خانه   |   آرشيو مقالات   |   فهرست نويسندگان و مطالب شان   |   آرشيو صفحهء اول سايت    |    جستجو  |    گنجينهء سکولاريسم نو

ا

ماکياول عليه ماکياوليسم

اوليور پيرونه*

برگردان از شهباز نخعي

پنج شنبه 21 آذر ماه 1392 ـ  12 ماه دسامبر 2013

پژوهش ها، زندگي نامه ها و بحث و گفتگوهايي که به پانصدمين سال نگارش «شهريار» (1) مي پردازد از شمار بيرون است. در اين رساله، که به هنر مديريت سياسي اختصاص يافته، نيکولا ماکياول صادقانه به تشريح «حاکميت، انواع آن، چگونه به دست مي آيد و چگونه از دست مي رود (2)» پرداخته است. او همچنين چرخ و دنده هاي قدرت و بنيادهاي اقتدار را بازگو مي کند و اين امر برايش به بهاي شهرتي منفي و تعبيروتفسيرهاي ضد و نقيض تمام شده و اثرش را «پرخواننده و پرتفسيرترين کتاب انديشه سياسي (3)» پنج قرن اخيرکرده است.

«شهريار» که درسال 1513 نوشته شد، پس از مرگ نويسنده درسال 1532 منتشرگرديد و از اين رو امري است که به ندرت رخ مي دهد؛ يادماني که برگزار مي شود مربوط به تاريخ نگارش آن و فهرست شدن اش توسط کليساي کاتوليک، مانند همهء کتاب هاي فلورانس، از 1559 تا پايان قرن نوزدهم است. در سال 1576 نويسندهء پروتستان، "اينوسان ژانتيه"، با ابداع مفهوم «ماکياوليسم» به سوء شهرت او افزود و آينده اش را رقم زد. از "ژاک بودن" انديشمند (1596 – 1529)، که او را به «افشاي اسرار مقدس فلسفهء سياسي» متهم مي کرد، تا فيلسوف خردگرا "برتراند راسل" (1970 – 1872) که «شهريار» را يک «جزوهء راهنماي عمل براي تبهکاران» مي دانست، همه دراين باور مشترکند که ماکياول يک نظريه پرداز قدرت و فنون دسيسه بازي است که در گوش هاي جباران زمزمه مي کند.

با اين حال، انديشهء او جنبه هاي ديگري نيز دارد (4). «شهريار»، به نظر "ژان ژاک روسو"، «کتاب جمهوري خواهان» است و "آنتونيو گرامشي" نيز مي گويد که «ماکياول مردم ساز است». در واقع، از انديشمندان ضد اصلاح در قرن شانزدهم و نويسندگان عصر روشنگري و ژاکوبن ها، مارکسيست ها، فاشيست ها و جمهوري خواهان نو، تا ليبرال هاي قرن بيست و يکم، همه تحت تأثير خواندن کتاب او بوده اند. امروز، نويسنده فلورانسي به همان اندازه الهام بخش رمان هاي پليسي و بازي هاي ويديويي(5) است که کتاب هاي «مديريت پيمانکاري» يا حتي «ادارهء خانواده» مانند «ماکياول براي مادران» نوشته "سوزان ايونس" (نشر سيمون اند شوستر- تاچ استون، 2013).

ماکياول، در اثر بزرگ ديگر خود «گفتمان دربارهء نخستين دههء "تايت لايو" [تاريخ نگار روم باستان]» که در سال 1531 منتشر شد، به بازخواني و بررسي تاريخ امپراتوري روم و اصول نظام جمهوري مي پردازد و برتري آن را نسبت به نظام هاي استبدادي يا اقتدارگرا (سلطاني) نشان مي دهد.

«شهريار» و «گفتمان ها» هر دو به بررسي مساله اي واحد مي پردازند: چگونه مي توان يک نظام مستقل و برابرگرا – جمهوري – برقرار کرد و بر پا نگهداشت که در آن اثر روابط سلطه وجود نداشته باشد؟ چگونه مي توان يک حکومت آزاد بر پايهء قوانين مشترک، مقررات قضايي و تبادل و ايجاد ثروت عمومي تشکيل داد؟

«شهريار» حاوی نظريهء بنيانگذاري جمهوري، يا از نو بنا کردن آن در وضعيت بحران، و همچنين روش هاي مناسب – گاه خشونت بار- براي پايه گذاري آن و نيز «گفتمان» انديشه دربارهء شکلي که اين حکومت بايد داشته باشد – دموکراسي – و ابزارهاي حفظ آن است که از هم غيرقابل تفکيک هستند. هر دو اثر از زمينهء دوراني که ماکياول آنها را نگاشته، و سنت روشنفکري که در آن جا گرفته تا بهتر بتواند از آن جدا شود، برآمده است.

زماني که او به نگارش «شهريار» پرداخت، جمهوري فلورانس، که او چهارده سال به عنوان ديپلمات ارشد به آن خدمت کرده بود، دستخوش تفرقه و فساد بود و به تازگي توسط هواداران خاندان "مديسي"، با کمک اسپانيايي ها (سپتامبر 1512)، سرنگون شده بود. دوران 18 سالهء جمهوري شامل يک جمهوري مذهبي از 1494 تا 1498 تحت اقتدار راهبي به نام «ژروم ساوانوروله» بود و سپس يک جمهوري لائيک از 1498 تا 1512 بر سرکار آمده بود. از چند دهه پيش از آن، شبه جزيره، تحت سلطهء حکومت هاي سلطنتي بزرگي بود که بنا بر منافع خود با تعداد زيادي از "شهر- دولت" هاي کشور متحد، و مانع از اتحاد منطقه اي و ملي که ماکياول خواستار آن بود مي شدند. اين وضعيت بيانگر هدف از نگارش «شهريار» است: نويسنده در انديشهء تدارک ابزارهائي براي برقراري يک جمهوري در ايالت "توسکاني" بود تا بتواند حکومتي به قدر کافي قوي براي «تسخير» (اتحاد) ايتاليا ايجاد کند و آن را از دست قدرت هاي خارجي «رهايي بخشد». «شهريار» خطاب به کسي نوشته شده که توان تحقق اين دو هدف را داشته باشد.

«شهريار»، در عين حال، يک کتابچهء دستورالعمل براي پاسخگويي به ضرورت ها و انديشه دربارهء طبيعت قدرت، در رديف آثار آموزشي متداول در ميان انسان گرايان است ولي با ايده آل هاي کلاسيک قطع رابطه مي کند. اين کتاب روش هايي را تعيين مي کند که يک بنيانگذار (يا از نو بنيانگذار) حکومت، با واژگون کردن رابطهء سنتي استيلاي اخلاق بر سياست به نام «حقيقت عملي چيزها»، بايد رعايت کند: هنر اداره کردن مستلزم اطاعت از قواعد مشخص مربوط به بي ثباتي روابط انساني (انسان ها درپي منافع و علايق خود، ازجمله جاه طلبي) بوده و همچنين عدم کار بستن عقلانيت نسبت به تاريخ هستند. هرفرمانروايي اگر بخواهد «در قدرت بماند» و «حکومت را حفظ کند»، بايد اين قواعد را بشناسد.

ماکياول، با تعريف سياست به عنوان يک منطقهء عمليات و انديشه ورزي مستقلی که اخلاق بر آن چيرگي ندارد، به قول "لويي آلتوسر"، يک «انقلاب واقعي در شيوهء انديشه (6)» ايجاد مي کند که بعدها راهگشاي شکل گيري علوم سياسي مدرن مي شود. اين نوآوري است که سبب نفرت و خصومت نسبت به او شده است. برخي بر او خرده مي گيرند که عملکرد سلطه را افشا کرده و به حکومت شوندگان آموخته است که حاکمان براي استقرار قدرت خود چه کارهايي مي کنند. ايراد برخي ديگر اين است که او به نام کارآئي عمل، رابطهء ويژهء موجود به نظر ايشان بين سياست، اخلاق و مذهب را نابود کرده است.

اما، ماکياول مسالهء اساسي ديگري را مطرح مي کند. به نظر او، هر نظام سياسي بر پايهء مخالفت اساسي بين دو طبقهء بزرگ يا «قشر» (umori) اجتماعي بنا مي شود که نوع آن را تعيين مي کنند: "توده"ی مردم، يعني همهء شهروندان، در برابر "بزرگان" که نخبگان اجتماعي، اقتصادي و سياسي را تشکيل مي دهند. اين نخبگان، که در اقليت هستند، خواهان سلطه اند و مردم که در اکثريت اند به اين سلطه اعتراض مي کنند. «و از اين برخورد مابين خواست هاي متضاد است که يکي از سه نوع حکومت پديد مي آيد: سلطنتي، آزاد يا دست نشاندگي».

هيچ حکومتي نمي تواند از اين تقسيم بندي اجتماعي بر کنار باشد: درگيري بين دو طبقه، شامل تفاوت هاي رتبه، ثروت و آرزوها، همگاني است و راه حل ممکن مشخصي ندارد. براي حکمروايي بايد اردوگاه را انتخاب کرد. انتخاب ماکياول چيزي جز اردوگاه مردم نيست «زيرا هدف هاي او درستکارانه تر از بزرگاني است که برخي مي خواهند ستم کنند و برخي ديگر مي خواهند ستمديده نباشند». سلطنت، اين حکومت اقتدارگرا، که ماکياول آن را حکومت خانداني مي داند، قادر به حل مسالهء اجتماعي نيست. بنابراين بايد نظام جمهوري را به آن ترجيح داد که تنها نظامي است که برابري شهروندان، ايجاد ثروت عمومي و استقلال کشور را تضمين مي کند.

اما اين جمهوري، چنان که در «گفتمان ها» تشريح مي شود، نمي تواند بر نهادينگي اختلاف مدني بين نخبگان و مردم عادي و يا، به عبارت ديگر، بر اساس شناخت سياسي درگيري دروني شهر (جامعه) متکي باشد. فکر دستيابي به يک جامعهء در حال صلح يک افسانه و حتي يک خطاست. به اين ترتيب، ماکياول چنين ارزيابي مي کند که امپراتوري روم «تنها بر اثر اختلاف نظر بين سنا و مردم به تکامل دست يافت».

بر اين اساس، او مدل کلاسيک – که بر مبناي آن حکومت بايد متکي به روابط توافق آميز باشد – را شديداً رد مي کند. به نظر او، برعکس، وجود اين عدم توافق مدني حتي پايهء اساسي آزادي است: «در همهء جمهوري ها، دو قشر وجود دارند (...) و همهء قوانين آزادي آفرين تنها از راه مخالفت اين دو قشر پديد مي آيد». به اين دليل ضروري است که آن ابزارهاي قانونگذاري به وجود آيند که بر مبناي آنها مردم بتوانند خواست ها و حقوق خود را مطالبه کنند.

هنگامي که حضور مشترک مردم و بزرگان در قدرت بر مبناي مخالفت آنها پذيرفته شود، پرسشي که مطرح مي شود اين است که «نگاهباني از آزادي» و مراقبت از حسن عملکرد نهادها به کدام طرف بايد سپرده شود. اين مساله اهميتي اساسي دارد، زيرا کنترل منابع عمومي توسط اين يا آن طبقه، مبناي استحکام و يکپارچگي حکومت است. بنابراين، چه شکلي از جمهوري مناسب است: اشرافي يا مردمي؟ در حالي که اکثريت بزرگي از انديشمندان جمهوري خواه هوادار حکومت اليگارشي هستند، ماکياول طرفدار حکومت جمهوري مردمي (خلقي) (stato popolare) ای بنا شده بر پايهء اقتدار عالي مجلسي است که مردم بتوانند در همان حد و رتبه نخبگان در آن مشارکت داشته باشند و اين مجلس ادارهء امور را بر عهده داشته باشد. او، در فصل «ماحصل مسائل» کتاب لوکا، «حسن تدبيرها»ئي را تشريح مي کند براي آن که يک «شوراي عمومي بر شهروندان اقتدار داشته باشد، زيرا ترمزي کارآمد عليه جاه طلبي بعضي ها (...) و متضمن بيشترين شمار مردم در خدمت عمل کردن عليه بزرگان و جاه طلبي هاي ثروتمندان است». فزون بر اين، حفظ آزادي و برابري بر عهدهء کساني است که از وجود آنها نفع مي برند: «بايد همواره [حفظ و نگاهباني آزادي] را به کساني سپرد که کمترين تمايل را به تخطي از آن دارند».

در عوض، هنگامي که «نه کساني که بيشترين شايستگي را دارند، بلکه کساني که بيشترين قدرت را دارند» مناصب بالاي حکومت را اشغال مي کنند، درگيري ديگري پديد مي آيد: تفرقه بين گروه هاي منفعت بر که اغلب اوقات وابسته به خاندان ها و خانواده ها هستند، يا نظام هاي مشتري مدار يا انحصارهاي مالي؛ که ماکياول آنها را در رديف sette (دار و دسته هاي کارچاق کن، لابي ها) قرارمي دهد. از زماني که «تنها ثروتمندان و قدرتمندان، که بيشتر طرفدار رشد قدرت خويش هستند تا آزادي، پيشنهاد دهندهء قانون باشند»، حکومت تا عمق ريشه هاي آن فاسد مي شود. و اين چنين بود که جمهوري روم، مانند جمهوري فلورانس، از بين رفت.

چه بايد کرد؟: «شهروندان مي بايد قدرت نيروهاي شر را بيازمايند و اگر قادر به غلبه بر آن هستند، بدون ملاحظه به آن حمله کنند».

_______________________________________________

* Olivier Pironet

1. Signalons l’étude d’Emmanuel Roux, Machiavel, la vie libre, Raisons d’agir, Paris, 2013, 267 pages, 20 euros. Filippo Del Lucchese, auteur de Tumultes et indignation. Conflit, droit et multitude chez Machiavel et Spinoza (éd. Amsterdam, Paris, 2010), a coordonné un site Internet autour du Prince, « Machiavelli : A multimedia project » (www.brunel.ac.uk). Cf. également John P. McCormick, achiavellian Democracy, Cambridge University Press, 2011.

2.  Lettre à Francesco Vettori, 10 décembre 1513.

3. Emmanuel Roux, op. cit.

4.  Sur les différentes interprétations de la pensée du Florentin, cf. Claude Lefort, Le Travail de l’oeuvre Machiavel, Gallimard, Paris, 1986 (1re éd. : 1972).

5. Cf. Ranieri Polese, « Machiavel mène l’enquête », Books, no 46, Paris, septembre 2013.

6. Louis Althusser, L’avenir dure longtemps, Flammarion, coll. « Champs essais », Paris, 2013 (1re éd. : 1992). LÉONARD DE VINCI. – Etude de têtes, 1505 MUSةE DES BEAUX-ARTS DE BUDAPEST - SCALA, FLORENCE       

http://ir.mondediplo.com/article2073.html

 

نظر خوانندگان

 

 

محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:

توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.

کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.

 

بازگشت به خانه