظ نماید. با توجه به شرايط كنونى و چشم انداز آن، محور توجه فعالين سياسى نه به آرايش سليقه اى و جایگاه تخيلى در فرداى نبود اين نظام، بلكه به تامين نيازمنديهای مبرم حوزه سياست ميبايست جلب گردد. و از اين منظر، ترتيب و تركيب غیر منتظره و پارودكسيكالى در انتظار ما خواهد بود. اگر فرض بر عبور به سلامت ایران از این بحران و استقرار دولت ملی و دمکراتیک مبنای عمل ما باشد.
14 ژوئن 2019