خانه   |   آرشيو کلی مقالات   |   فهرست نام نويسندگان و مطالب شان   |   آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت    |    جستجو  |    گنجينهء سکولاريسم نو

ا بانی واقعی انقلاب!

شهباز نخعی

جمعه 25 بهمن ماه 1392 ـ  14 ماه فوريه 2014

 

هر سال 22 بهمن ماه که می رسد، توفان سهمگینی از اندوه و تلخکامی از ژرفای جان برمی خیزد و موج هایی برمی انگیزد و این پرسش تلخ و دردناک را باز به سطح ذهن می آورد که: چرا چنین شد؟!

به این پرسش طیف های گوناگون پاسخ های متفاوت می دهند: چپ ها انقلاب را نتیجه مبارزات مسلحانه عنوان می کنند. ملی ها، کودتای انگلیسی- امریکایی 28 امرداد ماه 1332 را علت اصلی و زمینه ساز انقلاب می دانند. برای مذهبی ها، تاریخ از 15 خرداد 1342 آغاز می شود و سخنرانی آیت الله خمینی در مدرسه فیضیه قم و شورش کم دامنه و سرکوب شده پیامد آن را سرآغاز انقلاب می دانند.  سلطنت طلبان – که مایلند هواداران پادشاهی مشروطه نامیده شوند، بی آن که به این پرسش پاسخ دهند در طول سلطنت پهلوی، جز دوره کوتاه نخست وزیری زنده یاد دکتر محمد مصدق، در چه زمانی به راستی و برمبنای قانون اساسی پادشاهی مشروطه حاکم بوده؟ - وقوع انقلاب را به ناسپاسی و قدرنشناسی مردم ایران نسبت می دهند و یا از اساس منکر انقلاب می شوند و آن را شورشی ناشی از دسیسه های بیگانگان می نامند.

اما، اگر تعریف کلی انقلاب را به عنوان توفان دگرگون کننده مناسبات اجتماعی بپذیریم، آنگاه این پرسش مطرح می شود که مسبب اصلی و یا بانی این انقلاب که و یا چه بود؟  برای یافتن پاسخ درست این پرسش، نخست باید این دغدغه را داشت که مانند بسیاری از مغلطه های رایج سیاسی و اجتماعی، جای علت و معلول باهم عوض نشود.  اگر انقلاب یک توفان بود – که بود -، آنچه که توفان را پدید می آورد (علت)، شرایط جوّی است و نه موج هایی که براثر بروز توفان پدید می آید (معلول).  براین مبنا کسی مانند آیت الله خمینی، که با هوشمندی و زیرکی درحد نبوغ براین موج ها سوار شد را نمی توان رهبر انقلاب نامید.

اگر آیت الله خمینی رهبر واقعی انقلاب نیست، پس رهبر واقعی آن کیست؟  به باور من، بانی و مسبب واقعی بروز انقلاب شخص محمدرضاشاه پهلوی است.  او بود که با خودکامگی مفرط، زیرپا گذاشتن مکرر قانون اساسی مشروطه پادشاهی و اشتباه های بزرگ فراوان، ازجمله تکبر، غرور و خود بزرگ بینی شدید، شرایط جوّی لازم برای وقوع توفان را فراهم کرد و خود نیز قربانی آن شد.

نویسنده ای ملی مذهبی – این عنوان ملی مذهبی هم به اندازه روشنفکر دینی و مردم سالاری دینی جمع اضداد و تناقض آمیز است – به نام آقای مرتضی کاظمیان در مقاله ای خواندنی و مستدل با عنوان «شاه، رهبر دوم انقلاب»، که درتاریخ 21 بهمن ماه 1392 درتارنمای بی بی سی فارسی منتشرشده، به طور مشروح و مستند شرح می دهد که چرا شاه را رهبر دوم انقلاب می داند.  ضمن نقل چند فراز از مقاله مزبور، توضیح خواهم داد که چرا نویسنده با تنزل درجه محمدرضاشاه به "رهبر دوم" جای علت و معلول را عوض کرده و آیت الله خمینی موج سوار را به نادرست به عنوان "رهبر اول" معرفی نموده است.

نویسنده در شرح خودکامگی های شاه می نویسد: «به عقیده فریدون هویدا، سفیر ایران در سازمان ملل، برقراری سانسور توسط ساواک تا بدان حد پیشرفت کرده بود که گاه جلوی انتشار کتاب هایی که بارها چاپ شده بود، گرفته می شد و حتی از انتشار نمایشنامه هایی مانند "هملت" یا "مکبث" فقط به این دلیل که در آنها شاه یا شاهزاده ای کشته شده جلوگیری می گردید».  یا «شاه در مصاحبه با اوریانا فالاچی درسال 1352، در پاسخ به این پرسش او که "شنیده ام زندان های سیاسی شما پراست" بی هیچ پرده پوشی تصریح می کند: "اگر منظورتان کمونیست هاست، من آنها را زندانی سیاسی به حساب نمی آورم... ازنظر من آنها جنایتکارهستند".  شاه همچنین سئوال فالاچی درمورد اعدام مخالفان را چنین پاسخ می دهد: "البته آنها تیرباران شده اند، ولی نه به خاطر آن که کمونیست هستند، بلکه به خاطراین که آنها خائن هستند... این جا [در ایران] درست و ضروری است که بعضی از مردم را باید تیرباران کرد، این جا ترحم و دلسوزی بیهوده است».

نقش درجه اول محمدرضاشاه در زمینه سازی برای انقلاب را حتی صمیمی ترین نزدیکان او نیز تأیید می کنند. نویسنده مقاله به نقل از خاطرات اسدالله علم می نویسد: «مردم خواهان چیزی بیش از رفاه اقتصادی هستند. آنان خواهان عدالت، هماهنگی اجتماعی و حق اظهار نظر در امور سیاسی هستند. چرا ما سعی نمی کنیم تا این خواست ها را برآورده سازیم؟  من نگرانم، بسیار نگران»!

نویسنده در بخش دیگری از مقاله خود، از گزارش دفتر اطلاعات و تحقیقات وزارت امورخارجه امریکا درسال 1344 چنین نقل می کند: «شاه کنونی فقط پادشاه نیست. در عمل، نخست وزیر و فرمانده کل نیروهای مسلح هم هست».  و نتیجه می گیرد: «شاه استقلال نخست وزیر و وزیران hش را تاب نمی آورد. در اسفند 1351 به علم دستور می دهد: "به وزارت خارجه گفته ام که هیچ مقامی غیر از خود من حق ندارد در کارهای وزارت امورخارجه مداخله بکند. حتی گفته ام برادر هویدا که نماینده ما در سازمان ملل است، حق ندارد به نخست وزیر گزارش بدهد، حتی تلفن بکند"».

شباهت هایی که بین رفتار شاه و عملکرد امروز سیدعلی خامنه ای دیده می شود، نه از روی تصادف بلکه وجوه اشتراک همه نظام های خودکامه است و البته این شباهت در سرانجام همه این نظام ها که سقوط و فروپاشی است به اوج می رسد.

این را نیز نمی توان ازیاد برد که پس از انقلاب مشروطیت، نخستین بار شخص شاه بود که با "انقلاب سفید" نامیدن اصلاحات سرهم بندی شده – و بخشا مفید – خود درمقیاس وسیع واژه انقلاب را به میان جامعه برد و درواقع سرود یادمستان داد و همچنین او بود که حتی پیش از انقلابیون در سخنرانی مشهور «من صدای انقلاب شما را شنیدم» انقلاب بودن حرکت اعتراضی مردم را به رسمیت شناخت.

تا چند ماه پیش از 22 بهمن 1357، آیت الله خمینی برای بیشتر ایرانیان شخصیتی کم و بیش ناشناخته بود.  از این رو، سزاوار نیست که او که درواقع کار مهمی جز مهارت در سوارشدن برموج نفرت مردم از محمدرضاشاه نکرد، به عنوان رهبر انقلاب معرفی شود، درحالی که عملکرد 25 ساله محمدرضاشاه مسبب و بانی واقعی انقلاب بود!

نظر خوانندگان

 

 

محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:

توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.

کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.

 

بازگشت به خانه