خانه   |   آرشيو کلی مقالات   |   فهرست نويسندگان  |   آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت    |    جستجو  |    گنجينهء سکولاريسم نو

 

ا کوررنگی جمعی و فریبندگی های یک روحانی

بهراد توکلی

چهار شنبه 25 دی ماه 1392 ـ  15 ماه ژانويهء 2014

سخنان رییس جمهوری اسلامی ایران در جمع هنرمندان (هجدهم دیماه نود و دو) اگر چه حاوی نکاتی کمتر شنیده شده از زبان مسوولان جمهوری اسلامی بود اما، از سوی دیگر، در بردارندهء خط مشی ها و تعاریف ناسازگار با ذات هنر بود به گونه ای که بعضاً با سخنانی که آیت آلله روحانی می کوشید در ترسیم چهرهء فرهنگی و مهربان دولت خود با هنر بیان کند نیز در تعارض قرار می گرفت.

پیش از هر چیز می دانم  که بايد بر این نکته تاکید کنم که در شرایط کنونی که بخش بزرگی از جامعهء ما برای کوررنگی جمعی به توافق رسیده اند و همه با هم پذیرفته اند که در واکنش به هشت سال حاکمیت ارعاب و دروغ و غارت، کمی خوشحالی را ولو واهی زندگی کنند، سخنانی از این دست که نگارنده بدان می پردازد، شاید نه تنها خریداری نداشته باشد بلکه بر هم زدن شیرینی خواب و کام را، به دلیل، طلبیدنِ یک گول بدبین از روشنایی آفتاب تعبیر کنند.

اما این چند سطر را برای روزگارانی نه چندان دور می نویسم که آنان که از ره می رسند  گمان نبرند که همهء چشم های امروز حیران این صبح نابجای بوده اند.

 

وقتی همان ترفند کهنه  جواب می دهد!

در بین شاگردانم ، کسی بود که در حوزه هنرهای نمایشی فعال بود. او بارها با من سخن از ماجرای 57 گفته بود و حیرت از اینکه چگونه میان این همه روشنفکر آن روزگار کسی ندانست و نفهمید که چه در راه است؟ باری این سوال بسیاری از نسل امروز جامعهء ایران بوده و هست اما در روزگار تب بنفش آنگاه که از او پرسیدم چرا به پای صندوق رأی می رود تا بار دیگر یک روحانی را برگزیند جواب او چنین بود : "من نه سیاستمدارم نه اپوزیسیون و فقط می خواهم کار هنری ام را در فضای آزادتری انجام دهم و اگر فلان کس بیاید روزگار سیاه است و..." غافل از اینکه ذات هنر تخفیف را بر نمی تابد و هنر تنها در فضای آزاد حقیقی رشد می کند.

باری، شاید نسل های بعد هم بیایند و بگویند چگونه میان آن همه روشنفکر....

اما، بدور از قیاس های عاطفی، چه سبب می شود تا امروز را با سال های همگرایی 57 به دور آیت الله خمینی قیاس کنم؟

این ترفند کهنهء منبری هاست که خوب می دانند چگونه نبض جماعت را به دست بگیرند و آنگاه که بر قدرت نیستند یا پایه های قدرت شان متزلزل شده است چگونه با مدیریت سخنان ضد و نقیض،  همه را در لوای خود بگیرند و، آنگاه که چهارپا از پل گذشت، با قرائتی دیگر و مدیریت بر همان سخنان روی دیگر سکه را نشان دهند؛ همانگونه که واژهء "جمهوری اسلامی" را ماهرانه کنار واژه های "استقلال" و "آزادی" نشاندند!

 

مدیریت عبارات شرطی (شعار و شرط)

این شیوه، که در تمام سخنرانی های آیت الله روحانی و نیز اسلاف او قابل مشاهده است، اینگونه صورت می بندد که موضوعی که جامعه دوست دارد بشنود را مشروط بر موضوع دیگر می کنند اما موضوع اول را به صورتی پرحرارت و شعارگونه بیان کرده و شرط را کوتاه و پوشیده در لفافهء لغاتی دارای بار عرفی در فرهنگ عمومی و به صورتی قابل تفسیر رها می کنند.

سخنان آیت الله خمینی در آستانهء پیروزی انقلاب 57 بهترین نمونه از این دسته است:

"اسلام با آزادی مخالف نیست، اسلام طرفدار آزادی است، اسلام با بی بند و باری مخالف است".

دو عبارت "اسلام با آزادی مخالف نیست" و "اسلام طرفدار آزادی است" شعار هایی است که جامعه دوست دارد بشنود. هیجان ناشی از شنیدن این دو شعار سبب می شود که شنونده نخواهد عبارت ِ نیازمند به تعریف "بی بند و باری" (که از قضا در عرف هم تعریف شده است) را بشنود؛ یعنی با به ذهن آوردن تعبیر عرفی آن خود بگوید که: " خب ما هم با بی بند و باری مخالفیم". و بعد باز به شعار شیرینی که شنیده است خوشحال باشد و سپاسگزار. در حالی که این مشروط کردن بعدها با همان چماق بی بند و باری تمام آزادی های او را سلب می کند.

 

و اندکی پس از قدرت

"اسلام با روشنفکری مخالف نیست با روشنفکری غربی مخالف است و روشنفکری غربی یعنی اینکه اینها می خواهند زن و مرد در کنار دریا با هم بلولند و به جان هم بیافتند... مگر مردم رشت یا بندر پهلوی می گذارند؟... پوست شما را می کنند".

و...

روشنفکر ساده ما هم به خود می گوید ما که نمی خواهیم زن و مرد به جان هم بیافتند؟! اما دیگر دیر شده است و کل روشنفکری به جفتگیری موهوم در ساحل دریا تعبیر شده و مردمی که حالا فضیلت شان این خواهد بود که هرکس را که با افکار متفاوت دیدند به جرم بی بند و باری پوست بکنند!

 

رد یابی این ترفند در سخنان آیت الله روحانی در جمع هنرمندان

او ابتدا چنین می گوید: "با اهل هنر، از هنر گفتن بسیار سخت است. معمولاً دولتمردان، سیاستمداران و حتی فیلسوفان و روشنفکران، چونان با هنرمندان سخن گفته اند که گویی قصد تعیین تکلیف برای آنان دارند. آنان نگاه هنرمندان را چونان در قالب و فرم آن خلاصه دیده اند که فکر کرده اند هنر دستور دادنی و سفارش کردنی است".

این را بلافاصله هنرمند جوان با ذوق می نیوشد که "عجبا یکی آمد و از هنر غیرسفارشی گفت! سپاس سپاس!"

سپس او کمی از گل و بلبل می گوید و در آن کنایتی شیرین برای ضائقه هنرمند هم به زبان می آورد:

"این هنرمند است که رودخانه را، کوه ها را، بلبل را، شمع را و پروانه را به سخن وا می‌دارد و اگر بگوییم که هنر، مُرده را زنده می کند سخنی به گزاف نگفته ایم. پس تقسیم هنرمندان به هنرمندان ارزشی و غیر ارزشی بی معناست. هنر یعنی ارزش و هنرمند ارزشمندی است که با کار خلاقانه به تعالی می رسد"

و بلافاصله برای هنرمند تعیین تکلیف می کند؛ با ضد و نقیض گویی ای آشکار که البته باز در تب شعار شنیده نمی شود:

"هنرمند نه قرار است نوک پیکان تحولات سیاسی باشد و نه قرار است گوشه نشین خرابات و خانه؛ قرار نیست هنرمند هر چه دولت یا جامعه یا حتی روشنفکران می گویند به تصویر بکشد؛ بلکه برداشت خود را دارد و قرار هم نیست که با دولت یا جامعه در ستیز باشد و بجنگد".

باری، هنرمند قرار نیست، قرار نیست آنچه دولت یا روشنفکران یا جامعه بگویند را به تصویر بکشد؛ او برداشت خودش را دارد و با دولت یا جامعه (بخوانید جامعهء طرفدار دولت) در ستیز نباشد باه گل و بلبل بالا هم اگر نظری بیافکنیم تکلیف "برداشت خود هنرمند"ی که آیت الله رییس جمهور به آن تأکید دارند مشخص می شود!

هنرمندی بریده از آنچه او باید بازتاب و عینیت آن باشد (جامعه و روشنفکری) بدون ستیز با دولت یا جماعت هنرمندی است که آیت الله تکلیف می کند.

 

اسلام با آزادی مخالف نیست...

طنز تلخی است تکرار همان ترفند کهنه. سی و چند سال بعد "اسلام با آزادی مخالف نیست" ِ آیت الله خمینی را به یاد بیاورید و حال به سخنان آیت الله رییس جمهور نگاه کنید:

"در فضای غیر آزاد، هنر واقعی خلق نخواهد شد. ما در بخش هنر نمی توانیم با دستور هنر را بیافرینیم و خلق کنیم. هر گونه فضای امنیتی می تواند جوانه‌ی هنر را بخشکاند. به تعبیر اقبال، «هر گاه خشک مغزی کوته نظر، زمام امور را در دست گرفت، هنر مجال بروز نیافت»".

این همان چیزی است که مخاطب از شنیدن اش ذوق می کند اما بلافاصله شرطی در کار می آيد :

"هنرمندان خود باید محدودهء فعالیت خود را رعایت کنند... هنر بدون آزادی معنا ندارد و خلاقیت تنها در سایهء حریت امکان ‌پذیر است؛ اما اعمال محدود کننده‌ای نیز برای هنر وجود دارد؛ قبل از آنکه سانسور و ممیزی به دولت‌ها منتسب شود، خود جوامع بشری و اجتماع، اولین مرحله در قرار دادن چارچوب برای هنر است." "عادات، رسوم، اخلاق جامعه، فهم‌ها و درک‌ ها، همه اینها مرزبندی‌هایی را برای هنر مشخص می‌کند."

هنرمندان باید خود محدودهء فعالیت خود را راعایت کنند! این محدوده چیست؟ حد و مرزش کجاست؟

به تشریح او (واگزار کردن به عرف) توجه کنید: "خود جوامع بشری و اجتماع، اولین مرحله در قرار دادن چارچوب برای هنر است".

این در حالی است که در قبل گفته بود هنرمند نباید آنچه جامعه می گوید را انجام دهد؛ اما اینجا جامعه برای هنر چارچوب مشخص می کند! مغلطه های منطقی ای که هیچگاه شنیده نمی شود و این در حالی است که آیت الله شاید نمی دانند هنر هیچ چارچوبی نمی پذیرد و اساسن یک قدم جلوتر از مخاطب (جامعه) حرکت می کند و هنر داخل چارچوب همان گل و بلبلی است که مد نظر آیت الله است

 

هنر سفارشی و حمایت های دولتی

باز هم همان ترفند شعار و شرط؛ و اساساً وقتی اين ترفند به خوبی تا کنون جواب داده است چرا شیوهء دیگری را جستجو کند؟ آیت الله چنین می گوید:

"ما باید فضای مناسب را برای هنر فراهم کنیم. دولت برای خود رسالت ترویج را بر عهده می گیرد نه اینکه هنر فرمایشی را در دستور کار خود قرار دهد. البته دولت موظف است از برخی موضوعات ملی، مثل فرهنگ ایران و اسلام و آنچه که هویت اسلامی و ایرانی ما را نگه می دارد و تعالی می بخشد، بیشتر حمایت کند".

ادامهء جمله، پس از "البته دولت موظف است"، همان شرطی است که در سایهء شعار پرهیز از هنر فرمایشی شنیده نمی شود: "حمایت بیشتر از برخی موضوعات ملی!" یعنی هنری که فرهنگ اسلامی و ایرانی ما را نگه می دارد و... همان عنوانی است که در دولت قبلی با عنوان "حمایت از هنر فاخر و ملی" مطرح شد و اساسن باز مرز و چگونگی این حمایت بیشتر نا مشخص است. باید از آیت الله پرسید که چگونه می توان از موضوعاتی در هنر مانند فرهنگ اسلام بیشتر حمایت کرد و در عین حال سفارش هم نداد؟ مانند همان طنز اخیرا رایج که همه در برابر قانون مساویند ولی برخی مساوی ترند! کیست که نداند تحت همین عنوان "حمایت از موضوعات اسلامی" چه بودجه های کلانی صرف آثار سفارشی شده است؟ حال این بودجه های حمایتی این بار هم تقسیم می شود موضوع اش هم مشخص می شود اما نام اش سفارش نیست!

آقای آیت الله شما گفتید سرهنگ نیستید و حقوق دان هستید اما آیا ما هم که سرهنگ نیستیم روی پیشانی مان نوشته شده است: چهارپا؟

 

ممیزی و تلاش برای نهادینه کردن خودسانسوری در هنرمندان

يک بخش از سخنان رییس جمهور واقعاً شاهکار مغلطه و فریب است و، از سوی دیگر، به رویه ای خطرناک اشاره می کند که امروز هشدار می دهم اگر در جامعهء هنری باب شود شاهد اضمحلال کامل  و مرگ هنر نیمه جان مستقل خواهیم بود.

رییس جمهور چنین می گوید : "ممیزی باید در چارچوب قانون و هدفمند باشد. اگر قانون ابهام دارد، باید قانون چارچوب شفافی را در اختیار همه قرار دهیم تا تکلیف همه روشن باشد. کار وزارت ارشاد باید تقریباً یک کار اداری باشد. اگر می خواهیم کار ممیزی را انجام دهیم، باید گروهی از فرهیختگان، اندیشمندان، هنرمندان، عالمان، و حتی عالمان دینی، در کنار با یکدیگر بنشینند و آنها باشند که بر هنر نظارت کنند. هنرمند می تواند بر هنر نظارت کند. کارمند دولتی نمی تواند ناظر خوبی برای هنر باشد. چرا نظارت بر سینما، کتاب و موسیقی را به اهل اش واگذار نکنیم؟ چه اشکال دارد که انجمن های صنفی بخشی از بار مسئولیت وزارت ارشاد را بر دوش گیرند؟ به هم اعتماد کنیم زیرا دوران، دوران اعتماد است".

وی همچنین می گوید: "هر نظامی خطوط قرمزی دارد؛ اما خطوط قرمز باید کاملاً شفاف و روشن باشد تا از اعمال سلیقه‌ای جلوگیری شود. اگر ما مقررات شفاف و روشنی داشته باشیم، آنگاه می توانیم کار نظارت را به صنف‌ها و انجمن‌های تخصصی واگذار کنیم. آنها بهتر از کارمندان یک وزارتخانه نظارت خواهند کرد و بیشتر عاشق ایران و کشور هستند"

ابتدا باید از آیت الله پرسید، مثلن، جمهوری فرانسه آیا نظام است؟ و خطوط قرمزش در هنر کجاست؟ و اگر کسی بخواهد نظام فرانسه را براندازی کند چه چیزی را براندازی می کند؟

اساساً «نظام» و «خط قرمز»هایش هنگامی تعریف می شود که حکومتی دارای نهاد های قدرتمند غیرانتخابی و بدون پایگاه مردمی باشد. این سخنان رییس جمهور متضاد با حق آزادی بیان است. هیچ نهادی، چه در داخل خود هنرمندان و چه درون دولت، جق ممیزی هنر را ندارد بلکه این خود مردم هستند که اثری را می پسندند و حمایت می کنند و اثری را نمی پسندند و خود بخود محو اش می کنند. ممیزی به این معناست که مردم خودشان نمی فهمند چه چیزی خوب است و ما برایشان تشخیص می دهیم. تنها خط قرمز آزادی بیان "توهین و تعرض به آزادی دیگران" است که برای آن هم دادگاه های مستقل ِ از مرکز قدرت حکومتی تشخیص و رای صادر می کنند.

اما، جناب رییس جمهور! مگر اکنون کارمندان ارشاد کار ممیزی را انجام می دهند؟ در موسیقی که شورایی مرکب از همین هنرمندان دستبوس شما هستند که مشخص می کنند چه خوب است و چه بد و گویا فقط یک عالم دینی کم دارد تا مطلوب شما شود. اما سپردن کامل ممیزی به نهاد هایی به ظاهر بیرون دولت تنها توقع پاسخگویی را از دولت سلب می کند و دست حکومت را برای ایجاد نهاد های ممیزی با بکار گیری فرهیختگان و هنرمندان مزد بگیر باز می کند.

جناب روحانی، ممیزی هدفمند چیست؟ هدف سانسور چه می تواند باشد؟ کدام قانون، متکی بر چه اصولی، ممیزی و سانسور را در بر می گیرد؟ و آیا این همان آزادی ای است که هنر واقعی در آن رشد می کند؟

آقای روحانی در دنیای امروز هیچ نظامی حق ممیزی هنرمند را ندارد بلکه این هنرمندان هستند که بر نظام نظارت می کنند. اما اگر آزادی این باشد همانی می شود که علی جنتی هم مدافع آن می شود.

 

ارکستر سمفونیک و ارکستر ملی دستمایه فریبکاریِ دیگر

رییس جمهور، با بهره برداری از تعطیلی ارکستر ملی و سمفونیک، که اساساً به دلیل کسر بودجهء ارشاد در پرداخت حقوق نوازندگان آن به وجود آمد، سعی می کند تعطیلی به وجود آمده را ناشی از مخالفت های جناح های رقیب اش در مجلس نشان داده و از آن به نفع دولت خود سوء استفاده کند. او چنین می گوید :

"من از این که ارکستر سمفونی و ارکستر موسیقی ملی به تعطیلی کشیده شده است، بسیار متأسفم و حتماً این دولت در همین ماه ‌های آینده این‌ها را احیا خواهد کرد؛ اگر چه ممکن است وزیر باز هم کارت زرد بگیرد! این دولت به تمام تعهداتی که در دوران انتخابات و قول هایی که به مردم داده است، عمل خواهد کرد؛ کارت زرد برای این دولت نگرانی نیست".

آقای رییس جمهور آیا مجلس در دوران فاجعه بار دولت های نهم و دهم مسبب تعطیلی ارکستر های ملی و سمفونیک شد؟ اساسن این موضوع دغدغهء مجلسی بود که در آن دوره مانند کودکان انگشت اجازه برای آقابالاسر بلند می کرد تا بلکه بتواند سوالی از رییس جمهور وقت کند. کیست که نداند ارکستر ملی و سمفونیک فقط و فقط به دلیل مسائل مالی و سوء مدیریت های دولتی به تعطیلی کشیده شد نه اعمال نظر مجلس. کیست که نداند این ارکسترها همیشه برای دولت و در خدمت دولت بوده اند و همان دولت، در روزهای ملتهب پس از انتخابات، آنها را به تور کنسرت اروپایی برد تا فضای ملتهب ایرانیان خارج کشور را کنترل کند؛ و فوق العادهء بودجه ای که با برداشت از حساب صندوق زخیره ارزی آن روزها انجام شد با چراغ سبز همین مجلس محقق شد.

حال به گونه ای برخورد می کنید که گویی ارکستر ملی و سمفونیک (با تمام احترام به هنرمندان آن) دو نهاد مستقل هنری بوده اند که با دسیسهء جناح رقیب شما به تعطیلی کشانده شده است؟ اگر غیر از این است چرا باید دولت بابت راه اندازی مجدد آن از مجلس کارت زرد بگیرد؟

باری، ترفند های "فریب خواص" دیر زمانی است که توسط روحانیت در این کشور کار کرده، کارکرده، کارکرده و کار می کند و من حیران لبخند های رضایتی هستم که بر لبان هنرمندان این سرزمین می نشیند و باز به زیر همان بیرقی می روند که بیرق داران اش در روزهای قدرت، به بهانهء مبارزه با فرهنگ غرب و تهاجم فرهنگی، خون آنها را به شیشه کرده و یا بر زمین ریخته اند.

در پایان قلمم را به سخنی از شاملوی بزرگ تطهیر می کنم که:

"...بوی گند این لقمه هم اکنون به مشام می رسد، شعر دولتی یا رسمی… من اصلاً نه مشتری اش هستم و نه آن را می خوانم. شعری که در روزنامه ها و بلندگو های رژیم ها چاپ شود برای من اصلاً شعر نیست. بنده هنر بدون تعهد را دو پول ارزش نمی گذارم. هنرمند همیشه بر قدرت است نه با قدرت، حالا اگر یکی می خواهد برود با قدرت باشد، بگذار برود خودش را با بند تنبان فلان رئیس جمهور دار بزند. اصلاً برایم مهم نیست؛ نه زنده بودن اش برایم مهم است نه مردن اش".

http://behradtavakoli.blogfa.com/post/58

 

نظر خوانندگان

 

 

محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:

توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.

کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.

 

بازگشت به خانه