|
|
خانه | آرشيو کلی مقالات | فهرست نويسندگان | آرشيو روزانهء صفحهء اول سايت | جستجو | گنجينهء سکولاريسم نو |
|
|
ایرانگرایی، به مثابه یک جنبش گسترده و ریشه دار اجتماعی و فرهنگی، می تواند دستاوردهای بزرگ سیاسی با خود همراه داشته باشد و با ایجاد موجی نیرومند و فراگیر، منشاء تغییرات بنیادین در همه شئون جامعه شود.
در پی پیش کشیده شدن «ایرانگرایی» به عنوان گفتمان کارآمد و نیرومندی که می تواند عامل همگامی و همسویی نیروهای اجتماعی و سیاسی گردد و بخش بزرگی از ملت را از سیاست گریزی و بی تفاوتی بیرون آوَرَد، نیاز به پرداختن به برخی ویژگی های این گفتمان احساس می شد که روشنگر این نکته باشد که چگونه یک جنبش فرهنگی و اجتماعی می تواند پیامدهای بزرگ سیاسی و اقتصادی به همراه داشته باشد. از اینرو، در حد بضاعت و دریافت خود از این مقوله و جوانب آن، کوشش در شکافتن گفتمان ایرانگرایی کرده ام. امید است با مشارکت اندیشمندان و کارشناسان ایران دوست و بی غرض و مرض، این بحث از زوایای گوناگون مورد کنکاش قرار گیرد و پس از رسیدن به پختگی و بلوغ شایسته، به عنوان راهکاری کارآمد برای نجات کشور از تباهی اجتماعی، عقب ماندگی اقتصادی، استبداد سیاسی و فقر فرهنگی مورد بهره قرار گیرد. روشن است که هیچ فردی، از جمله نگارنده این سطور، سازنده و پردازنده این گفتمان نمی باشد و به جهت اصیل بودن فرایافت ایرانگرایی، هیچکس نمی تواند مدعی پدر خواندگی آن شود. این پیشنهادی است که برای بررسی و ارزیابی به علاقه مندان سرنوشت کشور ارائه شده است و نگارنده این نوشتار و همفکران او به هیچ روی ادعا ندارند که همه پاسخ ها را در دست خویش دارند. به گفتهء بزرگمهر خردمند: "همه چیز را همگان دانند و همگان از مادر زاده نشده اند".
ترکیب «ایرانگرایی مدرن و سازنده» دربرگیرنده سه واژه «ایرانگرایی»، «مدرن» و «سازنده» است. در اینجا کوشش می شود تا به عنصر نه چندان ناآشنای ایرانگرایی و دو صفت «مدرن» و «سازنده» که پسوند آن شده اند، پرداخته شود.
«ایرانگرایی» در قالب تعلق خاطر به مجموعه ای از سنتها، زبانها و ادیان ایرانی و البته خودآگاهی قوم ایرانی که در منابعی همچون متون اوستایی و سنگ نبشته های داریوش در بیستون جلوه یافته بود، ریشه ای دیرینه و استوار در تار و پود مردم سرزمینمان دارا بوده است. با طلوع دوران ساسانی و جا افتادن ایرانشهر تاریخی به عنوان زیستگاه تیره ها و قبایل ایرانی، به «ایران»، ماهیت جغرافیایی روشنی نیز داده شد تا بگونه یک یکان سیاسی در خاور زمین، برای چندین سده در تکوین تمدن بشری نقش تابناکی ایفا نماید. در سده های هشتم و نهم میلادی، در خیزشهای ایرانیان بر ضد استیلای خلافت اسلامی و سپس در نهضت شعوبیه، خاستگاه و آبشخور پایداری نیاکان ما در برابر تهاجم نظامی و فرهنگی بیگانگان گردید. در آغاز سده بیستم، ایرانگرایی در کنار استبداد ستیزی و تجدد خواهی، موتور محرکه انقلاب مشروطیت بود و ملت ما را وارد عصر جدید نمود. در عصر رضاشاهی، همزمان با فرآیند تشکیل دولت - ملت (Nation-State) از ممالک محروسه مفلوک ایران قجری، ایرانگرایی به روح حاکم بر سیاستهای کلان حکومت تبدیل شد و با چاشنی گرایش به مدرنیته و لائیسیته، «ایران ساز» گردید. ایرانگرایی در شکل ضد استعماری خود، در جنبش ملی شدن نفت، به گفتمان غالب بدل شد و برای چندی، بار دیگر ایرانیان را همدل و همگام ساخت.
ایرانگرایی و اسلام گرایی در درازای تاریخ کشورمان، گاهی در تقابل و بندرت نیز در تعامل بوده اند. درنمونه های نادری چون تشکیل دولت صفوی و نگهداشت استقلال ایران از تعرض عتمانی، جنبش ملی شدن صنعت نفت و یا جنگ ایران و عراق، این دو برای مدتی همدوش و همراه گردیدند. در انقلاب مشروطه، ایرانگرایی در به گوشه راندن اسلام گرایی با پیروزی نسبی مشروطه بر مشروعه، کامیاب شد. پیروزی انقلاب اسلامی بر رژیم عُرفی گذشته، سیلی محکم اسلام گرایی به ایرانگرایی بود. رقابت این دو در مقاطعی سبب بحران هویتی در عنصر ایرانی گردیده است. در هر حال، دو جریان نیرومند موجود در جامعه ایرانی، ایرانگرایی و اسلام گرایی هستند که البته دومی به جهت عملکرد جمهوری اسلامی و برخی روشنگریها در عصر کنونی ارتباطات، کمرنگ و کم رمق تر از گذشته شده است هر چند هنوز پایگاه گسترده ای در بخشهای سنتی جامعه ایران دارد.
حال چرا ایرانگرایی با صفت «مدرن» آمده است؟ چون یکی از مولفه های برجسته آن، مطالبه حقوق شهروندی است که از دستاوردهای مدرنیته می باشد. در حوزه فردی، گفتمان ایرانگرایی، بر پایه حق و حقوق شهروندی ایران، برای هر هممیهنی خواسته هایی را مطرح می کند که نظام اسلامی به دلیل آبشخور اعتقادیش از برآورده کردن آنها ناتوان است و این نظام و ملت را وارد فاز پُرتَنشی می نماید که نافرمانیهای مدنی را به همراه خواهد داشت. انسان ایرانی بدون هیچ اگر و امایی دارای حقوقی است که باید از حکومت خواستار شود. در اینجا هر پیشوند و یا پسوندی مانند «زن ایرانی»، «ایرانی کرد»، «ایرانی یهودی»، «ایرانی مستمند»، «ایرانی بی دین»، آن عنصر را به شهروندی درجه دوم و یا اقلیت تبدیل می نماید. در این گفتمان، ملاک و معیار تنها و تنها ایرانی بودن است و بس. همه ایرانیان باید در برابر قانون برابر باشند و سهم همه ما از نعمات و همچنین از رنجهای سرزمین مادری، فارغ از اینکه روستایی بوشهری باشیم، ایلیاتی قشقایی و یا پایتخت نشین، باید یکسان باشد. افزودن قیود دینی، زبانی و جنسی و مانند اینها، فقط وجه افتراق و پراکندگی ملت می شود و در نفس خود، موجب پیدایش شهروند درجه یک و دو خواهد شد که صد البته مردود است.
اکنون چرا ایرانگرایی با صفت «سازنده» آمده است؟ در حوزه عمومی، گفتمان ایرانگرایی، مسئله منافع ملی ایرانیان و نادیده گرفته شدن آن توسط نظام حاکم را به چالشی علیه جمهوری اسلامی تبدیل می کند و ملت را در درخواستِ برحق دستیابی به تراز بالایی از آسایش و رفاه، همگام و همزبان می سازد. در سی و پنج سال گذشته، بارها، رژیم حاکم، منافع ملی را قربانی منافع نظام نموده است و با سیاستهای خارجی کلان خود، کشورمان را در انزوای سیاسی و اقتصادی قرار داده است. بهره گیری درست و کارآمد از ثروتهای ملی، جذب سرمایه های خارجی، سرازیر شدن داراییهای ایرانیان برونمرز به درونمرز، پیوستن به سازمان تجارت جهانی، ایجاد فرصتهای شغلی و تحصیلی و ... همه و همه به بهبودی اقتصادی کشور می انجامد و رفاه عمومی را افزایش چشمگیر خواهد داد ولی به دلیل ماهیت ویژه حکومت کنونی، امکان پاسداشت منافع ملی و نیل به شکوفایی اقتصادی، مقدور نیست. این، ملت را برمی انگیزد تا برای رسیدن به ایرانی آباد و ایرانیانی مرفه و توانمند، جمهوری اسلامی را به چالش بکشند و خواستار تغییرات بنیادین در کشور باشند.
در چندین سال گذشته، یک ایرانگرایی احساسی که واکنش ملت به سیاستهای ایران ستیزانه جمهوری اسلامی بوده است در بطن جامعه بگونه ای خودجوش ولی پراکنده و بی راهبری پدیدار گشته است. اگر به این حرکات، سمت و سو داده شود و از بنمایه های اندیشه و اخلاق ایرانی برای تئوریزه کردن آن بهره گرفته شود، در سایه آموزش و آگاهی دهی شایسته، رنسانسی ایرانی شکل خواهد گرفت که نه تنها نجات کشور از شرایط جاری را بدنبال خواهد داشت بلکه پیامد دراز مدتش، برون رفت از بن بست تاریخی که گرفتارش گشته ایم خواهد بود. سه بنمایه اندیشه ایرانی، می توانند پایه های این رنسانس ایرانی باشند: «خِرَد»، «داد» و «آبادسازی گیتی». به این سه بنمایه در مقالات جداگانه پرداخته شد1 ولی در اینجا بگونه ای فشرده به آنان اشاره می شود:
خرد: خرد که از ناب ترین و غنی ترین مفاهیم موجود در اندیشه ایرانی بوده است در متون، به معنی "عقل زیر چتر اخلاق" آمده است. خردگرایی، خرد ورزی و خرد مداری به معنای پذیرفتن آن که در نگاهمان به اجتماع و سیاست، باورهای ایدئولوژیک (هم مادی و هم متافیزیکی) نقشی نداشته باشند، زندگی اجتماعی در بیرون از حیطه مقدسات و محرمات در جریان باشد، از سنت مرید و مرادی پرهیز شود و بدینسان حوزه عمومی زیر تاثیر گرایشهای ایمانی نباشد. آیا این با پدیده های مدرن و وارداتی سکولاریسم و یا لائیسیته تفاوت چشمگیری دارد؟ اگر با هموطنمان از خرد ستایی فردوسی، بزرگمهر، زرتشت و زکریای رازی و راوندی بگوییم، بخت جا افتادن این مفهوم ایرانی و ریشه دار بیش از پدیده غربی، نا آشنا و مبهم سکولاریسم نمی باشد؟
داد: داد که در واژه به معنی هنجار و قانون بود، به مرور به دو بار معنایی عدل (هر چیزی و هر کسی را در جای خود نهادن) و عدالت (هر حقی را بجا آوردن و ادا نمودن) رسید. دادگری جزو شرایط پایه ای فرمانروایی بوده و شهریار بیدادگر، از فره ایزدی بی بهره بوده است. «داد» ایرانی که در کنار خرد، بزرگترین فضیلت انسانی و شهریاری بوده است آیا همان نسخه ایرانی عدالت اجتماعی نیست؟ چرا هنگامی که داد از ارزشهای بنیادین ایرانی است و ریشه هزاران ساله در فرهنگ سرزمینمان دارد باید توجه مردم را به عدالت اجتماعی به عنوان دستاورد انقلاب فرانسه، جلب نماییم؟ عملکرد جمهوری اسلامی در گماردن افراد در جایگاه نامناسب (خلاف عدل) و اعمال تبعیض آشکار و سیستماتیک در میان افراد جامعه (خلاف عدالت)، عین «بیداد» و ضد ارزشی بزرگ در اندیشه ایرانی است.
آباد سازی گیتی: فرمانروای مطلوب و آرمانی در نزد نیاکان ما، پیوسته در راستای رفاه مردم و افزایش ثروت ملی گام بر می داشت. این ارزش ناب ایرانی در درازای هزاره پیشین، به دلیل یورش پیاپی بیگانگان و همچنین رواج فرهنگ صوفیانه، قضا و قدری و دنیا گریزی، کمرنگ شده است و یکی از دلایل عقب ماندگی تاریخی ما بوده است. ملل بزرگ برای بزرگی کردن در عصر نوین، ساختن کشورشان و افزایش تراز رفاهی خود را در دستور کار قرار داده اند. مگر «آباد سازی گیتی» که ارزشی برجسته ولی بومی است همان «توسعه اقتصادی و فرهنگی» که فرآیندی متعلق به مدرنیته در غرب می باشد، نیست؟ با دمیدن امید در دل و روح ملت که نشات گرفته از ایرانگرایی پیشرو و سازنده بر پایه بنمایه های بومی و ریشه دار آن باشد، از دل خرابیها و بطن شکستها، می توان همدلی و همگامی را در میان ملت برای ساختن آبرومندانه زندگی خویش و نسلهای آینده زنده نمود.
ایرانگرایی مدرن و سازنده در خود عنصر «جدایی دین از حکومت، آموزش و پرورش، قانون گذاری» را دارد چون نگاهش به ایرانیان، نگاه شهروندی مبتنی بر شناسایی «ملت ایران» و نه «امت اسلام» و یا «شیعیان مرتضی علی» است. بنابر تعریف، خواهان پاسداری از منافع ملی است. پس در این وانفسای فاجعه اقتصادی در درونمرز و انزوای ایران در برونمرز، وجود جمهوری اسلامی به عنوان علت این سیه روزی ها را به چالش می کشد. بر خلاف دموکراسی، جنس وارداتی بشمار نمی آید. بنابراین پشتیبانان همیشگی پایگاه سنت در ایران، ایستادگی و حساسیت کمتری به آن نشان می دهند و چه بسا با آن همراه شوند. در شرایطی که برخی قدرتهای بیگانه و همسایگان نامهربان کشورمان، یکپارچگی سرزمینی و همبستگی ملی ما را آماج حملات خود قرار داده اند، ایرانگرایی نه تنها هماورد نیرومندی برای نظام ولایی است بلکه پادزهری کارآمد و پرتوان برای تحریکات و سمپاشی های قوم گرایانه و تجزیه طلبانه می باشد.
http://www.iranpressnews.com/source/167144.htm
نظر خوانندگان
مهریار فروزنده: جناب شاهین نژاد , لطفاً شما دیگه دست از سر ملت ایران بردارید. از تئوری ایرانگرایی شما بوی پوپولیسم احمدی نژادی می آید. اگر فکر کردید که با طرح شعاری تازه مردم ایران را بدنبال خود راه می اندازید و سر انجام وزیر نفت ایران می شوید، کور خوانده اید. مردم ایران، این بار دیگر عقل شان را دست هیچکس نمی دهند تا از ایران و ایرانی موش آزمایشگاهی بسازند تا به آلاف و علوف خود برسند. تجربه ی رسیدن به دموکراسی، سکولاریزم و حقوق بشر، در دنیا، جلوی چشم ایرانیان است. این ملت شعور این را دارد که خیر و صلاح خویش را تشخیص دهد و منتظر هیچ منجی و شعارهای خر رنگ کن اش ننشسته. نجات کشور و ملت ایران از مسیر آگاهی و سازمان یافتگی می گذرد نه تب و تاب انقلابی و ناسیونال شوونیستی. اشتهای مفرط شما به راه انداختن ملت در خیابان ها و فراهم شدن دوباره ی زمینه برای فرصت طلبان و دزدان با چراغ، نشان از نقشه ی شوم دکتر - مهندس های دندان تیز کرده برای درآمد های نفت و گاز کشور دارد. ایران این بار مال ایرانیان است و حکومت شان از نوع سکولار - دموکراسی و کشور را هم به روش فدراتیو اداره خواهند کرد تا از هر نوع انباشت قدرت در مرکز جلوگیری و جلوی دوام فرهنگ بادنجان دور قاب چینی و کاسه لیسی را بگیرند. تیر شما حتماً به سنگ خواهد خورد آقای نژاد!
ابوالفضل مقدوری: من کاری به اينکه محتوای «ايرانگرائی» طرح شده از جانب آقای نژاد چيست ندارم، اما از روش ارائهء فکرشان خنده ام می گيرد. آنطور که من در نوشته های آقای داريوش آشوری ديده ام، ايشان کلمهء «گفتمان» را در مقابل «ديسکورس» لاتين گذاشته اند که اگر در گذشته به معنای «موضوع سخن» بوده امروز به معنای «فکر غالب و مطرح در ميان متفکران» به کار برده می شود. يعنی نمی توان فکری را از همان ابتدای به ذهن رسيدن «گفتمان» خواند. اما اگر آن فکر توانست مطرح شود، مورد اعتنا قرار گيرد، و بصورت «فکر غالب» در آيد آنگاه تبديل به يک گفتمان می شود. آقای نژاد می نويسد: «نويسنده در حد بضاعت و دریافت خود از این مقوله و جوانب آن، کوشش در شکافتن گفتمان ایرانگرایی کرده ام. امید است با مشارکت اندیشمندان و کارشناسان ایران دوست و بی غرض و مرض، این بحث از زوایای گوناگون مورد کنکاش قرار گیرد و پس از رسیدن به پختگی و بلوغ شایسته، به عنوان راهکاری کارآمد برای نجات کشور از تباهی اجتماعی، عقب ماندگی اقتصادی، استبداد سیاسی و فقر فرهنگی مورد بهره قرار گیرد». اين جملات، علاوه بر اينکه يک پيشنهاد اوليه و،به اقرار نويسنده، ناقص و خام را از همان ابتدا «گفتمان» می خواند و به اين بسنده نمی کند که آرزو نمايد که افکارش روزی به يک گفتمان تبديل شود، مجموعاً، مرا به ياد حکايتی می اندازد که آقای دکتر نوری علا در يکی از برنامه های آقای ميبدی اظهار می داشت، مبنی بر اينکه يک نفر دکمه ای را نزد خياطی می برد و می گويد: «لطفاً يک کت و شلوار به اين دکمه بدوزيد». آقای نژاد هم همين کار را کرده است و يک فکر خام و اوليه را ـ جدا از اينکه فکر می کند «گفتمانی» همآورد «سکولار دموکراسی» است ـ مطرح ساخته، به خياطان (اندیشمندان و کارشناسان ایران دوست و بی غرض و مرض!) می گويد: «لطفاً این بحث را از زوایای گوناگون مورد کنکاش قرار دهيد تا پس از رسیدن به پختگی و بلوغ شایسته، به عنوان راهکاری کارآمد برای نجات کشور از تباهی اجتماعی، عقب ماندگی اقتصادی، استبداد سیاسی و فقر فرهنگی مورد بهره قرار گیرد!» متأسفانه جوانانی مثل آقای نژاد، در عين تظاهر به فروافتادگی، اين تواضع واقعی را ندارند که فکر خام شان را بدون جنجال مطرح کنند تا شايد دری به تخته بخورد و خياطی پيدا شود که به «دکمه»ی موسوم به «گفتمان ايران گرائی» ايشان کت و شلواری بدوزد و آن را «به عنوان راهکاری کارآمد برای نجات کشور از تباهی اجتماعی، عقب ماندگی اقتصادی، استبداد سیاسی و فقر فرهنگی مورد بهره قرار دهد!» براستی که نمی دانم چرا پايگاه رسمی جنبش سکولار دموکراسی اين مطالب ميان تهی و خام را منتشر می کند. شايد خياطان پايگاه فکر می کنند می شود به دکمهء آقای نژاد هم کت و شلواری دوخت. جداً من از کار سردبير اين پايگاه در حيرتم!
محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:
توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.
کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.