خانه   |   آرشيو مقالات   |   فهرست نويسندگان و مطالب شان   |   آرشيو صفحهء اول سايت    |    جستجو  |    گنجينهء سکولاريسم نو

ا

مشک فشاني رسانه اي، فراموشي سياسي

(انجيل به روايت ماندلا)

آلن گرش*

برگردان: بهروز عارفي

دوشنبه 25 آذر ماه 1392 ـ  16 ماه دسامبر 2013

«قهرمان دوران ما»، عنوان شماره ويژهء "کوريه انترناسيونال" («نامه بين المللي»، چاپ پاريس – ژوئن-اوت 2010) بود. مجله «نوول ابسرواتور» از قافله عقب نمانده و در شماره 27 مه 2010 خود نوشته است: «او تاريخ را تغيير داد». اين دو مجله در مقاله هاي خود که تصوير خندان نلسون ماندلا را به همراه دارد، همزبان او را تحسين مي کنند. اوج اين ستايش ها فيلم «شکست ناپذير»** ساختهء کلينت ايستوود است (1). همزمان با برگزاري جام جهاني فوتبال در آفريقاي جنوبي، سراسر کره زمين در کيش شخصيت آينده نگر ژرف بيني وحدت نظر دارند که، با رد خشونت، ملت خود را بسوي سرزمين موعودي هدايت کرد که در آن سياهان، دورگه ها و سفيدپوستان با هماهنگي زندگي مي کنند. زنداني روبن آيلند که هم بندانش ماديبا (نام قبيله اي ِ ماندلا) صدايش مي کردند، سال هاي طولاني را در زندان گذراند. اکنون، زندان وي به يک زيارتگاه الزامي مهمانان خارجي کشور تبديل شده است. او يادآور «گذشته» اي تا حدودي مبهم، يعني دوره آپارتايد نفرت بار، است که تنها واکنشي که بر مي انگيخت، محکوميت جهاني و در صف نخست، در ميان دموکرات هاي غربي بود.

###

عيسي مسيح دو هزار و اندي سال پيش بر روي صليب از جهان رفت. گروهي از پژوهشگران در مورد رابطهء مسيح انجيل و مسيح تاريخ کاوش مي کنند. از زندگي زميني «پسر خدا»*** چه مي دانيم؟ براي بيان تاريخ رسالت او چه مدارکي در اختيار داريم؟ آيا شهادت نامه هائي که از «عهد عتيق» استخراج شده، معتبر است؟ مي توان تصور کرد که حلقه زدن بر گرد «ماندلاي تاريخي» بسيار ساده تر است، بويژه که ما انجيلي در اختيار داريم که خود او نوشته است(2). و نيز از گواهي هاي مستقيم بسياري برخورداريم. و گر نه، اسطورهء ماندلا همان قدر غير قابل دسترس مي نمايد که عيسي مسيح به روايت انجيل ها. چنين بر مي آيد که ياد آوري اين موضوع که مسيح جديد، در گذشته «تروريست»، «هم پيمان کمونيست ها» ، اتحاد شوروي (آن هم در دورهء «گولاگ») و يک انقلابي مصمم بود، تحمل ناپذير است.

کنگرهء ملي آفريقا (ANC)، که متحد استراتژيکي حزب کمونيست آفريقاي جنوبي بشمار مي رفت، در سال 1960، پس از کشتار تاون شيپ «شارپ ويل» در 21 مارس که چند ده نفر تلفات داد، به مبارزهء مسلحانه پرداخت. سياهان عليه «پاس» اجباري (نوعي گذرنامه داخلي) به تظاهرات پرداختند. ماندلا، که تا آن زمان طرفدار مبارزهء قانوني بود، اطمينان يافت که حاکميت سفيد پوست هرگز بصورتي صلح آميز از قدرت و امتياز هاي خود دست بر نخواهد داشت. کنگرهء ملي در ابتدا به خرابکاري اولويت داد و البته بصورتي محدود از سلاح «تروريسم» هم استفاده کرده و حتي چند بمب در کافه ها منفجر کرد.

ماديبا که در سال 1962 دستگير و محکوم شد، بعد از سال 1985 چند بار پيشنهاد آزادي را در برابر دست کشيدن از خشونت رد کرد. او در خاطرات اش مي نويسد که «ستمگر همواره از خشونت استفاده مي کند، ستمديدگان چاره ديگري جز پاسخ خشونت آميز ندارند.» و فقط ستمديدگان از طريق بسيج توده اي فزاينده و با حمايت نظام بين المللي مجازات هاي بيش از پيش سخت در بستر زمان، توانستند پوچي نظام اختناق را نشان داده و حاکميت سفيد پوستان را به ندامت وادارند. هنگامي که اصل «يک نفر، يک راي» واقعيت يافت، ماندلا و کنگرهء ملي آفريقا در جهت ايجاد جامعه اي «رنگين کمان» و پذيرش تضمين دادن به اقليت سفيد پوست نرمش نشان دادند. آنان حتي مجبور شدند در مورد طرح تحول اجتماعي کوتاه بيايند. (که البته اين داستان ديگري است).

استراتژِي «کنگرهء ملي آفريقا»از پشتيباني گستردهء مادي و معنوي اتحاد شوروي و «اردوگاه سوسياليستي» برخوردار بود. شماري از کادرهاي آن در مسکو و هانوي آموزش ديدند. نبرد سراسر غرب آفريقا را فرا گرفته بود. ارتش آفريقاي جنوبي تلاش مي کرد سرکردگي خود را بر آن منطقه تحميل کند. مداخلهء سربازان کوبائي در آنگولا در سال 1975، و پيروزي هاي بدست آمده و از جمله در کوئيتو کوآناواله در ژانويه 1988، به از هم پاشيدگي ماشين جنگي رژيم نژاد پرست و تحکيم بن بستي که با آن روبرو بود منجر شد. ماندلا معتقد است که نبرد کوئيتو کواناواله «نقطهء عطفي در آزادي قارهء ما (آفريقا) و خلق من(٣) به شمار مي رود». او نمي بايست آن را فراموش مي کرد. به همين خاطر، بنا به دعوت او، پرزيدنت فيدل کاسترو مهمان ويژهء مراسم بزرگداشت انتخاب وي به رياست جمهوري آفريقاي جنوبي در سال 1994 بود.

در اين برخورد ميان اکثريت جمعيت و هيئت حاکمه سفيد پوست آفريقاي جنوبي، ايالات متحده آمريکا، بريتانيا، اسرائيل و فرانسه (اين آخري تا سال 1981) در «طرف بد» مي جنگيدند، يعني در طرف مدافعان آپارتايد و به بهانهء مبارزه با مخاطره کمونيسم. چستر کرکوکر، مقام کليدي «تعهد سازنده» پرزيدنت رونالد ريگان در آفريقاي غربي در سال هاي دهه 1980 نوشت: «آفريقاي جنوبي بخاطر ماهيت و تاريخ اش بخشي از تجربهء غربي و بخش لاينفک از اقتصاد غرب بشمار مي رود» (فارين افرز، زمستان 1981-1980). واشينگتن که در سال 1975 از پروتوريا (آفريقاي جنوبي) در انگولا پشتيباني کرده بود، ترديدي در فرار از تحريم فروش اسلحه به اين کشور به خود راه نمي داد و با سرويس هاي اطلاعاتي آفريقاي جنوبي همکاري نزديک کرده و هر تصميم محدود کننده بر ضد اين کشور را رد کرده و اکثريت سياه را در انتظار تحولي تدريجي به نرمش فرامي خواندند.

در 22 ژوئن 1988، هيجده ماه پيش از آزادي ماندلا و قانوني شدن کنگره ملي آفريقا، وزير مشاور در امور خارجه امريکا، جان وايت هد، در برابر کميسيوني از سناي امريکا اظهار مي داشت: «بايد اعتراف کنيم که انتقال به سوي دموکراسي غير نژادي در آفريقاي جنوبي بيشتر از آن که ما خواهانش هستيم به زمان نياز دارد.» . او ادعا مي کرد که مجازات ها هيچ «اثر تخريبي در روحيه نخبگان سفيد پوست آفريقاي جنوبي» نخواهد داشت و در درجهء نخست جمعيت سياه پوست را در مضيقه خواهد گذاشت.

رونالد ريگان در آخرين سال رياست جمهوري اش، يک بار ديگر تلاش کرد، البته بدون موفقيت، که مانع از مجازات رژيم آپارتايد از طرف کنگره آمريکا شود. آن زمان او به تجليل از «رزمندگان آزادي» در افغانستان و نيکاراگوئه پرداخته، «تروريسم» کنگرهء ملي آفريقا (ANC) و سازمان آزادي بخش فلسطين را نکوهش مي کرد.

بريتانيا هم بيکار ننشسته بود. دولت خانم مارگارت تاچر تا آزادي ماندلا از زندان در فوريه 1990، هر ديداري با کنگرهء ملي آفريفا را رد مي کرد. در جريان برگزاري نشست سران کشورهاي مشترک المنافع در اکتبر 1987 در شهر وانکوور کانادا، تاچر با تصويب مجازات مخالفت کرد. هنگامي که از وي سوال شد که نظرش دربارهء تهديد کنگرهء ملي آفريقا در مورد حمله به منافع بريتانيا در آفريقاي جنوبي چيست؟ پاسخ داد: «اين نشان مي دهد که اين کنگره، يک سازمان تروريستي معمولي است» در آن هنگام، انجمن دانشجويان محافظه کار وابسته به حزب، پوستر هائي پخش مي کرد که در آن آمده بود: «ماندلا و همهء تروريست هاي کنگره ملي آفريقا را به دار بياويزيد! آنان قصاب اند». عاقبت، ديويد کامرون، نخست وزير جديد بريتانيا تصميم گرفت که بخاطر اين رفتار در فوريه 2010 عذرخواهي کند. اما، مطبوعات به موقع به او يادآوري کردند که خود وي در 1989 به دعوت لابي ضد مجازات به آفريقاي جنوبي سفر کرده بود.

اسرائيل تا پايان، متحد زوال ناپذير رژيم نژاد پرست پروتاريا باقي ماند و به برنامه نظامي هسته اي و ساخت موشک آن کمک کرده، اسلحه تحويل مي داد. در آوريل 1975، رئيس جمهوري کنوني اسرائيل، شيمون پرز، که در آن زمان وزير دفاع بود، قرارداد امنيتي بين دو دولت امضا کرد. يک سال بعد، اسرائيل از بالتازار جي فورستر، هوادار پيشين نازي ها و نخست وزير وقت آفريقاي جنوبي، با تمام تشريفات استقبال کرد. مسئولان سرويس هاي امنيتي دو کشور هر ساله گرد هم آمده و مبارزه با «تروريسم» کنگرهء ملي آفريقا و سازمان آزادي بخش فلسطين را هماهنگ مي کردند.

اما وضع فرانسه چگونه بود؟ دولت ژنرال دوگل و جانشينان راست گراي او بدون عذاب وجدان با پروتاريا رابطه داشتند. ژاک شيراک، در مصاحبه اي با مجله نوول ابسرواتور، از پشتيباني خود از ماندلا با فخر ياد مي کند. او مانند بسياري از رهبران راست فرانسه حافظه اش را در اين مورد از دست داده است، و خبرنگاري که با وي مصاحبه مي کند، اين فراموشي او را بي هيچ تذکري مي پذيرد. شيراک که از 1974 تا 1976 نخست وزير فرانسه بود، در ژوئن 1976، قرارداد شرکت فراماتوم را براي ساخت نيروگاه هسته اي در آفريقاي جنوبي تاييد کرد. بدين مناسبت، روزنامه لوموند در شماره اول ژوئن 1972 نوشت: «فرانسه جزو گروه نادر کشورهاي عجيب و غريبي است که دولت پروتاريا را "مطمئن" ارزيابي کرده است». در همان زمان، روزنامه ساندي تايمز، چاپ آفريقاي جنوبي، در صفحهء اول خود چاپ کرد: «زنده باد فرانسه. آفريقاي جنوبي قدرت اتمي مي شود.» با اين که فرانسه در اثر فشار کشورهاي آفريقائي در سال 1975 تصميم به قطع فروش تسليحات به آفريقاي جنوبي گرفت، اين کشور به تعهدات خود در اجراي قراردادهاي امضا شده به مدت چند سال ادامه داد. در همان حال، زره پوش هاي "پانهارد" و هليکوپترهاي "آلوئت" و "پوما با داشتن جواز ساخت، در آفريقاي جنوبي توليد شدند.

با وجود گفتار رسمي که آپارتايد را محکوم مي کرد، دولت فرانسه، دست کم تا سال 1981 به اشکال مختلف با رژيم نژادپرست همکاري کرد. الکساندر دو مارانش، که از 1970 تا 1981 رئيس مرکز اسناد خارجي و ضد جاسوسي فرانسه (Sdece) بود، فلسفه راست گرايان فرانسه را چنين خلاصه مي کند:

«نظام آپارتايد مطمئناً شرم آور است، ولي بايد آن را با نرمش متحول کرد (4)» اگر «کنگرهء ملي آفريقا» به اين پندهاي ملايمت جويانه (يا توصيه هاي پرزيدنت ريگان) گوش داده بود، ماندلا در زندان جان مي داد، آفريقاي جنوبي به هرج و مرج گرفتار مي شد، و جهان ديگر نمي توانست اسطوره ي مسيح جديد را بسازد.

_______________________________________

توضيحات مترجم:

* Alain GRESH

آلن گرش مسئول هيئت تحريريه لوموند ديپلماتيک و مؤلف کتاب "اسراييل و فلسطين" است، از انتشارات فايارد، پاريس 2002 که متن فارسی آن به ترجمه آقای بهروز عارفی توسط انتشارات خاوران در پاريس به چاپ رسيده است.

** Invictus يا شکست ناپذير، عنوان شعرکوتاهي از نويسنده ايرلندي، ويليام ارنست هنلي است که بارها در فرهنگ توده اي تکرار شده است. اين شعر، شعر مورد علاقه نلسون ماندلا است. اين شعر در سال 1875 بدنبال قطع يک پاي نويسنده در بستر بيمارستان نوشته شده است و از مقاوت او در برابر درد بيماري و قطع عضو ياد مي کند. ابتدا، اين شعر عنوان نداشت، اما در سال 1900، آرتور هيلر کوچ اين عنوان را براي آن برگزيد. به همين دليل ، کلينت ايستوود آن را براي فيلم خود انتخاب کرده است.

 *** گروهي از مسيحيان اعتقاد دارند که مسيح «پسر خدا»ست.

 

زير نويس ها:

1. Mona Chollet, « Les dérobades d’ « Invictus », Le Lac des signes, 12 janvier 2010: http://blog.mondediplo.net

2- کتاب ماندلا: راه طولاني بسوي آزادي، انتشارت فايار، پاريس، 1995

3. Ronnie Kasrils, « Turning point at Cuito Cuanavle », 23 mars 2008, www.iol.co.za

4. Alexendre de Marenches et Christine Ockrent, Dans le secret des princes, Stock, Paris, p.228.

http://ir.mondediplo.com/article1588.html

 

نظر خوانندگان

 

 

محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:

توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.

کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.

 

بازگشت به خانه