طی سالهای اخیر، یک جمله بارها و بارها از زبان جریانهای مختلف، با لحنهای
متفاوت شنیدهایم: «رضا پهلوی چه کار کرده؟ او هیچکاری نکرده!»
جملهای که بهظاهر نقدی بیطرفانه است، اما در واقع از دهان جریاناتی بیرون میآید
که یا بخشی از فاجعهی ۵۷ بودهاند، یا سالها از پسلرزههای آن ارتزاق کردهاند.
جریاناتی که بهرغم اختلافات ظاهری، در یک چیز متحدند: مخالفت با بازگشت ایران به
مسیر ملی، عقلانی و مدرن — مسیری که رضا پهلوی نمایندهؤ آن است.
این مقاله تلاشی است برای نشان دادن اینکه چرا این مخالفتِ همهجانبه علیه
شاهزاده، نه ضعف او، بلکه نشانهء درستی راه اوست.
۱. جبههء واحد علیه رضا پهلوی چگونه شکل گرفت؟
اصلاحطلبان حکومتی:
همانهایی که با وعدهی «لبخند» و «کلید»، مردم را بارها به پای صندوقهای رأی
کشاندند، اما نهایتاً چیزی جز استمرار سرکوب، سانسور و اعدام درو نکردند. این
جریان، رضا پهلوی را تهدیدی علیه نظم نیمهاسلامی–نیمهمدرنِ خود میداند. در نظمی
که آنها میخواهند، ایران باید با ریش و رفراندوم نیمبند، در حد ترکیهی اواخر
قرن بیستم باقی بماند. اما رضا پهلوی وعدهی جمهوری یا پادشاهی مشروطهی سکولار، با
نظام پارلمانی مدرن میدهد — و این، یعنی حذف اصلاحطلبی بهمثابه کالای مصرفی.
چپهای ایدئولوژیک:
طیفهایی که هنوز در دههی ۵۰ شمسی زندگی میکنند، و از کارل مارکس و کاسترو
نسخههایی برای ایران ۱۴۰۳ مینویسند. آنها رضا پهلوی را «نماینده بورژوازی
وابسته» میخوانند، بدون آنکه بفهمند جامعهی امروز ایران از انقلاب ایدئولوژیک
عبور کرده و خواهان زندگی، آزادی و نان است، نه نبرد طبقاتی. تقابل اینها با رضا
پهلوی تقابل یک خیال فرسوده با واقعیت است.
مجاهدین خلق:
فرقهای بسته، با کارنامهای تاریک، که هنوز رویای رهبری «انقلاب دوم» را در سر
دارد. این گروه بهخوبی میداند که رضا پهلوی چهرهای ملی، غیرخشونتطلب، مدرن و
مورد احترام بدنهی جوان کشور است. چیزی که آنها هرگز نداشتهاند. به همین دلیل،
هر حرکتی از جانب شاهزاده را با کمپینهای تخریبی، لجنپراکنی و حملات سایبری پاسخ
میدهند.
جمهوری اسلامی:
واضحترین دشمن. حاکمیتی که با تمام توان تبلیغاتیاش کوشیده تاریخ را وارونه کند و
هرچه نام پهلوی است را لکهدار سازد. چرا؟ چون پهلوی، نماد نظم، پیشرفت، سکولاریسم،
توسعه، آموزش، ارتش ملی و غرور ایرانی است. رضا پهلوی امروز تهدیدی واقعی برای رژیم
است، نه با اسلحه، بلکه با گفتمان وحدت و نجات ملی.
روشنفکران ملی ، مذهبی:
نکتهای که کمتر دربارهاش گفته شده. طبقهای که طی دههها کوشیدند با اندکی
دموکراسی و ذوق فلسفی، «اسلام انسانی» بسازند. اما نتیجه چه شد؟ سرکوب، حجاب
اجباری، فقر، جنگ، مهاجرت، و اعتراف به شکست.
به اینان باید جبهه ملی و مصدقی ها را هم اضافه کرد.
۲. وقتی جریانهای متفاوت علیه یک نفر متحد میشوند، باید دقیق شد!
اگر امروز جمهوری اسلامی، اصلاحطلبان، چپهای افراطی، مجاهدین خلق، و روشنفکران
مذهبی در یک چیز همصدا هستند، آن چیز مخالفت با رضا پهلوی است. آیا این
اتفاقی است؟ قطعاً نه.
این یعنی شاهزاده، همان نقطهای است که این جریانات از آن میترسند. چرا؟ چون او
نمایندهء مردم است. نه ایدئولوژی. نه فرقه. نه حزب. نه انقلاب. رضا پهلوی تنها کسی
است که با گذشتهای ملی و هویتی ایرانی، آیندهای غیرایدئولوژیک و دموکراتیک را
پیشنهاد میدهد.
۳. جوانان و افراد مردد: زمان تصمیم است
امروز، هیچ ایرانی اهل فکر، نمیتواند بیطرف بماند. دیگر وقت آن نیست که در تردید،
توهم یا بیعملی بمانیم.
اگر از خود میپرسید: «آیا رضا پهلوی بهدنبال سلطنت است؟»
پاسخ روشن است: او بارها گفته هدف اش سلطنت نیست، بلکه خدمت در مسیر نجات ایران و
تشکیل حکومتی منتخب مردم است.
«آیا این راه شدنی است؟»
بله — اگر بهجای جنگ داخلی میان مخالفان، اتحاد ملی شکل گیرد. شاهزاده بارها گفته:
تنها با همبستگی نیروهای مختلف، میتوان به گذار دموکراتیک رسید.
«آیا راه دیگری هست؟»
بیش از ۴۰ سال فرصت امتحان راه های دیگر را داشتیم — انقلاب، اصلاحات، دینگرایی
روشنفکرانه، مبارزه مسلحانه، براندازی خارجی، تحریم، نافرمانی مدنی بیبرنامه…
هیچکدام کارساز نبود. امروز، راهی جز بازگشت به عقلانیت، همبستگی و مشروعیت ملی
باقی نمانده است.
در بزنگاههای تاریخی، هر نسلی تنها یکبار فرصت دارد راه درست را انتخاب کند. نسل
امروز ایران، این فرصت را دارد. و اگر انتخاب نکند، فردایی نخواهد بود که از آن سخن
بگوید.