تأسيس: 14 مرداد 1392 ـ در نخستين کنگرهء سکولاردموکرات های ايران -همزمان با 107 مين سالگرد مشروطه |
خانه | آرشيو صفحات اول سايت | جستجو در سايت | گنجينهء سکولاريسم نو |
|
سقوط در خلاء؛ یک سقوط محتمل!
شورای سردبیری نشریهء داخلی «جامعه نو»
اگر نظام جمهوری اسلامی از اوضاع پیچیدۀ کنونیِ منطقه جان به در ببرد و ترکشِ جانستانی نخورد، لاجرم دچار تحولاتی خواهد شد که نه بهاجبار بلکه از سر نیاز است. آنچه در یک سال و چند ماه اخیر رخ داد، از نقشههای دور و درازِ قدرتهای برتر و نیز بالاتر بودنِ دست آنها در قمارهای منطقهای خبر داد و به طریقی به سود ایرانیان بود. سیلیهای محکمی بودند که به ما نشان دادند کلاً بر یک استراتژیِ غلط و نازا سوار بودهایم، بیهوده توان فرسودهایم، دوست نیافته و دشمن زیاد کردهایم، پولهایمان را دور ریختهایم و دهان مردمی که این را غلط میشمردند با ساچمه پر کردهایم.
برای یک ملتِ به چاه افتاده و یک حکومتِ به خطا رفته، این عین پیشرفت و باز شدن چشم است. حکومت فهمید سیاستش در کشورهای منطقه غلط بوده است و به نیابتی و دارودستۀ منطقهای و حفاظت از رژیمهای دیکتاتوری پوشالی نیازی ندارد و برخوردش با آنها که میگفتند نه غزه، نه لبنان، اشتباه و نابودگرِ اعتبار داخلیاش بوده است. همچنان است فهم شکست سیاست حجاب زورکی، بستن دروازۀ اینترنت، تبلیغات ۲۴ ساعته و...! حکومت همۀ اینها را فهمیده است و هزینۀ اشتباهاتش را پیش چشم دارد.
به همین دلیل است که میگوییم اگر جان به در ببرد با چهرهای متفاوت روبرو خواهیم بود. اگرنه اصلاحات که حداقل یک پوستاندازی در کار خواهد بود، همچنان که جامعه نیز یک پوستاندازی شناختی خواهد داشت. امروز میخواهیم دربارۀ وضعیت محتملی حرف بزنیم که انتظارمان برای پوستاندازی حکومت درست از کار درنیاید: دربارۀ وضعیت قطعی ناشی از یک سقوط محتمل!
جامعۀ ما هرچند در برابر فلاکتِ تدریجیِ رو به افزایشِ زندگیِ مادیِ خود تابآوری بالایی دارد، اما ازنظر تواناییِ واکنشِ بهینه به موقعیتهای عطف و تغییرات بنیادی و ناگهانی، بسیار فقیر است. به عبارت واضحتر، اگر تغییر یکبارهای رخ دهد، جامعه در واکنش به آن سردرگم و لاجرم دچار آشفتگی عمل است. مثلاً فرض کنید (فقط فرض کنید) ایالاتمتحده به جای افزایش محاصرۀ اقتصادی (که احتمالش بیشتر است) کاری را که در عراق کرد در ایران هم بکند، یا خلیفۀ عثمانی تصمیم بگیرد راه پیوند خود به جمهوری آذربایجان را از طریق خاک ایران تعریض کند. واکنش جامعۀ ما در برابر آن و لزوم دفاع از خاک ایران چه خواهد بود؟ واکنشی یکدست و قوی است؟ بعید به نظر میرسد!
یا فرض کنید بر سر مسئلۀ جانشینی درگیری عمیقی پیش آید و رشتۀ ضخیمی که نظم اجتماعی را به وجود یک نفر پیوند زده است از هم بگسلد و چند شق و راه پیش پای ما بگذارد. در آن حالت چه خواهیم کرد؟ آیا چندپاره نمیشویم و هر یک به طریقی نمیرویم که از دل آن آشوبی درازمدت درمیآید؟ بعید است چنین نشود!
اگر پاسختان به این پرسشها نگرانکننده از کار درآمده است، بیایید دنبال علتش بگردیم. این موقعیت آشوبزا علل مختلفی دارد که بنیان همۀ آنها توسعهنایافتگیِ فرهنگی و سیاسی است و اهم آنها، بیسوادی، غلبۀ تبلیغ بر آگاهیبخشی، سرکوبشدگیِ عقولِ مستقل و خارج از دایرۀ حکمرانی و شکلنگرفتنِ روحیۀ اجماعگرایی در برابر خودمحوری است.
در جامعۀ ما احساس بیش از فهم میداندار است، دائم از درون و بیرون زیر بمبارانِ تبلیغاتِ پرفریب است، حکومت عناصر اجماعساز را دشمن میپندارد و بهتبع آن هرکسی را که پرسشهای عقلانی داشته باشد «خنثیسازی» میکند. این کارها را در چنان حدی از وضوح و بیباکی میکند که گاه عناصر سادهاش در حالت هیجانزده از باقیگذاشتن سرزمین سوخته برای مخالفان خود خبر میدهند. بهواقع چنین چیزی رخ خواهدداد. باقیماندنِ زمین سوخته میتواند عمدی نباشد و پیامدِ حماقتهای کهنه و نو باشد.
خنثیسازیِ صاحبانِ پرسشهای عقلانی، بخش مهمی از فعالیت نظامهای مستبد و درعینحال بیخرد است. هماکنون عقول مستقل و منفصلِ ملت یا در کنجی در داخل و خارج از ایران زبان در کام کشیدهاند و در هیاهوی تبلیغاتیِ حکومت و دشمنانش در داخل و خارج کسی صدای آنها را نمیشنود، یا در زندانند، یا در حصر، یا ممنوعالتحرک و ملاقات.
به لطف فضای مجازی بلندگو زیاد است و از عارف و عامی، سلبریتی و گمنام، آخوند و دانشگاهی، همه در حال حرف زدناند اما دریغ از یک نهاد اجتماعی که صاحبان اندکی عقل، مقداری وطنخواهی و پیمانهای جمعگرایی را زیر سقف خود گرد آورد و اندکی اجماع بر سر مسائل کشور و راهحل آن مسائل را بِزاید. «عقلای حکومت» که هرچند ماه یکبار تودهای بیشکل و فریادکش را به تأیید وضع حاضر به خیابان میآورند، بهدقت مواظباند چنین چیزی رخ ندهد.
میشود پیشبینی کرد با چنین وضعی از فقدان نهادهای اجتماعی اجماعساز، با این فقر حزبی و افلاس.
با این اوصاف، حالا داریم آماده میشویم به یک خلأ سیاسی پرتاب شویم. قوانین فیزیک میگویند در خلأ سرعت حد وجود ندارد و سرعت سقوط هرلحظه بیشتر میشود. اصلی که اتفاقاً در دنیای سیاست هم هست: وقتی مانعی برای مقاومت وجود ندارد، سرعت سقوط دائماً بیشتر میشود. به خاطر همان خلأ سیاسیِ پیشگفته، مثلاً در همان مثالهای تجاوزگری ایالاتمتحده یا خلیفۀ عثمانی، نفرت یا نارضایتیِ بخش عظیمی از مردم از وضعیت حاضر، سبب برکنار ماندنِ آنها تا حد تسلیمطلبی میشود. این در حالی است که باز هم اتفاقاً در هر دو مورد فقط کل مردم بهعنوان یک ملت میتوانند از موقعیت مرگ و زندگی و کاهش آسیب آن عبور کنند. مردمان یک جامعه میتوانند از حکومت دلگیر باشند، ناراضی باشند، آن را ناکارآمد بدانند ولی در برابر بیگانه در کنار آن حکومت از کشورشان دفاع کنند. جمهوری اسلامی در چهار دهۀ اخیر این حس را نابود کرده است. حکومتِ متعادل هم میتواند یک حزب قوی و بزرگ را بهعنوان اپوزیسیون در برابر داشته باشد ولی مطمئن باشد همان اپوزیسیون را هنگام تهاجم خارجی در کنار خود میبیند. کشورها اینگونه پابرجا میمانند. ایران از این ظرفیت هم خالی است.
سیستم کنونی ما اپوزیسیون ندارد، فقط دشمن دارد و از جمع دشمنان یک سیستم، اپوزیسیون درست نمیشود بلکه نیروهای گریز از مرکز حاصل میآید که از استبداد و ضلالتِ کنونی، خطر بزرگتری است. ملتی متحد و یگانه زیر یوغ یک مستبد، بهتر از ملتی منفصل و کشوری ازهمپاشیده است! سیستم آنقدر اپوزیسیونزدایی شده است که سران سه قوۀ اصلیاش نیز اپوزیسیوننمایی میکنند و حتی بالاتر: (پیام اخیر به صداوسیما را به خاطر بیاورید!)
به دلایلی، ملاتِ در دسترس برای پیوستگیِ ایرانیان در فقدان نظام حاضر، یک ملیگراییِ آمیخته با شووینیسم و بیسامان است که خود گمراههای تازه خواهد بود. علت سلطۀ آن، سلطۀ جهانبینیِ معوج و آسیبزای فقاهتی در دهههای اخیر است که نفرتی عمیق برای فرار از دامن آن به «هرچه غیر آن» به رگ و پیِ بدنۀ جامعه تزریق کرده است. بدیل این سیستم، لاجرم همان ملیگراییِ آمیخته با مشخصههای شوونیستی و حتی آمیخته با زمینههای فاشیستی است که نشانههای آن را بسیار میبینیم. به عبارت صریحتر، محتملترین پرکنندۀ خلأ حاصل از فروریزشِ سیستم کنونی، همین هیولایی است که توصیف کردیم. بسترِ جاری شدنِ سیلاب این ملیگراییِ آمیخته با شوونیسم نیز وحشی و سنگلاخ است. معنی این حرف، ویرانگر بودنِ آن ملاتِ گلآلوده است؛ آلتی پر فریب برای سلطۀ نوعی دیکتاتوری نظامی در پایان یک دورۀ ریزش و گریز از مرکز از هر سو! طرفه آنکه این نتیجۀ بد، بهترین احتمال برای حفظ یکپارچگی کشور در برابر احتمالات بدتر است.
چارهجوییِ چندانی نمیتوان کرد و آشکار است نمیتوان نظام جانشین عاقل (اپوزیسیون بهالذات) آفرید و مثل مجسمه تراش داد زیرا نظامِ جانشین باید منطبق بر نیاز تکاملی، برآمده از دل ملت و بالیده در زمان و پخته در بستر عملِ سیاسی باشد و نه خلقالساعه و برآمده از خلأ.
با این حساب، حرف حاشیهنشینانی چون جامعه نو، میتواند ضمن انذارِ مدام به سیستمِ کنونی برای رفتار خردمندانه، صرفاً این توصیه به آگاهان و فعالان باشد که توسعه و توزیعِ آگاهیِ تاریخی و سیاسی و بهویژه اندیشه به مجموعهای از مبانیِ حداقلیِ وحدتِ عملِ خردمندانه برای ارائه به جامعه، تنها و ضروریترین کاری است که اکنون میتوان کرد. شاید وحدتنظر دربارۀ عاقبت یک سقوط بتواند وحدتی برای جلوگیری از سقوط آزاد کشور در خلأ گریزناپذیرِ پیشِ رو به بار بیاورد.
در این زمینه بسیار است. وامیگذاریم به موقعیتی دیگر.
برگرفته از صفحهء تلگرام جامعه نو
@jameeno