خانه   |   آرشيو کلی مقالات   |   فهرست نام نويسندگان و مطالب شان   |   آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت    |    جستجو  |    گنجينهء سکولاريسم نو

ا

کشور ما به احزاب نیاز دارد، نه رهبری دانشجويان!

دلسوز ايران

دوشنبه 18 آذر ماه 1392 ـ  9 ماه دسامبر 2013

اين روزها بعلت سالگشت 16 آذر و «روز دانشجو» عده ای چنان می نويسند که گوئی «نجات ايران» تنها به دست دانشجويان انجام خواهد گرفت. البته دانشجو هم، مثل دیگر اقشار، حق دارد در سیاست دخالت کند و نظر دهد ولی نه رهبر سیاسی است و نه جای حزب سیاسی را پر می کند. دانشجو باید اول در کارگاه سیاسی (یک حزب با رهبری با تجربه و تخصص در سیاست) تمرین کند و بعد دست به کار سياسی بزند.

در هیچ کشور دموکراتیکی دولت و مردم دنباله روی نظرات دانشجویان نیستند. آیا شما برای انجام جراحی خودتان را به متخصص بیهوشی و تکنسین و نرس بیمارستان ـ آن هم به این دلیل ساده که آنها بیش از شما به امور بیمارستان و شغل خود واردند ـ می سپارید یا به یک جراح متخصص؟ دانشجوی شیمی و فیزیک اگر می خواهد رهبر سیاسی جامعه باشد اول باید برود سیاست را از سیاستمداران متخصص و کارکشته یاد بگیرد؛ وگرنه برای مقاصد سیاسی و بهره بردای سیاسی از دانشجو همینطور احساسی به آنها اعتبار دروغین دادن حاصل اش همین می شود که در کشور ما دانشجویان، با صداقت تمام و با از خود گذشتگی و تاوان دادن، ناخود آگاه به طرف مخالف خود خدمت کرده اند. از دیوار سفارت امریکا بالا رفتند چی شد؟ شاه مدرن را برداشتند چی شد؟ دو تا سازمان تروریستی چریکی درست کردند و به تندروی در دو رژیم دامن زدند که هنوز ادامه دارد و ٤ تا ژاندارم یا بقال سر محل را کشتند که مثلاً  دموکراسی و عدالت اجتماعی بیاورند چی شد؟ با بازرگان و امیر انتظام و بنی صدر مخالفت کردند چی شد؟ با خاتمی مخالفت کردند چی شد؟ آن ١٨ تیر کذایی را بازیچهء دست خویینی ها و روزنامه سلام و عبدی کردند چی شد؟ جنبش سبز را منحصر به موسوی و عصر طلایی کردند چی شد؟

الان هم در حضور روحانی شعار مرگ بر امریکا سر می دهند که چه بشود؟ احمدی نژاد و علی لاریجانی برگردند و همان سیاست های تهاجمی و دردسر ساز ادامه یابد؟ خودشان بروند زندان و فقیر شوند و ستاره دار و مملکت ما را هم فقیرتر کنند و کشورهای روسیه و اعراب سوء استفاده چی ببرند و بخورند؟ آيا این است آنچه دانشجو بايد دنبال آن باشد؟

آیا در هیچ کشور دموکراتیکی در جهان امروز دانشجویان جای سیاستمدران و احزاب و دولتمردان را می گیرند؟ آیا آمریکایی ها و اروپایی ها در همین قضیهء قرارداد مهم هسته ای کار را به دانشجویان فلان دانشگاه و گردانندگان بهمان وب سایت سپردند یا کارشناسان و مسولین کارکشته زیربط و متخصصین امنیتی، نظامی، و سیاست خارجی؟ آیا شعار مرگ بر ایران، یا مرگ بر روسیه، و مرگ بر امریکا و مرگ بر فرانسه از دانشگاه ها و دانشجویان این کشورها بیرون آمد؟

در وسایل ارتباط جمعی هم متخصصین از احزاب مخالف و موافق آمدند نشستند بحث کردند، نه دانشجویان یا کارگران یا انجمن تالاسمی ها و یا فمینیست ها و غیره  و ذلک.

درست است که هر کسی حق دارد در هر موردی نظر بدهد اما کار اجرایی به دست متخصص انجام می شود. سیاست هم کاری تخصصی است. و کشور ما نیاز به احزاب دارد. ما بايد، به جای راه انداختن احساسی این کارزارهای مسخره، دنبال حزب سازی و نظم سیاسی دادن به فعالیت های سیاسی باشيم.

اگر استاندارد های جهانی را ندیده بگیرید کارتان به احمدی نژاد می کشد يا کاسترو و چاوز.

سیاست را از دانشگاه و مسجد و نماز جماعت و کوچه و خیابان باید جمع کرد و در چارچو ب استاندارد آن، یعنی در احزاب سیاسی شناسنامه دار و با آیین نامه و اساسنامه و ضوابط حزبی قرار داد.

حتا وسایل  ارتباط جمعی در غرب از هر دو یا سه حزب موجود کارشناس می آورند، و هر سیاستمداری در هر موضوعی وارد نمی شود. گاهی یک متخصص مستقل هم از دانشگاه یا انستیتوهای غیر دولتی و غیر حزبی می گذارند، ولی طرف متخصص در آن موضوع  است.

این اعتبار د روغین و مطلق گرایانه دادن به دانشجو را احزاب مارکسیستی لنینیستی در کشورهای جهان سوم، به منظور بهره برداری از دانشگاه و دانشجو در راه مقاصد سیاسی خود، باب کرده اند. دست آخر هم به دانشجو چیزی نمی رسيد.

این قدر باد در آستین دانشجو نکنید. دموکراسی مال همه است. گاهی بقال سر کوچه دسیسه های سیاسی را از دانشجوی فریفته فیدل کاسترو و آیت الله خمینی و هوشی مین و پول پت و پوتین بهتر می فهمد. اين بازی با کارت دانشجو و کارگر و فلان قوم سیاسی و مذهبی را بگذارید کنار. به فکر ساختن و قوام دادن به فعالیت های حزبی و استاندارد باشید.

اخيراً کسی مقاله ای نوشته و گفته بود که دانشجویان امروز «منفعت طلب» هستند ما اما «حساب کش» بودیم! خدا کند اینجور باشد. چون ما «حساب کشان» با خودمان و با دیگران ديگران بد کرديم. شاید این منفعت طلبان اقلاً به نفع  خودشان کار کنند و نفعی هم به بقیه برسد. دانشجویی که هنوز، به دنباله روی از کیهان و علی لاریجانی و تندروهای دیگر، شعار مرگ بر امریکا می دهد باید اول برود سیاست بیاموزد.

این ماندلا، که امروز شما ها از او هم استفاده ابزاری می کنید، هم زمان با بوش پدر به امریکا رفت يا و با کلینتون و در همان زمان با با میانه روهای رژیم پروتاریا ساخت و پاخت کرد تا، به قول شما، سیاست کشور را  به نفع  سیاهان و سفیدها تغییر دهد و با از مسیر خشونت خارج کند ـ حتا با وجود مخالفت امثال شماها در حزب او . او علیه برخی سیاست های امریکا و اسرائیل  هم اظهار نظر می کرد، اما نه مثل احمدی نژاد یا دانشجویان! یا مارکسیست های روسی همه جاموجود!

آقا استاندارد شوبد. حزب استاندارد به وجود بیاورید. موافقت و مخالفت استاندارد بکنید. جهان عوض شده، شما کی می خواهید عوض شوید؟ همين شمائی که دائم به آیت الله خمینی و خامنه ای و خاتمی و موسوی و کروبی و روحانی ایراد می گیرید که چرا تغییر نکردند؟ چرا رفتار خودتان را نمی بینید؟ مگر گاندی نگفت که، نقل به مضمون، «خود مرکز تغییری شو که می خواهی جهان را به آن سو تغییر دهی؟

هی از گاندی و ماندلا حرف زدن و مثل کاسترو و احمدی نژاد و چاوز عمل کردن نه برای سلامتی شما خوب است نه برای فشار خون بنده و نه برای ایران دموکراسی و توسعه می آورد!     

نظر خوانندگان

 

 

محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:

توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.

کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.

 

بازگشت به خانه