خانه   |   آرشيو کلی مقالات   |   فهرست نويسندگان  |   آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت    |    جستجو  |    گنجينهء سکولاريسم نو

ا لزوم ارائهء یک آلترناتیو سکولار- دمکرات

گفتگو با شاهزاده رضا پهلوی

گفتگوگر: کيهان آنلاين

شنبه 19 و يکشنبه 20 بهمن ماه 1392 ـ 8 و 9 ماه فوريه  2014

پرسش: دلایل 35 سال پایداری رژیم اسلامی‌ایران را در چه می‌دانید؟ آن هم در حالی که حتا خود رژیم نیز می‌داند محبوبیتی در میان مردم ندارد.

پاسخ:  جمهوری اسلامی‌از همان ابتدای استقرار در کشورمان، به دلیل عدم کفایت در مملکت‌داری و با فاکتورگرفتن اصل شایسته‌سالاری همه زیرساخت‌های بنیادین کشور را به نابودی کشانده است.  در چنین شرایطی که هرج و مرج در همه لایه‌های جامعه نفوذ کرده، مجموعه‌ای از عوامل و فاکتورهای مختلف به شرح زیر موجبِ نه «پایداری» بلکه «نظامداری» رژیم جمهوری اسلامی‌در طی سی و پنج سال گذشته شده است:

1. قتل و کشتار: جمهوری اسلامی‌از آغاز حکمرانی خود، با اجرای اعدام‌های گروهی با رای دادگاه انقلاب اسلامی‌به دستور روح‌الله خمینی و به ریاست خلخالی از کشتار ارتش‌مردان و خدمتگزاران کشوری بر پشت بام مدرسه رفاه تا کشتار و زنده‌سوزی بهاییان، کشتار اهل سنت، اعدام زندانیان سیاسی در تابستان 1367، قتل‌های زنجیره‌ای، کشتار دانشجویان در کوی دانشگاه، اعدام نوکیشان مسیحی و دگرباشان، کشتار و اعدام‌های خیابانی پس از جنبش سبز و همچنان ادامه اعدام و قتل عام شهروندان ایرانی تا به امروز توانسته است رعب و وحشت را در جامعه ایجاد کند.

2. سرکوب و خشونت: جمهوری اسلامی‌همواره خشونتی هدفمند را علیه شهروندان ایران به ویژه زنان و جوانان سازماندهی کرده است. رژیم به نام انقلاب فرهنگی به پاکسازی و حذف اندیشه‌های مختلف از دانشگاه تا همه سطوح مختلف جامعه پرداخت. همچنین با بستن روزنامه‌ها، زندانی کردن اندیشمندان، روزنامه‌نگاران، دانشجویان، فرهنگیان و کنشگران مدنی و سیاسی و وکلای مدافع زندانیان سیاسی- عقیدتی، سرکوب شدید فعالین کارگری و سندیکاها، شکنجه و تجاوز زندانیان و آزار و اذیت خانواده‌های آنها به سرکوب و واپس‌رانی شهروندان ایرانی پرداخته است.

3. فقر و ناامنی: جمهوری اسلامی‌همه امور سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و به ویژه امور اقتصادی را به شکل قبیله‌ای به دست گرفته است. پدیده آقازاده‌ها ناشی از گردش قدرت و پول در دست چند خانوار مرتبط به چند چهره سیاسی است که در نتیجه مافیای اختلاس را در کشور ایجاد کرده است. فقر و تنگدستی دهشتناک و عدم امنیت فردی و اجتماعی باعث تضعیف روحیه جامعه شده و سطح امید به زندگی مردم به شکل اسفناکی کاهش یافته است.

 

4. حکم حکومتی: در واقع خشت اول جمهوری اسلامی‌با برگزاری یک رفراندوم نمایشی و فرمایشی که دستمایه پروژه سیاسی «ولی فقیه» است، پایه ریزی شد و این‌چنین حق انتخاب شدن و انتخاب کردن و حق حاکمیت ملت را از آنها سلب کرده است. قانون اساسی جمهوری اسلامی، مرام نامه جماعتی است که تنها پیروان یک فرقه مذهبی را به رسمیت می‌شناسد و در عمل ابزاری برای تمرکز تمامی‌قدرت در دست یک نفر به نام «ولی فقیه» است. بر پایه این قانون اساسی، عالی‌ترین مقام نظام، رهبر یا ولی فقیه است و تمام امور کشور زیر کنترل مطلقه او قرار دارد. رای یا «حکم حکومتی» رهبر فراتر از قانون اساسی و بی اعتنا به خواست مردم، برای تمام ارکان حکومت «فصل الخطاب» است.

5. آلترناتیو و بدیل سیاسی: جمهوری اسلامی‌در دهه اول نظامداری با ترور کنشگران برجسته ایران در خارج از کشور به تضعیف نیروهای سیاسی برای جلوگیری از تشکیل یک بدیل واقعی و موثر در مقابل نظام اقدام کرد. در دو دهه دیگر نیز رژیم با خرج سرمایه‌های کلان اقدام به ساخت بدیل‌های درون نظام مانند «اصلاح طلب» و «اعتدالیون» پرداخته است. در چنین شرایطی، حضور پررنگ و موثر یک آلترناتیو و بدیل سکولارـ  دمکرات بیش از هر زمانی ضروری و حیاتی است.

6. عدم پشتیبانی جامعه بین‌الملل: با گذری در تاریخ شاهد آن هستیم که همه نظام‌های دیکتاتوری با به کارگیری ابزارهای خشونت و سرکوب می‌توانند برای دوره‌ای زمامداری کنند، همانند شوروی سابق که به مدت هشت دهه قدرت سیاسی تام را در اختیار داشت و در نهایت با کمک وسیع جهان غرب فرو پاشیده شد. درمورد ما ایرانیان، توجه بیش از حد جامعه بین‌الملل بر پرونده هسته‌ای و کم‌توجهی به پرونده‌های بیشمار نقض حقوق بشر در ایران باعث تضعیف جامعه آزادیخواه سکولار ایرانی شده است.

بر اساس همه این دلایل، همه تمرکز خود را می‌بایست بر همبستگی ملی در راستای ارائه یک آلترناتیو سکولارـ دمکرات و در اجرای برنامه‌های مشترک از جمله «کمپین نه به اعدام » و «نه به پوشش اجباری» و دیگر موارد برای احقاق حقوق شهروندان ایرانی قرار دهیم و بر سیاست‌های درون مرز و برون مرز کشورمان تاثیرگذار باشیم.

 

پرسش: فکر می‌کنید توافق اتمی‌و به طور کلی بهبود مناسبات جمهوری اسلامی‌با آمریکا می‌تواند واقعا کمکی به حل مشکلات جامعه بکند؟ به عبارت دیگر، آیا رژیم این ظرفیت را دارد که از مناسبات بهتر با جهان در راه بهبود مناسبات خود با جامعه ایران نیز گام بردارد؟

پاسخ:  در طی سی و پنج سال گذشته، حاکمان جمهوری اسلامی‌با نقض سیستماتیک منفعت ملت ایران و در راستای تامین منافع و مصالح خود، همواره علیه منافع ملی ایران اقدام کرده‌اند. نمونه‌های زیادی را می‌توان نام برد که در اینجا تنها به چند مورد بسنده می‌کنم:

نخست، تحمیل هشت سال جنگ خانمان‌سوز به نام «دفاع مقدس» بر ملت ایران که خسارات وارده از بمباران و موشک‌باران شهروندان بی‌گناه، جنگ‌افزارهای شیمیایی و سرانجام نوشیدن جام زهر و پذیرش قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت، بیش از یک میلیون کشته، هزاران جانباز روحی و جسمی، کاهش درآمد نفتی و درنهایت صدها میلیارد دلار خسارت هنگفت اقتصادی و معیشتی برای ملت ایران به جای گذاشت.

دوم، ایران دارای دومین جایگاه ذخایر گاز در جهان است. جمهوری اسلامی‌به جای سرمایه‌گذاری در توسعه صنعت گاز و دیگر منابع بالقوه کشور همچون تولید انرژی خورشیدی، بودجه هنگفت کشور را با صرف صدها میلیارد دلار در راستای برنامه هسته‌ای به هدر داده است و این‌چنین مصلحت نظام را در تقابل با منفعت ملت قرار داده است.

سوم، با وجود برخورداری از درآمد افسانه‌ای دلارهای نفتی، نرخ رشد اقتصادی کشور به طور دهشتناکی سقوط کرده است. میدان‌های مشترک نفت و گاز در مرزهای ایران، به دلیل ناتوانی جمهوری اسلامی، منابع آنها عملا در انحصار همسایگان قرار گرفته است.

چهارم، حاکمان اسلامی‌با چپاول میلیارد میلیارد از سرمایه‌های ملت ایران در گوشه و کنار دنیا قصرهایشان را بر پا کرده‌اند و این درحالیست که بار فشارهای کمرشکن ناشی از رکود، تورم، بیکاری و تحریم‌های گسترده بین‌المللی بر دوش بخش بسیار بزرگی از مردم ایران سنگینی می‌کند.

پنجم، در نظام جمهوری اسلامی‌هدف همواره وسیله را توجیه می‌کند. اینکه دولت یازدهم و هر دولت دیگری به روی کار آید، هیچ تفاوتی در بهبود وضعیت کشور نمی‌تواند داشته باشد چراکه دولت‌های جمهوری اسلامی‌بر اساس فیلترینگ رهبری و از طریق شورای نگهبان تعیین می‌شوند و همواره وابسته به یک سیستم مافیایی هستند. در حقیقت، دولت در سیستم جمهوری اسلامی، وسیله ای برای توجیه هدف بنیادین «ولایت فقیه» است.

با گذری به سی و پنج سال عملکرد جمهوری اسلامی‌در برابر ملت ایران، بر همگان روشن است که با دراختیار داشتن دلارهای نفتی، منابع گسترده گاز و دیگر ثروت‌های طبیعی و انسانی کشورمان، اگر رهبران فاسد جمهوری اسلامی‌اراده‌ای برای بهبود وضعیت ملت ایران داشتند، اقدام‌هایی هرچند ناچیز را پیشه سیاست‌های خود قرار می‌دادند. وضعیت اقتصاد فروپاشیده کشور، عدم رسیدگی به زیست بوم مردم ایران، مرگ و میر ناشی از آلودگی‌های هوا و سموم موجود در بنزین، افزایش تعداد اعدام‌ها، وضعیت نابسامان زندانیان و خانواده‌هایشان و بسیار موارد دیگر در بی عدالتی‌های اجتماعی موجود در کشور، همه این شواهد و قرائن این پرسش را به ذهن می‌آورد:

با توجه به نکته‌های بالا، چنانچه مناسبات نظام مستبد جمهوری اسلامی‌با غرب رو به بهبودی رود، چه ضمانتی است که امکانات ناشی از این مناسبات در راستای بهبود وضعیت معیشتی و رفاه و امنیت و سربلندی ملت ایران قرار گیرد و نه در راستای ماجراجویی‌های تازه در عرصه بین‌المللی از جمله در سوریه و عراق و همه اینها باز هم فقط در خدمت بقای نظام جمهوری اسلامی؟!

 

پرسش: آیا گمان می‌کنید به غیر از روحانیانی که خواهان جدایی دین از دولت هستند و مانند آیت‌الله کاظمینی بروجردی نظر خود را به صدای بلند اعلام می‌کنند و به زندان می‌افتند و یا خاموشی گزیده‌اند تا فرصت مناسب برسد، هستند روحانیانی در میان زمامداران نظام که در این ۳۵ سال به این نتیجه رسیده باشند که نهاد روحانیت در کنار نهاد «سلطنت» بهتر می‌تواند به حیات خود ادامه دهد و اعتماد و محبوبیت از دست رفته خود را نیز به دست آورد؟ یعنی روحانیانی که منتظر فرصت مناسب هستند تا جبهه خود را عوض کنند؟

پاسخ:  به گمان من، تعداد روحانیونی که چه درون نظام و چه برون از زمامداران نظام خواهان جدایی دخالت نهادهای دینی در نهادهای سیاسی باشند، زیاد است چراکه روحانیت اولین قشری است که خودش شاهد آسیب‌هایی است که به دین در جامعه ایران وارده شده. آسیب‌هایی که پیامد و حاصل یک حکومت دینی است.

امروزه گفتمان ما کنشگران سیاسی ـ مدنی برای آینده کشورمان در راستای دستیابی به یک نهاد و نظام سکولار پارلمانی است. سکولاریسم و گیتی‌گرایی یعنی جدایی دین از سیاست از شرایط لازم و اساسی برای دستیابی به دمکراسی می‌باشد. در دنیای کنونی، ائتلاف دو نهاد «سلطنت و دین» جایی در گفتمان سیاسی آینده کشورمان ندارد. ملت ایران به رشد فکری والایی رسیده‌اند که ارزش سکولاریسم را درک کرده‌اند و این مهم همراه با احترام به باورها و عقاید دیگران است. یعنی هر فردی می‌تواند آزادنه دینداری کند و نه اینکه دین سیاستمداری کند. حال چنین ارزشی می‌تواند در هر دو نهاد پادشاهی و یا جمهوری به شکل پارلمانی که قانون اساسی آن مبتنی بر اعلامیه جهانی حقوق بشر و سکولاریسم و کثرت‌گرایی باشد، عملی شود.

 

کیهان آنلاین: با سپاس از شما برای این گفتگو.

http://kayhanlondon.com/kayhanonline/%DA%A9%DB%8C%D9%87%D8%A7%D9%86/5333#more-5333

 

نظر خوانندگان

 

 

محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:

توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.

کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.

 

بازگشت به خانه