|
|||
خانه | آرشيو مقالات | فهرست نويسندگان و مطالب شان | آرشيو صفحهء اول سايت | جستجو | گنجينهء سکولاريسم نو |
|||
|
اسلامگرایی به عنوان جنبشی سیاسی در جهان معاصر چه هدفی را دنبال می کند؟ آیا می خواهد با بسیج مسلمانان بر محور اصول و احکام اسلامی دنیایی نو بنیان نهد و یا اینکه بازتابی است در برابر مدرنیته؟
شهلا شفیق، نویسنده و جامعهشناس ساکن فرانسه، می کوشد در آخرین اثر خویش، "اسلام سیاسی، جنسیت و جنسگونگی"، پاسخی برای این پرسش بیابد. نویسنده که سعی دارد، با تکیه بر تجربهء ایران، و از ورای مسئلهء جنسیت، به بحث و بررسی این موضوع در بُعدی جهانی بپردازد، می کوشد تا ماهیت نظامی را بر خواننده آشکار کند که با ویژگی توتالیتری خویش سعی در پنهان داشتن تناقضات خود دارد و، با سرپوش گذاشتن بر تفاوتها، موضوع هویت جنسی را نیز همچون هویت دینی، به «دیندار» و «بیدین» تقلیل دهد.
او در هر یک از چهار فصل کتاب می کوشد ابتدا دیدگاههای اسلامشناسان غیر ایرانی را بررسی کرده، پس از آن با تکیه بر تجربه ایران، نظر خویش بیان دارد. به نظر او مسائل زنان در رابطه با جنبش کنونی اسلام در جهان معاصر، آنگاه که بحثهای نظری پیش می آید، در حاشیه قرار گرفته و می گیرد.
پس از به قدرت رسیدن جمهوری اسلامی در ایران، در تقابل سنت و مدرنیته، جامعه در عمل و نظر دچار تضادی شد که دامنه آن از مرزهای کشور فراتر رفت. اسلامگرایی توسعه یافت و زمینهای برای تفکر در جهانی شدن آن پدید آورد. در بحثهای موجود اگرچه همیشه صحبتهایی از موقعیت زن در جوامع اسلامی پیش آمده و می آید، ولی در مسائل نظری این موضوع در حاشیه قرار می گیرد و مناسبات جنسیتی در آن راه نمی یابد. شهلا شفیق چگونگی این موضوع را در کتاب خویش مورد بررسی قرار داده است. او می کوشد تا ویژگیهای ضددمکراتیک اسلامیستها را با تکیه بر موضع "ضد امپریالیستی" آنها و "لیبرالیسم" موجود نشان دهد و چگونگی آن را در مدرن سازی جوامع اسلامی بازنماید.
کشورهای اسلامی با ظاهری مدرن، از یک سو از ابزار و دستاوردهای فنی جهان مدرن بهره می برد و از آن در توسعه ایدئولوژی خویش استفاده می کنند، و از سوی دیگر از همین ابزار در مقابله با گفتگوی فرهنگها و تمدنها سود می جویند. نویسنده به درستی تأکید دارد که در تمامی این عرصههای اجتماعی نباید مناسبات قدرت را نادیده گرفت. برای نمونه؛ جمهوری اسلامی می کوشد تمامی تناقضاتی را که از همان آغاز با خود به همراه داشت، با تکیه بر قدرت سیاسی حل کند. حاکمیت با استفاده از مدرنیزاسیون، سعی در حذف مدرنیت سیاسی داشت و آزادیهای فردی و اجتماعی را نادیده گرفته، سرکوب نمود. در همین رابطه شهلا شفیق "مدرنیت مثلهشده" را طرح می کند. به این معنا که در این مدرنیت جایی برای دمکراسی در نظر گرفته نشده است و اصلاً مخالف آن است.
نویسنده سعی دارد با تکیه بر تجربه ایران، از ورای مسئله جنسیت به بحث و بررسی این موضوع در بُعدی جهانی بپردازد. می کوشد ماهیت نظامی را بر خواننده آشکار کند که با ویژگی توتالیتری خویش سعی در پنهان داشتن تناقضات دارد و با سرپوش گذاشتن بر تفاوتها موضوع هویت جنسی را نیز همچون هویت دینی، به دیندار و بیدین تقلیل دهد. او این موضوع را تنها در یک بُعد نمی بیند، جامعه، سیاست، فرهنگ، و دین را در این رابطه در بستری ملموس و قابل استناد بررسی می کند.
ما در ایدئولوژی هم چون مذهبِ سیاسی با امر قُدسی سروکار داریم، چنانچه سیاست در پناه دین به امر قدسی راه می یابد و جنسیت در همین رابطه تفسیر می گردد. اینجاست که مادر و همسر و زن و پوشش نمادهایی می شوند آغشته به تقدس. جمهوری اسلامی با توجه بر این امرِ مقدس است که سرکوب را آغاز کرد و در این راه سرانجام بر اثر تبلیغاتی شبانهروزی، این امر مقدسگشته بر بخشی از مردم تلقین شد و آنان به مجریان بیاراده فرامین و احکام دینی تبدیل شدند. فمینیسم اسلامی نیز دستاورد چنین دورانی است، مفهومی که بسیارانی را به خود مشغول داشته تا در متون دینی بکاوند و دریابند که مثلاً بر سر گذاشتن روسری به عنوان حجاب واجب است یا نه، و یا لازمه رعایت حجاب به چه اندازه می باشد.
شهلا شفیق از آنچه که خود در این عرصه دیده و یا تجربه کرده، اسنادی می سازد برای فهم بهتر جامعه. نگاه انتقادآمیز او بر مفاهیم و مسائل، وی را در رسیدن به نتایج و تحلیل موضوع کمک می کند. او تأکید می کند که: "آشکار شدن سرشت سیاسی حجاب اسلامی، تأثیر تکاندهندهای در ذهن من داشت که منشاء به پرسش کشیدن، پژوهش و اندیشیدن در این باره گردید." این موضوع او را به آنجا می رساند که: "حجاب اسلامی که نخستین هدفش پوشاندن زنان از نگاه مردان است، همچون آئینهای، مهمترین رویارویی اجتماعی سیاسی در ایران را طی قرن بیستم بازتاب می دهد".
تجربه ایران در این میان، اگرچه تلخ، اما موردیست بسیار غنی برای پژوهش. در بهمن سال 57 مردم رژیم شاه را که دنیای مدرن را بدون فکر مدرن، یعنی بدون دمکراسی و آزادیهای سیاسی و اجتماعی می خواست، برانداختند و حاکمیت رژیمی را پذیرفتند که بازگشت به سنت را می طلبید. خمینی با بسیج روستائیان و تهیدستان شهری، رژیمِ ایدئولوژیکی را بنیان نهاد که قوانین حکومتی آن ریشه در احکام اسلامی داشت.
جمهوری اسلامی با تلفیق سیاست با مذهب، کوشید مناسبات سنت و مدرنیته را در سازماندهی اجتماعی سیاسی جامعه به کار گیرد تا از این طریق قدرت سیاسی خویش را تحکیم بخشیده، حفظ کند. نویسنده در این راستا می کوشد تحولات اجتماعی سه دهه گذشته ایران را از زاویه جنسیتی بررسی کند تا از این راه عمق درگیریهای سیاسی اجتماعی جامعه را ریشهیابی کند. به نظر او اسلام حاکم بر ایران با "مثله" کردن مدرنیت می کوشد تا با هدف "بازگشت به اصل و تجدید حیات اسلام"، به مقابله با "غرب جهانخوار" و "امپریالیسم غرب" برخیزد. در این میان البته در آغاز، نیروهای چپ و بخش مهمی از روشنفکران غیرمذهبی، دمکراسی را بیمقدار جلوه داده، عملاً زمینه عینی پیوند نیروهای غیردینی را با اسلامگرایان هموار کردند.
جمهوری اسلامی با اجباری کردن حجاب در واقع به آن تقدس بخشید و از این طریق "خشونت و تبعیض جنسی را با ایدئولوژی" اسلام درهم آمیخت. زنان حزبالهی وابسته به اقشار فقیر به نیروی سرکوبگر در این عرصه بدل شدند تا این "امر قدسی" را حاکم گردانند. رژیم با تکیه بر نیروی امت، به قصد ایجاد "جامعهای سالم و اسلامی" و در دفاع از اسلام، به سرکوب مخالفان همت گماشت و با کشتن آنان، جامعه را از وجود "مفسدان فیالارض" پاک کرد.
ملت که به امت فروغلتید، و فردیتها سرکوب شد، " در مدینه اسلامی دیگر مرزی میان امر شخصی و امر اجتماعی" باقی نماند، "چنانچه میان مردم و حاکمیت. میان فرد و جامعه نیز تمایزی در کار نیست". همه باهم پاسدار اسلام هستند. نتیجه اما فاجعه بود؛ نابرابرهای اجتماعی گسترش یافت، فساد فراگیر شد، و مردم متوهم سرخورده شدند. بر چنین بستری بود که بخشی از حاکمیت با عنوان "اصلاحطلب" وارد عرصه شد. اصلاحطلبان اما از همان آغاز در چنبر تناقضات گرفتار آمدند.
خلاصه اینکه؛ حکومت اسلامگرایان خود را نماینده خدا بر روی زمین می داند که "وظیفهاش هدایت امت در مسیر ساختن جامعه ایدهآل اسلامی است... و این نیازمند آن است که پیکر امت همواره از عناصر افاسد پاک شود. در نتیجه، نه تنها مخالفان سیاسی، بلکه کل جامعه نیز که باید خود را بر اساس الگوی تحمیلی اسلامگرایان شکل دهد، هدف سرکوب قرار می گیرند". و این ممکن نمی شود، جز از راه وحشت و ترور که این البته ماهیت چنین رژیمهایی است. به قول هانا آرنت؛ "اگر قانونیت جوهر نظامهای غیراستبدادی است و بیقانونی جوهر نظامهای استبدادی، جوهر نظامهای توتالیتر ارعاب و ترور است"، چیزی که سه دهه در ایران حاکم است.
شهلا شفیق در "اسلام سیاسی، جنسیت و جنسگونگی" بحثهای زیادی را پیش می کشد که سراسر گذشته ماست. این گذشته همچون آئینهای در برابر ما قرار می گیرد، ما را به دوباره نگریستن و اندیشیدن به آن دعوت می کند. پرسشهای او از سالهای سپریشده برای ما نیز پرسش می شوند و این خود بر ارزش آن می افزاید.
در دورانی که تحقیقات اسلامشناسی در جهان تابع نظرات کارتلهای نفتی و صادرکنندگان اسلحه است و واقعیتِ واقعاً موجود تحقیق در این عرصه در حاشیه قرار دارد، کتاب شهلا شفیق اثریست متفاوت و خواندنی.
"اسلام سیاسی، جنسیت و جنسگونگی" بخشی از پایاننامه دکترای شهلا شفیق است که به دریافت "جایزه لوموند" نیز موفق شده است. این اثر را رضا ناصحی به فارسی برگردانده و انتشارات خاوران در پاریس منتشر کرده است.
منبع اصلی:شهرزاد نیوز
http://www.ettelaat.info/13-september/news.asp?id=74648
نظر خوانندگان
محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:
توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.
کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.