خانه   |   آرشيو کلی مقالات   |   فهرست نويسندگان  |   آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت    |    جستجو  |    گنجينهء سکولاريسم نو

بختيار و بازرگان و بنی صدر تفاوتی نداشتند

دلسوز ايران

دوشنبه 14 بهمن ماه 1392 ـ 3 ماه فوريه  2014

1. مارکسیسم روسی، و مارکسیست های روسی، متهم اول پروندهء دیکتاتوری، فساد، وابستگی استعماری به روسیه از یک سو، و شکست پروژه های دموکراسی خواهانه، استقلال سیاسی طلبانه و آزادی خواهانهء مردم ایران بوده و هستند و کماکان خواهند بود. چپ ها پروژه های خودشان را در هر دو رژیم دنبال کرده و می کنند و بر گردهء هر دو رژیم سوار شده و سوار هستند. اکنون هم می خواهند سوار گردهء اپوزیسیون بشوند و از امریکا و غرب هم کولی بگیرند. پروژه اصلی مارکسیست ها در ايران روسی کردن تمام و عیار و انضمام ایران به روسیه است. لذا مردم ایران نیاز مبرمی به شناخت مارکسیسم روسی و استراتژی و تاکتیک های آن و عملکرد خائنانه آنها طی 72 سال گذشته دارند. توپ باید در زمین مارکسیست های روسی بماند و مليون ايران نبايد بازی بخورید.

2. يکی از ترفندهای هميشگی مارکسیسم روسی، مخدوش کردن ظاهراً منطقی انديشه و رفتار مردانی است که در برابرشان ايستاده اند. مثلاً جا انداختن اينکه بين مواضع و عملکردهای سه رهبر سياسی کشور، بختيار و بازرگان و بنی صدر، تفاوت های بنيادی وجود داشته و اين تفاوت ها «مشکل اصلی جامعهء ما» از انقلاب تا کنون، محسوب می شوند. در حالی که اگر سم ایدئولوژی مارکسیسم روسی را از تشريح مواضع و عمل کردهای اين سه تن برداريم، به خوبی می بینيم که دیگر هیچ اختلافی بین بازرگان و بنی صدر و بختیار نمی ماند. يعنی، اگرچه در حوزهء روش های آنها اختلاف وجود دارد اما اين اختلاف به هدف و استراتژی بر نمی گردد. لذا به ضرس قاطع می توان گفت که «مشکل صلی جامعهء ما»، از انقلاب تا کنون، نه عمل گرایی بختیار برای ترمز کردن انقلاب ویرانگری که اسیر توهمات آمیخته به مذهب مارکسیست های روسی بود و نه اندیشهء قانون محور و روش گام به گام خردورزانهء بازرگان؛ و نه تاکتیک برتر تهاجمی بنی صدر در ترمز کردن و خردورزانه نمودن بازار مکارهء سیاسی ِ علم شده توسط مارکسیست ها در کارزارهای ایدیولوژیک، بخصوص از طریق برقراری بحث های آزادی که مارکسیست های روسی را در جامعه لخت می کردند. بلکه، بر عکس، مشکل اصلی ما نفوذ مارکسيسم روسی در اندام سياست و انقلاب بوده که همچون سرطان انرژی و خون انقلاب را مکيده و آن را به ناهنجاری های گوناگون کشانده است.

3. به همين سياق، انقلاب 57 نيز موقوف به امریکا ستیزی روس محور، دیوانگی های اشغال سفارت، برپا کردن غائله های کردستان و ترکمن صحرا، سنگر بندی در دانشگاه، جنگ با عراق، دخالت بی جا در امور اعراب، برقراری تروریسم در سوریه، ايجاد مجلس خبرگان به جای موسسان، ايجاد ولایت مطلقه فقیه و... نيست؛ و دامنء آن را می توان به عملياتی ديد همچون بایکوت امروز بنی صدر ـ اين نماد حق گرایی و خردورزی در میدان اندیشه؛ حمله به امیر انتظام ـ اين نماد ایستادگی در برابر ظلم استالینیستی (يعنی قربانی مارکسیسم روسی و نه دیکتاتوری مذهبی آیت الله خمینی) ـ، و تخفيف بازرگان ـ اين فانوس درخشان قانون گرایی و دموکراسی و مشروطه خواهیـ، دوشادوش سانسور انقلاب اوکراین و راه انداختن جنگ های حیدری نعمتی بین لیبرال ها و ملیون.

4. فراموش نکنید که اگر بختیار، زودتر از آنک پيش آمد، مثلاً در زمان امینی، همان کارها را می  کرد حتما موفق می شد و نیازی به انقلاب ۵۷ نبود؛ یا اگر انقلابی می شد که مثل امروز اوکراین پخته بود و اسیر آنارشیسمی که روس ها همه جا به مبارزات مردم تحمیل می  کنند (تا کودتا کنند و یا عروسک دست ساخت خود را تحمیل کنند) نمی شد، روش بختيار برنده بود. حتا اگر او به جای ازهاری می آمد باز شانس موفقيت داشت. ولی پذيرفتن مسئوليت در 37 روز مانده به سرنگونی رژیمی که خود شاه بانی اصلی انقلاب اش بود چرچیل و بیسمارک را هم در گل فرو می برد. به همین دلیل بختیار و بازرگان توافق کردند که بختيار نخست وزیر آیت الله شود؛ که تاکتیک بسیار عاقلانه ای بود اما معلوم نیست چرا این تاکتیک شکست خورد. می گویند آیت الله منتظری و بنی صدر مخالفت کردند ولی من فکر می کنم پشت پرده وجود مسائلی در سطح معاملات قدرت های بزرگ باید مانع آن شده باشد. بخصوص فراموش نکنید که همین بختیار، بیژن جزنی مارکسیست را از کنگرهء جبههء ملی بیرون انداخت چرا که می دانست نفوذ مارکسیست های روسی در بدنهء جبهه ملی چه اندازه خطرناک است.

5. متأسفانه، شاه جز اعدام چندتا جوان فریب خوردهء مارکسیسم روسی، که ژاندارم می کشتند، کاری نکرد. در زمان او هیچ کار فرهنگی اساسی در زمینهء نهادینه کردن دموکراسی غربی و لیبرالیسم و شناساندن کاستی های مارکسیسم و جنایات مارکسیست ها صورت نگرفت. او با اتحاد اسلام سیاسی و مارکسیسم [که آن را اتحاد ارتجاع سرخ و سیاه می خواند] صرفاً واکنشی برخورد کرد و اجازه نداد که هیچ حزب لیبرال یا اندیشهء لیبرال در کشور پا بگیرد و بتواند در موقع بحران خودش را نجات دهد.

6. حکومت اسلامی هم همان راه اشتباه را رفته و به چپ روسی بصورت واکنشی میدان داده؛ به اين خيال خام که اين چپ از او در برابر لیبرال ها و ملیون و امریکا دفاع کند؛ در حالیکه اين چپ روسی است که در ایران ماهیتی ضد ملی و ضد دموکراسی دارد.

7. اگر آن همه جنجال سازی «جذاب» مارکسیستی در فضای بهمن 57 نبود، و سپس اگر مارکسیست های روسی با اشغال خائنانهء سفارت امریکا (اول توسط فدائیان و بعد توسط فریب خوردگان خط امام) آنارشیسم جنگلی را به مردم و دولت تحمیل نمی کردند من شک دارم که آیت الله از قم به تهران می آمد و بساط حکومت روحانیت را تدارک می دید. یا حداقل اينکه به خودش چنين جراتی را نمی داد. فراموش نکنید که آیت الله خیلی مواظب بود روحانیت وارد قدرت اجرایی نشود. اما بعد ها، با توصیه و تشجیع و بت سازی حزب توده، و نفوذ آنها از طریق رفسنجانی و باند خوئینی ها و بهزاد نبوی، و  فریب دادن دانشجویان خامی مثل من و تو، پای او و دیگر روحانیون را به قدرت باز کردند و با آنها همان کردند که جعفریان و نیک خواه و باهری و انصاری و اکبر اعتماد و... با شاه و حزب رستاخیز او انجام دادند.

8. بازرگان و بنی صدر و بختیار هم اشتباهاتی مرتکب شدند اما حداقل خودشان به آنها اعتراف کرده اند اما بی انصافی صرف است اگر از آنها توقع می داشتيم يا داشته باشيم که آنها نيز برای آنارشیسم دست بزدند تا از قافلهء آنارشیست های مارکسیست روسی عقب نمانند و یا به دلهره های آدم های خامی که اسیر توهم مارکسیستی روسی بودند آب سردی بپاشند، همه نشان از ناآگاهی سیاسی یا درماندگی ما دارند.

9. همه باید بپذیریم که ما، تحت تعلیمات مارکسیستی روسی (از خیل نویسندگان مارکسیست گرفته تا شریعتی) و بدون آنکه درکی از سیاست و انقلاب و دموکراسی و آزادی و توسعهء سیاسی داشته باشیم، نا خواسته و متوهمانه وارد  فرایندی ناپخته شدیم که اسمش را انقلاب گذاشتیم و بعد انقلاب اسلامی. به همین دلیل هم، از مسکو گرفته تا کاخ سفید، از دفتر آیت الله در نجف گرفته تا خانهء مهدی بازرگان، از جبهه ملی گرفته تا حزب توده، و از نیاوران گرفته تا زندان اوین، هیچ کس انتظار وقوع آن را نداشت. مرد رندان انارشیست روسی يکباره با در کردن تیر و ترقه و های وهوی سرخپوستی به التهابات دامن می زدند، و همه نيز می خواستند سوار این گله گاو رم کرده شوند.

10. بختيار و بازرگان می خواستند گله را آرام و هدایت کنند تا به دره سقوط نکند. بنی صدر، که آبدیده بود و جهان دیده، و نمی خواست این گله دیوانه وار رم کند، به دنبال افشای نقش همان مارکسیست های روسی ای بود که گله رم می دادند. مخالفت او با دانشجویان خط امام و حرکت های  عکس العملی فراقانونی آیت الله، ضمن حرکت تاکتیکی اولیه با مرزبندی مشخص آرام کننده که مورد انتقاد باند بهزاد نبوی و خوئینی ها بود در همين راستا قرار داشت.

11. دوستان! آخر این چه مرضی است که اگر دشمن یا رقیب تو به خانه ات آتش می زند تا خودی نشان دهد تو هم آتش بیشتری بزنی و بنزین بریزی تا از او عقب نمانی ؟ اين همان افراط مارکسیستی روسی است که اسم بیماری ما ایرانیها است. ما، تا روزی که به دیکتاتور ورشکسته ای مثل کاسترو احترام می گزاریم، تا روزی که برای یک استعمارگر ارتدکس تزاریست استالینیست مافیایی مثل پوتین ارزش قائلیم و به او باج می دهیم، تا روزی که به جای پرداختن به علت ها اسیر جنجال روی معلول ها هستیم، تا روزی که اجازه می دهیم کسانی که پروندهء مشخصی دارند و اهداف معینی را دنبال می کنند برای ما دوست و دشمن ابدی فرضی درست کنند (اسد و پوتین دوست ما ولی امریکا و اسرائیل دشمن ما هستند!)، و تا روزی که به اشتباه خود و اینکه بازیچه بوده ایم اعتراف نکنیم، راهی به سوی ازادی و دموکراسی نداریم و نخواهیم یافت.

12. و عاقبت اينکه می خواهم به هواداران بنی صدر و بازرگان، و حتا بختیار، توصیه کنم که وارد این بازی های مارکسیستی روسی نشوند. من حتا به دولت روحانی توصیه می کنم که بساط این چپ روسی را در ساختار امنیتی رژیم برچیند؛ پیش از آنکه به سرنوشت شاه و بدتر از آن دچار شوند. يادمان باشد که امروزه آنچه در اوکراین می گذرد باید تیتر اول درس مدرسهء سیاست و انقلاب ما شود و اذهان عمومی را آموزش دهد.

 

نظر خوانندگان

 

 

محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:

توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.

کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.

 

بازگشت به خانه