بازگشت به خانه

ا

هیچ بهانه ای برای خشونت مجاز و انسانی

معتبر نیست

به مناسبت 25 نوامبر، روز جهانی حذف خشونت عليه زنان(1)

شکوه ميرزادگی

sh.mirzadegi@gmail.com

دوشنبه 4 آذر ماه 1392 ـ  25 ماه نوامبر 2013

 

خشونت یکی از زشت ترین اعمالی است که طی قرن ها و در جوامع استبداد زده ی همه ی جای دنیا وجود داشته و خصوصاً علیه زنان و کودکان بکار رفته است. حتی اگر چه از آغازگاهان قرن بیستم به این سو،  در پی برقراری قوانین امروزی در کشورهای پیشرفته و متکی بر دموکراسی و حقوق بشر، این نوع خشونت ها به طور قابل توجهی کاهش یافته اند اما، متاسفانه، در کشورهایی که هنوز شانس داشتن آزادی و دموکراسی را پیدا نکرده اند ميزان خشونت نه تنها کمتر نشده بلکه، به دلیل گسترده شدن وسایل و امکانات آزار و شکنجه، روز به روز بر تعداد خشونت دیدگان اضافه می شود.

یکی از این کشورها سرزمین رنج دیده خودمان است که در آن نه تنها شکنجه و آزار مخالفان و حتی منتقدان در زندان ها و بیرون زندان ها به وسیله ی حکومت به شدت رواج دارد، بلکه به دلیل وجود یک قانون اساسی سراسر تبعیض آلود، خشونت و آزار علیه زنان در جامعه و خانه ها نیز رواج هر روز فزاینده ای پیدا کرده است.

قانون اساسی جمهوری اسلامی و قوانین حقوقی و قضایی موجود در ایران، به دلیل استناد بر فرامینی که قرن ها با حقوق شناخته شده ی  زن امروز متفاوت است، حتی گاه اعمال خشونت نسبت به زن را مجاز شمرده و آن را به عنوان امری مذهبی در ذهن های ساده و عقب نگاهداشته شده جا انداخته است.

اکنون در سرزمین ما، علاوه بر هیئت حاکمه ای که تکلیف اش را در ضدیت با حقوق بشر و مفاد انواع کنوانسیون های رفع تبعیض روشن کرده است، کم نیستند مردان و حتی زنانی که خشونت های فیزیکی و یا خشونت های روانی را جزو  «عادات طبیعی» و، پس، قابل قبول ِ مردان می دانند. و چون قانون هم از همه ی این رفتارها حمایت می کند، اينگونه رفتار زشتی و کراهت خود را، حداقل در ميان این گروه از مردمان، به مرور از دست داده است. حتی در برخی از موارد خشونت هایی مثل کشتن دختری که با مردی رابطه برقرار کرده و یا زنی که به شوهرش خیانت کرده امری «ناموسی» «غیرتمندانه» و حتی «تحسین آمیز» به حساب می آید.

البته، غیر از این نوع مردمان ناآگاه و اغلب کم سواد و عقب نگاهداشته شده، مردانی را نیز ديده ايم که اگرچه جزو قشر با سواد و گاه دانشگاه دیده و حتی ظاهراً روشنفکر ما محسوب می شوند اما درک درستی از ماهيت و انواع خشونت نسبت به زنان و دختران شان ندارند. آن ها ممکن است تا این اندازه بدانند که کشتن یا کتک زدن زن، به هر دلیلی، جزو انواع خشونت به حساب می آید و مراقب باشند که چنین اعمالی از آنها سر نزند اما، همچنان و هنوز، دست به اعمالی می زنند که در چارچوب حقوق امروزین جهانی جزو خشونت به حساب می آید. آن ها حتی نمی دانند که رفتارهایی چون صدا بلند کردن، تحقیر کردن، آزارهای روانی، آزارهای جنسی، تحمیل روابط جنسی به زن، و یا هرزگی و  خیانت کردن، و بسیاری از این قیبل رفتارها جزوی از انواع خشونت های روانی بشمار می روند که گاه اثراتی به مراتب سخت تر از خشونت های فیزیکی بر زندگی و روان زن ها می گذارد.

اغلب دیده ایم که اینگونه مردها، به بهانه هایی غیر منطقی، همچون: «مردان اصولاً صدایشان بلندتر است»، یا «مردها به خاطر گرفتاری ها و اداره ی امور مالی خانواده اخلاق شان تندتر می شود»، یا بهانه هایی برخاسته از عقایدی  پوسیده  که «مردان نیازهای جنسی شان بیشتر است» و یا بهانه هایی چون تفاوت های فیزیکی و روانی زن و مرد، به خودشان اجازه اعمال انواع خشونت های روانی را نسبت به زن ها می دهند. اما اگر زنی با همین بهانه ها همان اعمال را انجام دهد، از سوی آن ها با زشت ترین عناوین از «بداخلاق» گرفته تا «نانجیب» و «هرزه» خوانده خواهد شد.

طبیعی است که این نوع رفتارها اگرچه نشانه ی بی باوری درونی این نوع مردها (و البته برخی زن ها) به تساوی حقوق زن و مرد است، اما در اصل ریشه در روان ناسالمی دارد که بر پایه ی خوی استبدادی بنا شده است؛ خویی ناشی از همان عدم تعادل و ناهمواری های شخصیتی که یک مستبد سیاسی هم از آن برخوردار ست.

و چنین است که بیشتر این نوع مردهای «فرمانده»، و بیشتر زن های «فرمانبر»، در سرزمین های استبداد زده رشد کرده و پرورش و تربیت می يابند؛ سرزمین هایی که از قوانین امروزی و پیشرفته در آن اثری نبوده و مستبدان سياسی شان صاحب اختیار همه ی بود و نبود آن جامعه هستند.

در واقع همه ی این بهانه های «مردانه» یا «سالارانه» ای که بر بنیاد آن انواع مختلف خشونت انجام می گیرد، « تفاوت های روانی و یا فیزیکی زن و مرد، و یا فرهنگ و نژاد و مذهب افراد جامعه» عنوان می شود؛ يعنی شبیه برخی از بهانه های بی پایه ای که یک مستبد سياسی برای اعمال خشونت علیه یک ملت به کار می گیرد.(2)

طبیعی است که تا وقتی استبداد، و به ویژه قوانین زاینده ی خشونت، در کشوری وجود دارد امکان حذف همه ی اشکال تبعیض و نابرابری و خشونت از زندگی مردمان به طور اعم، و زنان به طور اخص، وجود نخواهد داشت. اما تلاش های فردی و گروهی طرفداران حقوق بشر و کنوانسیون های رفع تبعیض می تواند در تربیت و آماده کردن بخش هایی از مردمان مفید و موثر باشد و، از سوی ديگر، بر روی روند تغییر قوانین آینده اثر بگذارد. 

یکی از این تلاش ها تبلیغ و تاکید مدام بر این نکته است که در زمانه ای که اعلامیه ی حقوق بشر می رود تا بر تارک همه ی فرامین کهن بایستد، هیچ نوع تفاوت فیزیکی، روانی، جنسیتی، نژادی، مذهبی و فرهنگی نباید به کسی یا به دولتی حق دهد که حقوق انسانی و اجتماعی زنان را به زیر سایه ی نابرابری و تبعیض بکشاند. و  البته آموزش ایستادگی در رویارویی با چنین تبعیض هایی  و تسلیم نشدن به آن ها جزو وظایف هر انسان متمدنی است.

نوامبر 2012

________________________________________________________

نگاه کنید به مطلب «چرا 25 نوامبر روز جهانی حذف خشونت نام گرفته است»

2ـ من، در مطلبی به نام «تسلیم یا ایستادگی در مقابل خشونت» به طور  مفصل به رابطه ی  دیکتاتوری و خشونت  به آن پرداخته ام.

نظر خوانندگان

 

 

محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:

توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.

کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.

 

بازگشت به خانه