بازگشت به خانه

ا

چرا سطح مطالبات از روحانی را

باید بالا نگاه داشت و بالاتر برد؟

محمدعلی اصفهانی

سه شنبه 21 آبان ماه 1392 ـ  12 ماه نوامبر 2013

 

حسن روحانی باید بداند ـ و به خوبی هم می داند ـ که کسی عاشق چشم و ابروی او و اسپانسر اصلی او، هاشمی رفسنجانی، نبود و نیست، و او اگر توانسته است بر مسند «ریاست جمهوری ایران» تکیه زند، صرف نظر از اصل کلی و همیشگی محدویت های مرسوم در «انتخابات» زیر سایه ی ولایت فقیه و قانون اساسی کذایی و متمم هایش، به برکت وجود جنبش خرداد است و بخش هنوز عمده و محوری آن یعنی جنبش سبز.

و حسن روحانی باید بداند ـ یعنی باید به او تفهیم کرد ـ که بدون تلاش جدی و فعال و چشمگیر در جهت کمک به برآورده شدن حداقل های، و یا حداقل های حداقل های خواست های توده های جنبش، به او اجازه داده نخواهد شد که تصویری متفاوت با کارگزاران دیگر نظام برای خود بسازد و تبلیغ کند.

و حسن روحانی باید بداند که آن کس که ـ به هر دلیل و با هر انگیزه و با هر توجیه ـ سرخاب و سفیداب در دست، به مشاطه گری چهره ی اهریمن جماران، و توجیه جنایات او و عوامل او و نیرو های تحت امر او بپردازد، پایانی خوش تر از خود او نخواهد داشت.

***

روزنامه ی فرانسوی لوموند، در ششم نوامبر، گفتگوی نسبتاً مفصلی را با جواد ظریف (که البته در زمینه ی رفع تنش بر سر بحران اتمی، مذاکره کننده ی توانمندی است) ترتیب داده است.

لوموند، بعد از «مسائل اصلی»، و در پایان گفتگو، به یک مسأله ی فرعی کوچک و کم اهمیت و بی ارزش نیز می پردازد: حقوق بشر. آن هم در ابتدایی ترین شکل آن.

لوموند، از ظریف می پرسد:

ـ رییس جمهور، روحانی، در هنگام تبلیغات انتخاباتی خود، وعده داده بود که موقعیت حقوق بشر در ایران را بهبود بخشد. اما علی رغم این، همچنان در ایران زندانیان سیاسی وجود دارند، اعدام ها انجام می شوند، و...

و ظریف، پاسخ می دهد:

ـ هیچکس در ایران به دلایل سیاسی، اعدام نشده است. قوه ی قضائیه ی ما مستقل است. رییس جمهور، روحانی، وعده داده است که یک منشور حقوق شهروندی تهیه کند؛ و این کار را خواهد کرد. اما ما خواهان یک حداقل احترامگزاری متقابل [در این زمینه] هستیم.

و بلافاصله اضافه می کند:

انتخابات، یک موضوع جدی در کشور ما ست.

و آن وقت، «انتخاب» شدن روحانی بر خلاف پیش بینی ها را به رخ می کشد و می گوید:

ـ این، دموکراسی است.

***

سخنان ظریف را معنی کنیم:

ـ «هیچکس در ایران به دلایل سیاسی اعدام نشده است».

معنا:

- همه ی کسانی که اعدام شده اند، مجرمانی بوده اند که حالا اگر در نظام «اعتدال»، حکم شان اعدام نباشد، اقلاً حبس ابدی، سی چهل سال زندانی، تعزیری و چند ضربه شلاقی هست.

- جرم آن ها سیاسی نبوده است. چرا؟ چون مرتکب محاربه و یا فساد فی الارض شده اند. چرا کار آن ها محاربه و یا فساد فی الارض بوده است؟ چون با یک نظام مصلح فی الارض در افتاده اند. چگونه؟ مثلاً از طریق تشویش افکار عمومی، طرح مسائلی انحرافی مثل حق برخورداری از حداقل های حقوق قومی و ملیتی، پخش یک اعلامیه، سخنرانی یک دقیقه یی در خاوران، و جرائم غیر سیاسی دیگری از این نوع. و

- خاوران کجاست؟

- من چه می دانم؟ مگر من باید همه چیز را بدانم؟ می توانید از جناب وزیر دادگستری ما، حجت الاسلام و المسلمین مصطفی پور محمدی بپرسید که به عنوان عضو «هیأت سه نفره ی مرگ»، صد ها نفر را با دست های مبارک خودش روانه ی آنجا کرده است.

***

ـ «قوه ی قضاییه ی ما مستقل است».

معنا:

- به دولت روحانی چه ربطی دارد؟ درست است که در قسمت هایی از همین قانون اساسی یی که او سوگند نگاهبانی آن را خورده است تأکید شده است که رییس جمهور به عنوان شخص دوم مملکت، مکلف و موظف است که بر اجرای قانون اساسی در تمامی نهاد ها و در تمامی کشور نظارت کند و ضامن اجرای صحیح مواد قانون اساسی باشد، ولی رییس قوه ی قضائیه را ولی فقیه، منصوب می کند.

و چون و چرا کردن در کار منصوب ولی فقیه، چون و چرا کردن در کار امام معصوم است که ایشان جانشین بر حق اوست، و چون و چرا کردن در کار امام معصوم هم چون و چرا کردن در کار پیغمبر است که فرستاده ی خدا ست، و چون و چرا کردن در کار خدا هم محاربه است و فساد فی الارض است، و حکم محارب و مفسد فی الارض هم که معلوم است چیست.

***

ـ «رییس جمهور، روحانی، وعده داده است که یک منشور حقوق شهروندی تهیه کند؛ و این کار را خواهد کرد.»

معنا:

- فعلاً بگذارید بقیه ی مفسدین فی الارض و محاربان را هم اعدام کنند، و بعداً سر فرصت، یک «منشور حقوق شهروندی»، مطابق همانچه در بالا خدمت شما عرض کردم، و چند ده هزار اعدام از گروه ها و سازمان ها و تشکل ها و منفردین سیاسی طی سال های گذشته را اعدام سیاسی نمی داند تنظیم کنیم و ببینیم چه می شود.

***

- «اما ما خواهان یک حداقل احترامگزاری متقابل [در این زمینه] هستیم.».

معنا:

- لطفاً تفاوت های فرهنگی را در نظر بگیرید. در فرهنگ ما، برای مفاسد بزرگ اخلاقی، از قبیل معاشقه ی زن و مرد، قبل از صیغه شدن زن توسط مرد، احکام حیات بخشی مثل شلاق، سنگسار، (یا اگر خیلی بخواهیم به شما تخفیف بدهیم، اعدام به جای سنگسار) پیش بینی شده است که با فرهنگ شما ممکن است اندکی فرق داشته باشد.

- یا در فرهنگ شما اگر یک مرد، دخترکی بی سرپرست را به فرزندخواندگی قبول کند، نمی تواند با اجازه ی پدر یا جد پدری او یا حاکم شرع، او را در همان حال به عقد ازدواج دائم یا موقت خود در آورد، اما در فرهنگ ما مطابق قانون اخیراً به تصویب نمایندگان منتخب مردم رسیده، چنین کاری از آنجا که به مستحکم تر شدن پیوند های خانوادگی میان فرزندخوانده و پدرخوانده کمک می کند، اجر دنیا و آخرت را یکجا با هم دارد.

- نگران سن و سال دخترک هم نباشید. تا نه سالگی، یا یازده سالگی، پدرخوانده حق ندارد با او همبستر شود، و مطابق فتوای حضرت امام می تواند از طرق دیگری غیر از همبستری، از او متمتع گردد.

از بیان شرح این نوع تمتع معذورم. چون در فرهنگ شما، برخلاف فرهنگ ما، این نوع تمتع، تجاوز، پدوفیلی، خشونت جنسی، خشونت علیه کودکان، سوء استفاده از ضعف قربانی، و اینجور چیزها محسوب می شود.

***

ـ «انتخابات، یک موضوع جدی در کشور ماست.».

ـ «این، دموکراسی است.».

معنا:

ندارد.

***

هشت سال پیش، در نوزدهم تیرماه 1384، درست در سرآغاز دور اول ریاست جمهوری احمدی نژاد، در مقاله ی «می خواهند بحران حقوق بشر را با بحران اتمی جانشین کنند»، با توضیح این که تا قبل از آن ـ در عصر خاتمی ـ «بحران حاد اتمی» وجود نداشت، و در همه جا سخن از بحران حقوق بشر در ایران خامنه ای بود، نوشته بودم:

«در دل حاکمیت ملایان، به طور مشخص، این خود خامنه یی و باندهایی که او آن ها را نمایندگی می کند هستند که عالماً و عامداً، به اصطلاح «بحران اتمی» را، در این شرایط معین، دامن می زنند.

اراذل و اوباشی که این بار در این امر، فعالند، تقریباً همه یا از زیر عبای ولی فقیه در آمده اند، و یا همان هایی هستند که او را زیر عبای داشته یا نداشته ی خود، پناه داده اند.

«و این، تصادفی نیست.

«هدف اصلی، منحرف کردن افکار عمومی جهانی است از مسائل اساسی ایران، و به طور خاص، از مسأله ی حقوق بشر و آزادی های سیاسی، که به برکت مبارزات مردمی، به مسأله ی اصلی ایران در افکار عمومی جهان، بدل شده است.

«آن ها می خواهند صورت مسأله را عوض کنند. و راه چندان نامناسبی را هم برای رسیدن به این هدف، انتخاب نکرده اند:

«می بینیم که کم کم، این که "ایران"، به فلان کار و بهمان کار در زمینه ی برنامه های اتمی خود پرداخته است و نپرداخته است، و یا خواهد پرداخت و نخواهد پرداخت، دارد در افکار عمومی جهان، و نیز دولت های غربی، جای همان اظهار نگرانی های هر چند صد تا یک غاز یا ده غاز یا صد غازی را می گیرد که در این ایام، در مورد موقعیت حقوق بشر در ایران، کم و بیش به همه جای جهان گسترش یافته بود...

نباید اجازه داد که ملایان، مسأله ی حقوق بشر را که مسأله ی ملت ایران است و بر سر آن قادر به معامله نیستند، با مسأله ی «اتم» که دستکم به صورت کنونی اش مسأله ی آمریکا و اسراییل است، و بر سر آن، قطعاً ظرفیت معامله دارند عوض کنند.

»باید این بازی را به هر قیمتی برهم زد.

«نباید گذاشت صدای "خامنه ای باید برود" که دقیقاً همچون «شاه باید برود»، معنایی ندارد به جز "نظام حاکم بر ایران ـ همانچه جمهوری اسلامی نامیده می شود ـ باید گورش را گم کند"، جایش را به شعار مطلوب آمریکا و اسراییل بدهد:... ایران را گروگان آمریکا کنید. و همان بلایی را بر سر مردم ایران بیاورید که طی سال های سیاه بعد از تجاوز جرج بوش بزرگ تا هنگام تجاوز جرج بوش کوچک به عراق، بر سر مردم عراق آوردید. (1)

و حالا باز هم همان را تکرار می کنم.

***

در نوزده خرداد 1391، هفت سال بعد از هشت سال پیش، و سه سال پس از به خاک و خون کشیدن خیزش مردم در دفاع از حق رأی خود، در مقاله ی «مردم را می کُشند و می روند بر سر میز های مذاکره می نشینند»، نوشته بودم:

«فقر و فلاکت، بی کاری، ستم طبقاتی در وسیع ترین و سبعانه ترین شکل، خفقان و اختناق و پامال کردن ابتدایی ترین حقوق انسانی و مدنی و سیاسی، زندان و شکنجه و قطع دست و پا، و اعدام های روزمره که اخیراً مطابق یک آمار به چیزی در حد متوسط هر سه ساعت یک اعدام رسیده است، مسأله ی ما ست؛ و هر آن کس که عالمانه و عامدانه می خواهد این مسأله را به نفع مسأله ی اول [بحران اتمی ] در محاق ببرد ـ بی برو برگرد ـ در تمامی این جنایات سهیم است. اگرچه برای قربانی، در آشکار اشک تمساح بریزد، و آه و ناله سردهد.

«هموست که صندلی را از زیر پای اعدامی هایی که دوستاقبانان نظام به پای چوبه های اعدام می برند به کنار می زند.

«هموست که دست و پای قربانی را می بندد تا قاتل، کارد بر گلوی او بمالد.

«هموست که که کارگران را فوج فوج از کارخانه ها بیرون می کند.

«هموست که در زندان ها تازیانه را به دست شکنجه گران می دهد.

«هموست که کودکان کار را به جای مدرسه، روانه ی خیابان ها و کوره های آجرپزی و کارگاه ها می کند.

«هموست که دختران جوان ایران را برای بردگی به شیخ نشین های خلیج فارس می فرستد.

«هموست که در تمامی فجایع، همدست خامنه ای و حکومتگران ریز و درشت دیگر است. اگرچه به عنوان یک رقیب، و یک خصم آشتی ناپذیر».(2)

و حالا باز هم همان را تکرار می کنم.

***

بنابر این:

نخست، حساب خودمان را در آنچه پیرامون مسئولیت روحانی و دولت او، و ضرورت هرچه بالاتر بردن مطالبات مردمی از این دولت، و رها نکردن گریبان آن، می نویسم و می نویسیم، از حساب آن کسانی که در بالا به آن ها اشاره شد جدا کنم و جدا کنیم.

دروغ می گویند، و شیادانی بیش نیستند کسانی که از یک سو تظاهر به دلسوزی برای حقوق مردم و زندانیان و اعدام شدگان می کنند، و از سوی دیگر، خودشان را جر-و-واجر می دهند تا بر آتش بحران اتمی بدمند، و از این که ـ خوشبختانه ـ احتمال آرام شدن نسبی این بحران می رود، بر فریاد و فغان همیشگی خود افزوده اند که تا چند ماه یا چند دقیقه ی دیگر، با شلیک یک موشک اتمی از کمینگاه نظام ملایان، کره ی زمین از مدار خود در کهکشان شیری خارج خواهد شد.

و این در حالی است که سال هاست که تأسیسات اتمی ایران تحت کنترل دقیق رسمی و غیر رسمی، و آشکار و پنهان، و قانونی و غیر قانونی «جامعه ی جهانی» قرار دارد، و نمی توان با جعل و تحریف، بنا به فرموده یا بنا به نفرموده، مثلاً کروکی دقیق «مراکز بمب سازی» (دقیقاً با همین عنوان) در این طرف و آن طرف ایران را در آستانه ی برگزاری کنفرانس ژنو با یک چوب توی دست، بر روی تابلویی از نوع همان تابلویی که نتانیاهو آن شاهکار هنری معروف خود در سازمان ملل متحد را روی آن خلق کرد، همراه جای دوست و دشمن، به «جامعه ی جهانی» نشان داد، و انتظار داشت که کسانی به جز همان ها که باید، این معرکه گیری را جدی بگیرند و یا حتی سکه یی به کاسه ی معرکه گیر پرتاب کنند.

و همچنین، دروغ می گویند کسانی که به دلایلی که خودشان می دانند، و دانستنش برای اهل سیاست، چندان دشوار نیست، به هرچیزی که از روحانی به دستشان می رسد، از «مدرک دکترا» گرفته تا خودکشی پسر، و تا انفجار در آرژانتین، و تا تحت الحنک، و احیاناً بند تنبان او گیر می دهند، ولی هدفشان بر هم زدن میز رفع تنش با آمریکا و غرب بر سر بحران اتمی است.

و در مواردی نیز شاید انجام مأموریت برای دستگاه های اطلاعات موازی در ایران (...)

***

برای توجیه دعوت نادرست از مردم به بالا نبردن سطح مطالبات از روحانی، اینطور استدلال می شود که:

ـ روحانی و دولت او با مشکلات فراوانی از سوی «جناح های تندرو» در داخل حاکمیت، رو برو هستند، و ما نباید بر این مشکلات بیافزاییم.

ـ باید به روحانی فرصت داد تا کم کم بتواند به وعده های خود عمل کند.

ـ قوه ی قضاییه، و مجلس، از حوزه ی اقتدار روحانی خارج هستند.

ـ و «استدلال» هایی که کم و بیش، به یکی از همین سه مورد بالا منتهی می شوند.

این «استدلال» ها، یا این توجیهات، در شرایطی دیگر شاید می توانستند منطقی و معقول به نظر بیایند، اما در شرایط جوشان و مستعد انفجار کنونی، و در کنار آتش نهفته ی جنبش خرداد در زیر خاکستر هایی که با اولین توفان، یکسره پراکنده خواهند شد، نه!

***

امروز، دیگر تردیدی باقی نمانده است که خامنه ای دارد همان بازی به غایت ابلهانه ای را می کند که در قسمتی از مقاله ی پیشین، «سکوت شما در برابر اعدام ها فقط جنایت نیست، حماقت هم هست» مورد بررسی قرار داده بودم:

«بازی با دو کارت.

«به این نیت که هم روحانی و رفسنجانی را تضعیف کند تا زیر پای خودش خالی نشود، و هم مسائل بین المللی خود را از طریق آن ها حل و فصل کند.

«و این، نتیجه ای جز این نخواهد داشت که طرف های خارجی، به دلیل مشاهده ی ضعیف بودن دولت روحانی، اعتماد چندانی به قول و قرار های او و دولت او نکنند، و از هرگونه توافق اصولی نسبتاً پایدار با او و دولت او اجتناب بورزند.

«و خامنه ای بماند و آش نخورده و دهان سوخته، مانده از اینجا و رانده از آنجا. در انتظار پایان نزدیک کار خویش».(3)

***

هدف اعدام های پی در پی اخیر در مناطق مرزی، متشنج کردن این مناطق است، و این اعدام ها بهترین یاری رسانی به آن دسته از دشمنان خارجی ایران هستند که خواهان به هم ریختگی و از هم گسیختگی ایران یکپارچه اند تا زمینه ی تجاوز نظامی مستقیم و غیر مستقیم به ایران، تجزیه ی ایران، و در بهترین حالت، تبدیل کردن میهن ما به سوریه را فراهم کنند.

این اعدام ها توسط قوه ی قضاییه انجام می پذیرند که کاملاً تحت امر و تحت انقیاد شخص خامنه ای است، و او به راحتی و بدون کوچک ترین مشکلی می تواند آن را کنترل کند.

تریبون های نماز جمعه هم همین وضعیت را دارند.

و چند مرکز مهم دیگر نیز.

***

در چنین موقعیتی:

اولاً:

رفع تنش با غرب و نیز با همسایگان ایران در منطقه، فعلاً با روحانی (و رفسنجانی) گره خورده است، و در این زمینه اگر کاری برآید، از همان «کلید» روحانی ایران کنترایی و جک استرایی است و بس.

ثانیاً:

کنار گذاشتن روحانی، کار آسانی نیست. هم به دلیل بالا، و هم به همان دلیلی که خامنه ای را در برآیند جدال های داخل حاکمیت با هم، و نقش مردم در استفاده از موقعیت پیش آمده، و هم مجموعه ی شرایط اقتصادی و سیاسی و داخلی و بین المللی، به نوشیدن اولین جرعه ی جام زهر، یعنی تن دادن به دولت روحانی ـ رفسنجانی، وادار کرد.

ثالثاً:

با توجه به موارد بالا، و چند مورد دیگر، همچنان که قبلاً هم نوشته ام، با وجود همه ی مشکلاتی که بر سر راه است، باند پراگماتیست روحانی ـ رفسنجانی، بالقوه (اگرچه نه بالفعل) دست بالا را دارد. یعنی می تواند دست بالا را داشته باشد.

ولی این، مشروط است به برخورداری نسبی روحانی از حمایت های حداقلی مردم و جامعه ی مدنی از او.

و همچنین مشروط است به جرأت و شهامت ریسک پذیری روحانی. چیزی که ممکن نخواهد بود مگر با اعتماد به نفس.

و تنها امری که می تواند این اعتماد به نفس را، به صورت واقعی و کمتر خلل پذیر، و نه به صورت ذهنی و طبعاً در همان آغاز خود فروریزنده، به وجود بیاورد، و توانایی بالقوه را فعلیت بخشد، تکیه بر مردم است، نه بر ولی فقیه.

 

انتخاب، با روحانی است.

بر سر این دو راهی:

ـ اگر او راهی که از میان مردم می گذرد را انتخاب کند، هیچ دلیلی وجود ندارد که مردم ضمن سازماندهی جنبش های مدنی، سیاسی، صنفی، سندیکایی، و بدون لحظه یی غفلت از این وظیفه ی خطیر، در حد امکان، از فرصت پیش آمده استفاده نکنند.

به خصوص که مردم در چهار سال اخیر تجربه های گرانبهایی هم کسب کرده اند که می تواند به آن ها کمک کند تا با بازنگری در نقاط ضعف و قوت خود، توان خلاقیت مبارزاتی خود را دو چندان و چند چندان کنند.

ـ اما اگر او راهی که به بن بست بیت رهبری منتهی می شود را انتخاب کند، باید مردم تکلیف خود را با او از همین حالا یکسره کنند.

اینچنین یکسره کردن تکلیفی با روحانی و دولت او، مانع گم شدن در پی سرابی می شود که نتیجه یی ندارد به جز از دست دادن فرصت های واقعی، از تپش و هیاهو افتادن شر و شور جنبش، امکان فرو افتادن کامل افراد و نیرو های متزلزل این جنبش در دامچاله ی «اعتدال بنفش» به جای همراه کردن خود با ارتفاع رویش سبز.

ضمن فراموش نکردن تمرکز حمله از همه سو به خیمه گاه ولایت فقیه و نیرو های تحت امر آن، همچون قوه ی قضاییه و اهرم های دیگری که در اختیار ولی فقیه هستند، بگذار سطح مطالبات عمومی از دولت روحانی را آنچنان بالا و بالاتر ببریم که یا او تکلیف خود را با خود تعیین کند، یا ما تکلیف خود را با او تعیین کنیم.

18 آبان 1392

ــــــــــــــــــــــــــــــ

۱ ـ می خواهند بحران حقوق بشر را با بحران اتمی جایگزین سازند ـ به همین قلم ـ 19 تیر 1384

۲ ـ مردم را می کُشند و می روند بر سر میز های مذاکره می نشینند ـ به همین قلم ـ 19خرداد 1391

۳ ـ سکوت شما در برابر اعدام ها فقط جنایت نیست، حماقت هم هست ـ به همین قلم ـ 10 آبان 1392

تا دیر نشده باید خاک ایران را به توبره بکشیم ـ به همین قلم ـ 29 مهر 1392

همه در:

www.ghoghnoos.org

٭ ضمناً فراموش نکنیم که اعدام ها فقط در اعدام های سیاسی و عقیدتی، و زندانیان فقط در زندانیان سیاسی و عقیدتی، خلاصه نمی شوند. روزی نیست که یک یا دو یا چند نوبت، خبر اعدام «مجرمان عادی» را نخوانیم و نشنویم. آن هم در ابعاد وسیع. و با شنیع ترین شیوه ی قتل. یعنی حلق آویز. چرا، و به چه مجوزی، و با کدام وجدانی، ما باید اعدام آن قربانیان فقر و فلاکت و درهم پاشیدگی فرهنگی یی که ارمغان این نظام است را به همان اندازه، جدی نگیریم که اعدام زندانیان سیاسی و عقیدتی را؟

http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=56442

 

نظر خوانندگان

 

 

محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:

توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.

کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.

 

بازگشت به خانه