خانه   |   آرشيو کلی مقالات   |   فهرست نويسندگان  |   آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت    |    جستجو  |    گنجينهء سکولاريسم نو

سکولاریزاسیون، فرایند دنیایی و عرفی شدن جوامع بشری

حمید آقایی

چهارشنبه 30 بهمن ماه 1392 ـ 19 ماه فوريه  2014

به جرات می توان گفت که پس از استقرار جمهوری اسلامی در ایران، سکولاریزم همواره یکی از مهمترین و مطرح ترین مباحث فلسفی- سیاسی در میان نظریه پردازان و کنشگران سیاسیِ موافق و مخالف نظام سیاسی حاکم بر کشورمان بوده است. این بحث اما در سال های اخیر، از یک طرف بدلیل ماهیت ایدئولوژیک این نظام و استفادهء سیاسی از مذهب شیعه توسط روحانیت حاکم و، از طرف دیگر، بدلیل تحول اندیشه و فلسفهء سکولاریزم به یک ایدئولوژی سیاسی، عمدتاً محدود به نظریات و مباحث پیرامون جدایی دین از دولت مانده است.

در این رابطه مخالفان جمهوری اسلامی در مبارزات قلمی و در عرصهء تقابل اندیشه با حکومت مذهبی، هم خود را عمدتاً بر طرح و تدوین مدلِ سیاسیِ سکولار و نظریهء دولتِ خنثی نسبت به اعتقادات مذهبی گذاشته اند. در این مدل سیاسی ِ سکولار همواره مطرح و تاکید می شود که دولت با گرایشات مختلف دینی و اعتقادی به یک گونه برخورد می کند و آزادی مذاهب را در کادر قوانین عام حکومتی تضمین می نماید. در کادر این نوع نگرش (به نظر نگارنده محدود) به سکولاریزم، دنیایی و عرفی شدن سیاست و دولت الزاماً به معنای سکولار شدن و دنیایی شدن روابط اجتماعی، فرهنگ و اخلاقیات مردم نیست؛ و مردم آزادند که به شرایع و مقررات دینی خود عمل کنند و دولت حاکم نیز موظف است شرایط لازم و برابر را برای همه فراهم آورد. بعبارت دیگر، هر گاه از سکولاریزم بحثی و نظریه ای مطرح می شود، معمولاً و سریعاً معطوف و محدود به موضوع جدایی دین از دولت می گردد. اما آیا واقعا عرفی و دنیایی شدن دولت بدون عرفی و سکولار شدن (سکولاریزاسیون) مناسبات اجتماعی، هنجارهای فرهنگی و اخلاقیات امکان پذیر است؟  

با وجودیکه دو مبحث سکولاریزم و سکولاریزاسیون ارتباط بسیار نزدیک و تنگاتنگی با هم دارند، بطوریکه می توان گفت که اصولاً فلسفه و روش اندیشهء سکولار مبانی نظری و اصولی سکولاریزاسیون و فرایند عرفی و دنیایی شدن را تشکیل می دهند اما، در عین حال، این دو مبحث تفاوت های بسیار واقعی و جدی نیز با هم دارند. برای مثال فلسفه سیاسی ِ سکولاریزم و فرایند سکولاریزاسیون الزاما یک پاسخ و راه حل واحد برای نقش دین و مذهب در جامعه ارائه نمی دهند.

سکولاریزم در مفهوم امروزی و کاربردی آن یک سیستم و یا ایدئولوژی سیاسی خاصی را ارائه می دهد که بر پایهء مجموعه ای از اصولِ قانونی و قراردادهای اجتماعیِ مستقل از مذاهب و ادیان تنظیم و برقرار شده است. این سیستم سیاسی اما الزاماً مخالف ورود مذهب به سیاست و روابط اجتماعی نیست، بلکه مانع از آن می شود که دولت و یک نظام سیاسی و حکومتی چهره ای کاملاً مذهبی بخود گیرد و یک اعتقاد خاص دینی را اعمال و اجرا نماید.

در نقطهء مقابل اما سکولاریزاسیون، فرایندی است که هدف نهایی اش حذف مذهب و ادیان از روابط و مناسبات اجتماعی است، و قصد آن دارد که جامعهء انسانی را در نهایت عرفی و دنیایی نماید. به سخن دیگر، سکولاریزاسیون قبل از اینکه یک روش سیاسی باشد، فرآیندی است اجتماعی و فرهنگی که روی هنجارها و عادات اجتماعی، فرهنگی و آداب و رسوم قومی، از حقوق اولیه ای مانند انتخاب پوشش، انتخاب جنسیت و شریک زندگی خود، تا حق انتخاب نحوه پایان زندگی (آتانازی) تا حق سقط جنین تاثیر گذار است و هدف آن مدرن کردن این قوانین و مقررات اجتماعی و آداب و رسوم فرهنگی است. در واقع اگر یکی از اهداف مهم فلسفهء سیاسی سکولاریزم یک انقلاب سیاسی و ایجاد یک دولت سکولار است، هدف سکولاریزاسیون همانا انقلاب اجتماعی و فرهنگی است.

با وجودی که سکولار و دنیایی شدن روابط اجتماعی و فرهنگی به معنی حذف مذاهب و ادیان از این روابط و مناسبات است اما در عین حال نمی توان گفت که سکولاریزاسیون یک رقیب و مخالف جدی در مقابل اعتقاد به یک "خالق" و یا "یک روح بزرگ" و یا "معنادار بودن این جهان" است.

سکولاریزاسیون در حقیقت فرایندی است برای منطقی، علمی و مدرن کردن روابط اجتماعی و انسانی. روابطی که سازنده اصلی آن تک تک انسان ها هستند. و دقیقاً به همین علت، بسیار طبیعی و منطقی می نماید که این روابط در درجهء اول بر پایهء انسانِ آزاد و سالم استوار باشد و مطابق قدرت شناخت و میزان آگاهی های علمی و توانایی های ابزاری او شکل گیرد. در واقع امر، جوهر اصلی و جان مایهء عرفی و دنیایی شدن (سکولاریزاسیون) برخورد علمی و منطقی با امور زندگی و پروسه تولید و مصرف است؛ برخورد علمی با امور سیاسی و اقتصادی است و بنابراین تلاش برای حذف آرزو و امیدهای واهی به دخالت نیروهای ماورایی در امور زندگی روزمره می باشد.

برخلاف برداشت محدود و کاربردی از سکولاریزم، که مذهب را مختص ِ حوزهء خصوصی می داند و عمدتاً تلاش دارد که مانع از ورود مذهب به حوزهء عمومی شود، سکولاریزاسیون هم حوزهء خصوصی را در بر می گیرد و هم حوزهء عمومی و حکومتی را. هم حوزهء خصوصی باید مدرن و علمی و منطقی شود و هم حوزهء عمومی و سیاست. شرایع دین و اعتقاد به حضور یک دست برتر و ماورایی در امور زندگی انسان هم باید از حوزهء خصوصی حذف شود و هم از حوزهء عمومی خارج گردد. در حقیقت، سکولاریزاسیون دست خدا و قدرت ماورایی را از زندگی زمینی کوتاه می کند و انسان را جانشین آن می سازد.

البته تاکید بر تفاوت بین سکولاریزم و سکولاریزاسیون به این معنی نیست که این دو حوزه از بحث کاملاً با هم بیگانه اند. برای نگارنده و خوانندهء این یادداشت نیز روشن است که سکولاریزم یک نظرگاه فلسفی است و سکولاریزاسیون یک فرآیند می باشد. اما علت به قلم آوردن این بحث و تأکید بر تفاوت بین این دو مبحث در این واقعیت نهفته است که بحث سکولاریزم عمدتاً محدود به موضوع جدایی دین از دولت و سیاست شده و خلاصه در یک فلسفهء سیاسی خاص گردیده است و حتی گاهاً از آن استفاده های ایدئولوژیک نیز می شود.

تجربهء حکومت های سکولار، که توجه کمی به فرایند عرفی و دنیایی شدن روابط اجتماعی داشته و وظیفهء خود را صرفاً محدود به ممانعت از دخالت دین در امور دولتی کرده اند، و یا تلاش داشته اند که یک حکومت لائیک و یا ضد دین را پیاده نمایند، نشان می دهد که این جوامع به مجرد برخورداری از آزادی های سیاسیِ نسبی سریعاً به سنت های فرهنگی و اعتقادات دینی اشان رجوع کرده اند و حتی در مواردی قدرت سیاسی را نیز بدست نیروهای مذهبی سپرده اند.

برای نمونه، سیاست های پر تناقض محمدرضا شاه پهلوی در قبال روحانیت، که از یک سو بدلیل سیاست های سکولار و برنامه های مدرن سازی اش گاه رو در روی آن قرار می گرفت و منجر به تنش با نهاد روحانیت می شد و، از سوی دیگر، بدلیل ترس از کمونیسم مجبور بود که دست نیروهای مذهبی را تا حدودی باز گذارد، نمونه ای است از اجرای ناقص و ابتر ِ سکولاریزم ِ از بالا که توسط اهداف سیاسی و حکومتی هدایت و اداره می شد. مدرنیزاسیون شاه ایران سکولاریزم دولتی و تحمیلی را نشان می دهد که به اساسی ترین الزامات ایجاد یک جامعهء واقعاً سکولار، از جمله اجازهء سرمایه گذاری به بخش متوسط و مدرن جامعه و ایجاد فضای آزاد و امن برای آن، توجه ندارد.

تجربهء شکست خوردهء سکولاریزم تحمیلی و دولتی را ما همچنین در دولت های کمال آتاتورک در ترکیه و حسنی مبارک در مصر می بینیم که مردم این جوامع به محض رها شدن کشورشان از بند استبداد و کنترل های دولتی بسرعت بازگشت به گذشتهء خود می کنند و به فرهنگ و اعتقادات دینی و مذهبی خویش پناه می برند. اتحاد جماهیر شوروی و جمهوری خلق چین نیز از نمونه های سکولاریزم توتالیتر بودند که بدلیل اعمال برنامه های آموزشی و فرهنگی از بالا و عمدتا ضد مذهب، هیچگاه نتوانستند اعتماد مردم خود را به نظام سیاسی حاکم جلب نمایند، بطوریکه فرهنگ و اعتقادات مذهبی مردم این کشورها همواره بعنوان خط حائلی بین آنها و نظام سیاسی اشان عمل می کرده است.

فرایند مدرنیزاسیون و سکولار شدن در اروپای غربی اما بگونه ای دیگر پیش رفته است. در جوامع اروپای غربی آغاز سکولاریزاسیون همزمان است با افول فئودالیسم و آغاز شهرنشینی و رشد طبقهء صنعت گر شهری. بموازات رشد شهرنشینی و ظهور یک طبقهء جدید، پایان حاکمیت کلیسا و مسیحیت بر تمامی ابعاد زندگی اروپائیان آن زمان نیز آغاز می شود؛ که هر اندازه این روند شتاب بیشتری می گیرد و جوامع مدرن و صنعتی جدیدی پا به عرصه می گذارند، به همان اندازه دست و پای دین و نهادهای مذهبی از زندگی روزانه مردم کوتاه و کوتاه تر می گردد.

البته باید اضافه کرد که حتی در اروپای مدرن و صنعتی نیز پروسهء سکولاریزاسیون بطور کامل و در تمام زمینه همزمان و به موازات هم پیش نرفته است. بطوری که می توان گفت که در مناطقی که هنوز پروسهء شهرنشینی کامل نشده و یا به شکل معیوب و مصنوعی به اجرا در آمده است، فرایند و مراحل سکولاریزاسیون نیز بخوبی طی نشده اند و نقش مذهب و نهادهای مذهبی در تنظیم امور اجتماعی و معمولی زندگی به اندازه مناطق پیشرفته تر اروپا کاهش نیافته است.

سکولاریزاسیون در حقیقت تغییری ست از درون. سکولاریزاسیون در واقع تحول و تکامل جامعه انسانی از مناسبات سنتی و عشیره ای - که می توانست سالیان طولانی بر پایهء رسوم سنتی اش در تعادل و ثبات بماند - به زندگی شهری، پر تحول، صنعتی و دینامیک است. پروسه ای ست که همزمان نقش مذهب و نهادهای مذهبی را کاهش می دهد و بجای تکیه بر خواست و اراده الهی و یا قوانین طبیعت بر اراده انسان استوار می باشد.

در یک جامعهء سکولار، نهاد های مذهبی که در امور عادی زندگی، از ازدواج و تشکیل خانواده و کوبیدن مهر مذهبی بر پیشانی کودک تازه بدنیا آمده (یا از طریق غسل تعمید ویا ختنه پسران و دختران) تا دخالت در امور مالی و اقتصادی از طریق خمس و ذکات دخالت دارند، جای خود را به نهادهای قانونی و مدنی می دهند.

بنابراین، سکولاریزاسیون فرایندی است برای تغییر بنیادی در راهکارها و کارکردهایی که تاکنون مبتنی بوده اند بر مذهب؛ حتی تحولی است در سمبل ها، باورها و نهادهای اجتماعی که تا کنون بر مذهب استوار بوده اند. تغییری است در نحوهء رابطه بین انسان و خدا و نوع نگاه به مذهب. مذهب و اخلاقیات مذهبی دیگر حقیقت مطلق را بیان نمی کنند، بلکه راهی از بی شمار راه ها و مسیرهای متفاوتی را برای دست یابی به حقیقت و جستجوی پاسخ برای سوال های تاریخی و فلسفی انسان ارائه می دهند.

سکولاریزاسیون حتی به معنی دنیایی کردن دین و مذهب و بطور مشخص به مفهوم محدود کردن نقش خدایان و مذاهب است. به این معنی که دین و اعتقاد به وجود منابع الهام بخش در حد یک رابطه مشخص فردی با این منابع انرژی دهنده -که هر فردی بشکلی به آن نیاز دارد و از طریق آن به نیازهای روحی خود پاسخ می دهد- خلاصه می گردد. از همین زوایه است که اختلافات مابین مذاهب و منابع الهام بخش روحی جنبه فردی پیدا می کنند و یا حداکثر مربوط به اختلافات فرهنگی و تاریخی می شوند، تا بحث و جدل در این زمینه که کدامیک حقیقت مطلق را نمایندگی می نمایند.

منتقدین سکولاریزاسیون معتقدند که جامعه سکولار و روابط اجتماعیِ فاقد اعتقادات مذهبی، انسان و جوامع بشری را در معرض تهدید پوچگرایی و بی معنا شدن زندگی و حذف اخلاقیات قرار می دهد. اما نفی عدم وجود "حقیقت مطلق" در نزد یک دینِ خاص به معنی تلاش برای دست یابی به حقیقت نیست. هر اندیشهء فلسفی و یا دینی می تواند مدعی ارائهء یک راه متفاوت برای دست یابی به حقیقت باشد، کما اینکه هر نظریهء علمی چنین ادعایی را دارد. منتها روش علمی و منطق بشری حکم می کند که در صورت اثبات نشدن یک تئوری، آن تئوری همچنان باید در حد نظریه باقی بماند و ادعای دست یابی به حقیقت مطلق و جواب نهایی را نداشته باشد. از سوی دیگر، جامعهء بشری توانسته است بر مبنای تجارب تاریخی خود اصول جهانی حقوق بشر را که منبعی جز اصالت انسان ندارند تنظیم و بر اساس آن حقوق اولیه بشر را برای همه انسان ها به رسمیت بشناسد. اصول جهانی حقوق بشر و معاهده های بین المللی در زمینه حقوق زنان، کودکان و اقلیت های قومی و نژادی ابزار های قانونی و اخلاقی لازم را در اختیار دولت ها و جوامع می گذارند.

و سرانجام نکتهء آخر اینکه منابع الهام بخش و انرژی دهندهء روحی الزاماً به ادیان رسمی و شناخته شده محدود نمی شوند. تنوع روش های دست یابی به این منابع که بشریت آنها را بر منبای تجارب علمی و تاریخی خود کشف کرده و هر انسانی می تواند به تناسب نیازهایش از آنها بهرمند شود نیز نشان می دهد که فرایند سکولاریزاسیون و مدرن، منطقی و علمی شدن روابط اجتماعی هیچگاه منجربه رشد پوچگرایی و سرگردانی انسان نشده است.

http://haghaei.blogspot.com

 

نظر خوانندگان

 

 

محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:

توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.

کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.

 

بازگشت به خانه