|
|
خانه | آرشيو کلی مقالات | فهرست نويسندگان | آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت | جستجو | گنجينهء سکولاريسم نو |
|
|
پيشگفتار: فرش قرمزی که برخی رسانه های اصول گرا برای روس ها پهن می کنند و دستکش سفیدی که به دستان آلوده و ناپاک این کشور می پوشانند برای چیست؟ آیا اینان ایدئولوگ های همان دولتی نیستند که وزیر امور خارجه اش سهم ایران را از دریای خزر 11 درصد عنوان کرد و تعجب همگان (حتی روس ها) را برانگیخت؟ برای مطالعه چگونگی تطهیر جنایات روسها در طول تاریخ این مملکت اینجا را بخوانید.
غرض نگارنده از گشودن این مبحث تاریخی یادآوری نقش مخرب روس ها (و همپالگان قجری و غیرقجری آنها) در تاریخ چند سده اخیر است، نه برای آگاهی بخشی عمومی که برای بیدار نمودن وجدان و حافظه تاریخی نویسندگانی که به نام اصولگرایی و از موضع «مقاومت» اقدام به تخریب و سیاه نمایی دستاوردهای دستگاه سیاست خارجی دولت روحانی می نمایند(*). آنان که تلاش می کنند کارنامه سیاه روس ها را تحریف و به جای آن بر نقش مخرب آمریکایی ها تاکید کنند. آنان که با تطهیر روس ها تلاش می کنند بر خاکسترهای بلوک شرق، کاخ آرزوهای خود را بنا کنند. «خود- شوروی» پندارانی که گمان می کنند جهان در آستانه تکرار جنگ سردی دیگر با دو قطب ایران وآمریکا ست و ابایی از این ندارند که منافع و منابع ملی را هم قربانی توهمات تئوریک مغشوش خود کنند.
عنوان یادداشت در خود نتیجه ای را هم که نویسنده قصد دارد بگیرد نهفته دارد: «آیا روسیه بیش از امریکا به ایران ظلم کرده است؟». پاسخ به شبهات بخش نخست یادداشت است: «دفع شبهه ستمگرتر بودن روسیه از آمریکا»! سپس بافتن آسمان به ریسمان که روسها جنایت کمتری علیه ایران و ایرانی مرتکب شده اند: بررسی تطبیقی ظلم مادی (روسیه) و ظلم معنوی(امریکا). بررسی تطبیقی ظلم زمینی (روسیه) و زمانی (امریکا). بررسی تطبیقی ظلم سطحی (روسیه) و ظلم حجمی (امریکا).
قلم مذکور به شیوه ای نخ نما تلاش می کند تا تمام آنچه روسها مرتکب شده اند را در عهدنامه های گلستان و ترکمنچای خلاصه و سر و ته قضیه را هم آورد که «برادر بزرگتر» بیش از این شرمنده ملت ایران نگردد. اما واقعیت چیز دیگری است، کارنامه روسها در عقب نگاه داشتن ایران از قافله پیشرفت و تمدن جدید آنچنان سیاه است که هرگز از حافظه تاریخی ملت ایران پاک نخواهد شد (اگر هم پاک شود حداقل از کتابهای تاریخی پاک نخواهد شد).
* توضيح سکولاريسم نو: سه پاراگراف بالا در وسط مقالهء حاضر آمده است اما مقدمهء آن محسوب می شود. در عين حال، چنانکه در بقيه مقاله آمده است بين آنچه فتحعليشاه قاجار با ايران کرد و آنچه سطدعلی خامنه ای کرده است و می کند تفاوت چندانی وجود ندارد و شرح تعديات روسيه و شوروی به ايران نمی تواند توجيه گر انتخاب سيدعلی در شرايط کنونی باشد. آشتی با دنيا آرزوی همهء ايرانيان است اما آيا ديپلماسی کابينهء روحانی برای رفاه ملت ايران کوک شده يا برای تضمين حکومت سرکوبگر اسلامی. رويهمرفته مطلب زير سخت خواندنی و روشنگر است.
***
نقل است که شاه اسماعیل صفوی در جنگ چالدران (1514 میلادی)علیرغم رشادتهای سپاهیانش شکست سختی از سلطان سلیم عثمانی خورد به نحوی که لشکریان ایران منهزم گشته و حرم شاه اسماعیل به دست ترکها افتاد و بخشهای زیادی از کشور از جمله آذربایجان و تبریز اشغال شد.
اسارت سوگلی شاه، «بهروزه خانم»، به دست ترکها سخت بر او گران آمد. پس هیئتی نزد سلطان عثمانی فرستاد و از موضع مروت و انسان دوستی خواهان آزادی همسرش شد. سلطان سلیم اما آزادی بهروزه خانم را مشروط به تجزیه بخشی از خاک ایران و «پذیرش رود ارس به عنوان مرز ایران و عثمانی» از سوی شاه اسماعیل نمود. شاه با تمام عشق و علاقه ای که نسبت به همسرش داشت این شرط را نپذیرفت و فقهای دربار عثمانی بلافاصله عقد بهروزه خانم با شاه اسماعیل را باطل و او را به عقد یکی از سرداران ترک در آناتولی درآوردند. (روابط خارجی ایران. عبدالرضا هوشنگ مهدوی. ص 21) البته بیست سال بعد شاه تهماسب صفوی تبریز و آذربایجان را از عثمانیها بازپس گرفت اما شاه اسماعیل آنقدر زنده نماند که شاهد آزادی آذربایجان باشد و در سن 37 سالگی درگذشت.
314 سال بعد (1828) فتحعلیشاه قاجار دقیقاً در همان موقعیتی قرار گرفت که شاه اسماعیل قرار داشت با این تفاوت که اینبار نیروهای اشغالگر روسها بودند. روسها سپاه ایران را شکست داده و تا تبریز پیشروی کرده بودند. شرط ژنرال پاسکوویچ برای صلح، علاوه بر چشم پوشی ایران از 17 شهر قفقاز و پرداخت پنج میلیون تومان غرامت و اعطای حق کاپیتولاسیون برای اتباع روس در ایران، «پذیرش رود ارس به عنوان مرز ایران و روسیه» بود. اما نه ایران ایران عصر صفوی بود و نه فتحعلیشاه مثل شاه اسماعیل فکر می کرد، از این رو بقاء خودش را در ازای تجزیه کشور با روسها معامله کرد (از جمله مفاد عهدنامه ترکمنچای حمایت دولت روسیه از تداوم سلطنت در خاندان ولیعهد فتحعلیشاه، عباس میرزا و فرزندان او، بود) و ترجیح داد با خیالی آسوده در حرم به عیش و طرب مشغول شود. این وادادگی فتحعلیشاه فتح بابی شد تا بتدریج دولتهای استعماری در عصر قاجار حدود یک سوم از سرزمینهایی را که پادشاهان صفوی و نادرشاه و کریمخان زند با جانفشانی و رشادت بسیار حفظ کرده بودند از چنگ ایرانیان خارج کنند...
روسیه تزاری که سهم خود را از پادشاهان سخاوتمند قاجار گرفته بود تا آخرین لحظه حیاتش از فرمانروایی خاندان نالایق و فاسد قاجار بر ایران پشتیبانی کرد، به نحوی که به جرأت می توان گفت مهمترین عامل تداوم حکومت 130 ساله شاهان قاجار حمایت روسیه تزاری (و بعدها انگلستان) از این رژیم بی خاصیت بود.
و آن زمان که ملت ایران خسته از ظلم و جور قاجارها و اربابان خارجی شان برای عدالت و آزادی دست به «انقلاب مشروطه» زدند (1285)، روسها هر آنچه از فشار نظامی و سیاسی و اقتصادی از دست شان برمی آمد اعمال کردند تا نهال نوپای آزادی و قانون را در این سرزمین بخشکانند. روسها که در زمان مشروطه تنها نیروی نظامی متشکل کشور (قزاقخانه) را در اختیار داشتند علاوه بر شوراندن محمدعلیشاه علیه مشروطه خواهان خود نیز به میدان آمدند و مجلس اول مشروطه در همان سال نخست تاسیس به دست افسران روس (تحت فرماندهی لیاخوف) به توپ بسته شد.
آزادیخواهان ایرانی با جانفشانی بسیار به استبداد صغیر پایان داده و مجدداً علم مشروطیت را برافراشتند اما مجلس دوم مشروطه (1290) هم پس از تصرف رشت و انزلی توسط روسها و با التیماتوم مسکو بسته شد. در همان سال محمدعلیشاه مخلوع که از مشروطه خواهان شکست خورده و به روسیه پناهنده شده بود با پول و اسلحه ای که روسها در اختیارش گذاشتند از ترکمن صحرا به قصد اشغال تهران و سرنگونی مشروطه خواهان وارد کشور شداما رشادتهای آزادیخواهان شاه مستبد را وادار به فرار و بازگشت به دامان تزار نمود.
مدتی بعد روسها که نمی توانستند شاهد کاهش نفوذشان در ایران پس از انقلاب مشروطه باشند معاهده 1907 (میان فرانسه انگلستان و روسیه) را بهانه کرده و صفحات شمالی کشور را عملا به اشغال خود درآوردند و از تا آنجا که در توانشان بود از جنایت و سنگدلی علیه مشروطه خواهان و آزادیخواهان ایرانی فروگذار نکردند. ثقةالاسلام تبریزی از علمای مشروطه خواه تبریز و یاران ایشان را در محرم سال 1290 و در روز عاشورا بر دار کشیدند و برای ایجاد رعب و وحشت در میان مخالفان خود اجساد مشروطه خواهان را مثله کردند. سال بعد (1291) به خراسان لشکر کشیدند و حرم امام رضا (ع) را به توپ بستند، شدت خشونت روسها به حدی بود که بیش از 200 نفر از زائرین و مجاورین در جریان این حمله کشته شدند. البته که این «ظلمهای سطحی» روسها به چشم آن نگارنده بابصیرت نیامده است!
چند سال بعد (1293) مشروطه خواهان ایرانی بار دیگر با جانفشانی بسیار انتخابات را برگزار و مجلس سوم مشروطه، این نهال نوپای استقلال و آزادی کشور، را برپا داشتند اما هنوز یک سال از عمرش نگذشته بود که روسها به بهانه آغاز جنگ جهانی اول و مقابله با عثمانی ها بار دیگر به سوی تهران لشکر کشیدند و چون به قزوین رسیدند نمایندگان مجلس شورای ملی مجبور شدند به قم فرار کنند و آنجا هم از پای ننشستند و اقدام به تشکیل دولت موقت نمودند اما با تهدید مجدد روسها به کرمانشاه مهاجرت کرده و در نهایت مجلس سوم هم زیر چکمه های سربازان روس منحل شد و این چنین اولین انقلاب مردمی و دموکراتیک غرب آسیا ملعبه دست پادشاه مستبد روسیه گردید.
با فروپاشی امپراطوری تزارها در روسیه (1917) سلسله قاجار نیز بزرگترین متحد خود را از دست داده و عملا به پایان خود نزدیک شد. لنین پس از تیرباران تمام اعضای خاندان تزار دستور داد اجسادشان را در اسید حل نمایند تا هیچ رد و نشانی از آن خاندان برجای نماند و سپس با ژستی بشر دوستانه تمام قراردادهای استعماری از جمله قرارداد گلستان و ترکمنچای را لغو نمود، اما بلشویکها در پس پرده اهدافی دگر داشتند.انقلاب اکتبر 1917 به نام «رهایی خلقهای تحت ستم» بذر تجزیه طلبی را در خاک ایران پاشید. کمونیستها تخم لقی در دهان ایران ستیزان و وطن فروشان شکستند که هنوز در قرن 21 تمامیت ارضی و حاکمیت ملی کشور از این ناحیه تهدید می شود (روسهابرای شروع در همان سالها با راه اندازی کنگره ای به نام «کنگره ملل شرق» اقدام به تحریک اقوام کرد، بلوچ، ترکمن، ارمنی، ترک و... در ایران و سراسر آسیا نمودند).
بلشویک ها از طریق صدور انقلاب خود به دولتهای مجاور عملاً همان سیاست امپریالیستی تزارها را دنبال کردند و خطر نفوذ کمونیسم آنچنان هراسی در جوامع پیرامون شوروری ایجاد کرد که در واکنش به این مسئله موجی از دیکتاتوریهای نظامی فاشیستی در اروپا، خاورمیانه و جنوب آسیا پدید آمد. هیتلردر آلمان، ژنرال فرانکو در اسپانیا، کمال آتاتورک در ترکیه، رضاشاه در ایران و امان الله خان در افغانستان همگی یک دشمن مشترک داشتند: کمونیسم.
جنگ جهانی دوم در نهایت منجر به اشغال ایران از سوی متفقین گردید و پای نظامیان شوروی عملاً به ایران باز شد. با پایان جنگ، استالین (که طی توطئه ای لنین را در مسکو کنار زده بود) علیرغم قراردادهای قبلی حاضر به تخلیه ارتش سرخ از ایران نمی شد و تنها پس از اینکه دو دولت دست نشانده در آذربایجان و کردستان ایجاد نمود و با فشار امریکایی ها و وعده و وعیدهای قوام السلطنه در مورد امتیاز نفت شمال حاضر به عقب نشینی شد. این دولتهای خودمختار که در حقیقت مقدمه تجزیه صفحات غربی کشور و سپس الحاق به شوروی بودند در نهایت با هزینه انسانی و مالی هنگفتی که به ارتش تحمیل شد سرنگون و آذربایجان و کردستان به آغوش میهن بازگشتند.
روس ها در طول تاریخ هیچ گاه از ایجاد تغییر جدی در مناسبات استبدادی داخل ایران حمایت نمی کردند چرا که از سرایت مطالبات آزادیخواهانه جامعه ایران به مرزهای جنوبی خود که فرهنگ و زبان و مذهب مشترکی با ایرانیان داشتند در هراس بودند. از همین رو بود که شرایطی فراهم آوردند که دولت مصدق در برابر ائتلاف انگلیس و امریکا و خاندان پهلوی به زانو درآید. بلشویکها نه تنها از رستاخیر ملی و دموکراتیک ایرانیان در جریان نهضت ملی شدن نفت حمایت نکردند که از بازپرداخت بدهی خود به ایران (11 تن طلا) در شرایطی که دولت مصدق از همه سو تحریم شده بود و در تنگنای سخت اقتصادی قرار داشت مضایقه کردند و پس از سرنگونی مصدق بدهی خود را دو دستی تقدیم دولت کودتا کردند. همچنین هیچگاه به انفعال و سکوت حزب توده (مهمترین عنصر وابسته به روسها) در جریان کودتای 1332 پاسخ روشنی از سوی رهبران این حزب داده نشده است.
ایران به دلیل همسایگی با شوروی همیشه از دید قدرتهای غربی به چشم یک سد و مانع در برابر نفوذ روسها به خلیج فارس و منابع نفتی آن دیده می شد، سدی که به هر قیمت باید آن را تحت کنترل خود نگه می داشتند و از ایجاد هر نوع تغییر غیرقابل پیش بینی(از جمله تغییرات دموکراتیک) در آن ممانعت به عمل می آوردند.به همین دلیل هم در سراسر قرن بیست از دولتهای متمرکز و میلیتاریستی در ایران حمایت کردند و مهمترین حرکت دموکراتیک ایرانیان پس از انقلاب مشروطه را قربانی توطئه کودتایی به نام آژاکس نمودند. به عبارتی سیاست خارجی بلوک غرب در برابرایران نه برپایه آنچه در تهران رخ می داد که برپایه آنچه در مسکو اتفاق می افتاد تنظیم می شد. شاه هم، با به جان خریدن انگ وابستگی، از ترس روسها بیش از پیش به دامان امریکا پناه می برد.
روس ها با سکوت انقلاب 1357 را دنبال کردند و با آغاز جنگ به برنامه پنهان غرب برای مهار انقلاب ایران از طریق تجهیز صدام حسین پیوستند. هر چند تا پیش از جنگ هم عراق از متحدین اصلی روسها در منطقه محسوب می شد به نحوی که طبق برآوردها حدود ۸۵ درصد تجهیزات مورد استفاده عراق در جنگ علیه ایران ساخت کشور شوروی بوده است. مهندسین روس روی پروژه موشکی بلندپروازانه صدام حسین نظارت داشتند و تمام موشکهایی که در سالهای آخر جنگ به تهران اصابت می کرد از نوع اسکاد و ساخت شوروی بود! و البته این هم از جمله مواردی است که گویا در ادبیات برادران استکبار ستیز جزو ظلم های مادی و سطحی محسوب می شود و از نوع ظلم حجمی و معنوی نیست!
انگیزه روسها برای کمک به صدام و مهار انقلاب ایران هم ممانعت از گسترش امواج اسلامگرایی به درون مرزهای شوروی بود، جایی که آنها برای بیش از دویست سال میلیونها مسلمان را تحت سرکوب شدید سیاسی و فرهنگی نگاه داشته و در پی هویت زدایی کامل آنها بودند.
در سال 1991 آن غول نظامی که برای بیش از 70 سال در جهان وحشت تولید می کرد از درون فروپاشید و یک اقتصاد ورشکسته و زرادخانه های عظیم هسته ای که حتی پول نگهداری آن را نداشتند روی دست روسها باقی ماند. صنایع نظامی به شدت ضرر می دادند و متخصصین روس عموماً بیکار بودند. اما روسها با برنامه ریزی روی متحدین منطقه ای و به یُمن غرب ستیزی برخی کشورها موفق شدند صنایع هسته ای و نظامی خود را از خطر ورشکستگی کامل نجات دهند. همکاری روسها با کشورهایی مثل ایران، عراق، سوریه و لیبی به اقتصاداین کشور جانی دوباره بخشید. در این میان از جمله پرسود ترین قراردادهای روسها قرارداد تکمیل نیروگاه هسته ای بوشهر بود.
ساخت نیروگاه بوشهر قبل از انقلاب در سال 1355 با مشارکت آلمانی هاآغاز شد و تا سال 1357،که انجام پروژه متوقف شد، آلمانها حدود 75 درصد از واحد اول و 60 درصد واحد دوم نیروگاه را ساخته بودند (وب سایت الف. 2 مهر 1392). در سال 1371 قرارداد تکمیل نیروگاه هسته ای بوشهر بین ایران و روسها به امضاء رسید و قرار شد تا سال 2000 (1379) نیروگاه تحویل ایران گردد. اما خلف وعده روسها همچنان پایان قطعی این پروژه را مبهم باقی گذاشته است و نکته ظریف قضیه اینجاست که روسها همزمان که بیشترین میزان همکاری را در برنامه اتمی ایران دارند امضای شان پای تمام قطعنامه های شورای امنیت علیه پرونده هسته ای ایران نیز هست!
هر چند روند اتمام پروژه اتمی بوشهر در سال 1389 بدلیل حمله سایبری استاکس نت با اخلال مواجه شد (حمله ای که عامل اصلی آن لپ تاپ آلوده مهندسین روسی نیروگاه عنوان شد) اما در سال 1390 بخشی از ظرفیت نیروگاه به شبکه سراسری برق کشور وصل شدو مهرماه سال جاری با حضور علی اکبر صالحی، رئیس سازمان انرژی اتمی و رئیس شرکت روسی پیمانکار نیروگاه بوشهر «تحویل موقت واحد نخست نیروگاه اتمی» به طرف ایرانی انجام گرفت، و اتمام کار هنوز در هاله ای از ابهام قرار دارد. آیا تاخیر بیست ساله در تکمیل نیروگاهی که قبلا 75 درصد آن ساخته شده بود اجحاف به حقوق ملت ایران نیست؟ آیا روسها بابت این تاخیر غرامت پرداخته اند؟ چه مقدار هزینه اضافی به بودجه کشور تحمیل شده است؟ باید از تئوریسینهای «مقاومت» و منتقدان تیزبین توافق نامه ژنو پرسید این ظلم زمینی است یا زمانی؟ سطحی است یا حجمی؟
به راستی چه تفاوتی با فتحعلیشاه قاجار داریم وقتی که به خاطر منافع باندی و گروهی خود حاضریم تن به اجحاف روسها دهیم، که بماند، کارنامه سیاه آنها را هم ماست مالی کنیم؟ مردم در جریان انتخابات خرداد ماه میزان رای «سیاست تهاجمی» و جبهه «مقاومت» را مشخص کردند، آیا این خوش خدمتی به روسها برای جبران پایگاه اجتماعی ضعیف این جریان در داخل است؟ براستی نتیجه سیاست خارجی تهاجمی دولت نهم و دهم جز تحریمهای بی سابقه از جانب غرب و امتیازدهی اقتصادی بی حساب و کتاب به چین و روسیه و هند چه بوده است؟ باید از این آقایان پرسید واقعاً دلتان برای آن روزها که متکی سهم ایران را از دریای خزر 11 درصد عنوان کرد و احمدی نژاد زیر تابلوی خلیج ع ر ب ی نشست تنگ شده است؟
22 دی 1392
http://fararu.com/fa/news/176055
نظر خوانندگان
محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:
توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.
کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.